فاشیسم ایرانی: کودکی هفتاد و چندساله – محمد حسینی سهی، دانشجوی مطالعات اجتماعی، پژوهشگر مستقل، دکترای مهندسی عمران
اقتدارگرایی به مثابه زامبی: چرا اندیشهی اقتدارگرا نمیمیرد؟ – هادی میری آشتیانی، فارغ التحصیل مطالعات اجتماعی، پژوهشگر مستقل
رشد راست افراطی و ناسیونالیسم اقتدارگرا در ایران: تحلیلی از منظر جامعه تودهای هانا آرنت و تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه – آزاد محمدیانی، دکترای علوم سیاسی
ناسیونالیسم دمکراتیکِ جمهوریخواه و در برگیرنده در برابر ناسیونالیسمِ اقتدار گرایِ انحصار طلب و طرد کننده – علیرضا بهتویی، استاد جامعه شناسی در دانشگاه سودرتورن، سوئد
نعیمه دوستدار – گرداننده
چکیدهها
فاشیسم ایرانی: کودکی هفتاد و چندساله – محمد حسینی سهی
فاشیسم به مثابه پاسخ تاریخی بخشی از جریان سرمایه داری به بحران های اقتصادی و سیاسی بعد از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری های بزرگی نظیر اتریش-مجار وعثمانی، در سالهای دهه بیست قرن پیش، ابتدا در ایتالیا با حزب ملی فاشیست (Partito Nazionale Fascista) به رهبری موسولینی و سپس در آلمان با حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (Nationalsozialistische Deutsche Arbeiterpartei یا NSDAP) به رهبری هیتلر ظهور کرد. اسپانیای فرانکو هم بعدتر به آنها پیوست. ظهور چنین احزابی به پیدایش جریان های ملی گرای افراطی در کشورهای جهان سوم و از جمله ایران منجر شد.
در تحقیق حاضر به صورت مختصر به مبانی نظری راست افراطی در اروپا و به ویژه آلمان پرداخته می شود، سپس سیر تاریخی تاثیرپذیری نظری و عینی (به شکل سازماندهی حزبی) جریان های مشابه ایرانی از برادران اروپایی شان بررسی می شود. از جمله در دوره رضاشاه پهلوی، دولت ایران با نزدیک شدن به نازی ها، درصدد دست یافتن به متحدی قدرتمند در برابر استعمارگران قدیمی در ایران یعنی انگلیس و روسیه ی شوروی بود. این گرایش سلبی در بین روشنفکران و ملی گراهای ایرانی هم رواج داشت. در دوره محمدرضاشاه، حزب سومکا، حزب آریا و حزب پان ایرانیست با گرایش های ملی گرایی افراطی تشکیل شدند. به نحوی که سومکا (حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران) نسخه ایرانی حزب نازی آلمان بود.
در دهه چهل شمسی جلال آل احمد با انتشار جزوه غربزدگی با انتقاد از ماشینیسم، به نوعی بازگشت به فرهنگ و هویت بومی فراخواند. از نظر او اسلام دژی فرهنگی در برابر غرب استعمارگر مسیحی بود. این نگاه با نظر منتقدان آلمانی نظیر ارنست یونگر و مارتین هایدگر در نقد مدرنیته، هویت طلبی و بازگشت به فرهنگ و روح آلمانی، در دهه بیست و سی میلادی تا دوران عروج نازی ها، همخوانی دارد.
بعد از انقلاب 1357 و گذار از دهه خونین 60، همزمان با فروپاشی شوروی وعروج راست جهانی، اسلامگرایان رادیکال حکم بر ایران از حمایت مستضعفین پشیمان شده، مبلغ نئولیبرالیزم و بازار آزاد شدند. بخش هایی از اپوزیسیون هم راه نجات ایران را در فاشیسم می بینند. این موضع گیری در میان برخی از جمهوری خواهان و به ویژه هواداران جریان پادشاهی خواه دیده می شود که ملی گرایی افراطی مرکزگرا را نمایندگی می کنند. خود این دیدگاه منجر به بروز ناسیونالیسم افراطی در میان ملیت های غیرفارس ساکن ایران نظیر جریان های پان ترکی و پان عربی و جدایی طلبی در کردستان و بلوچستان شده است.
اقتدارگرایی به مثابه زامبی: چرا اندیشهی اقتدارگرا نمیمیرد؟ – هادی میری آشتیانی
با وجود تصور افول اقتدارگرایی در دوران معاصر، تجربههای تاریخی متأخر نشان دادهاند که اندیشهی اقتدارگرایی نه تنها ناپدید نشده، بلکه در قالبهایی تازه و با نشانهشناسی متفاوت، بار دیگر به صحنهی سیاست و جامعه باز میگردد. این مقاله با بهرهگیری از استعارهی «زامبی» و چارچوبهای نظری بینرشتهای، به واکاوی تداوم و بازگشت اندیشهی اقتدارگرایانه میپردازد؛ بازگشتی که گاه حتی در دل مخالفت با یک نظم اقتدارگرا، زمینهساز ظهور اقتدارگرایی دیگری میشود. مقالهی حاضر میکوشد با اتکا بر مفاهیمی چون «بازقلمروسازی»، «زنجیرههای همارزی» و «پسافاشیسم» نشان دهد چگونه ایدئولوژیهایی که زمانی تا حد زیادی اعتبار خود را از دست داده بودند، در هیأتی نیمهجان به حیات خود ادامه داده و اکنون در اشکال جدیدی احضار میشوند. نمونهی موردی ایران، به ویژه در دورهی پس از جنبش ژینا، مصداقی روشن از این بازتولید گفتمانی است. بهکارگیری مقولاتی چون «دشمنسازی»، «نوستالژی ساختگی» و «سیاستزدایی» در کنار تکنیکهای احیای آنها -از جمله بحرانسازی، جعل تاریخ، بهرهگیری از قدرت رسانهای و بازآفرینی با چهرههای نو- نشان میدهد که تداوم این اقتدارگرایی نه از سر توانایی درونی آنها، بلکه بر بستر ترس، تکرار و انفعال جامعه ممکن میشود. پژوهش حاضر تلاش میکند چرخهی تکرارشونده و فرایندهای بازتولید اقتدارگرایی را آشکار سازد. این نوشتار در پایان این بحث را پیش میکشد که آیا چرخهی بازتولید گفتمانهای اقتدارگرایانه را میتوان در سطح ساختاری و گفتمانی متوقف ساخت؟ بر این اساس، فهم سازوکارهای بازتولید، احیا و چرخش مجدد گفتمانهای اقتدارطلب، شرط لازم برای هرگونه نقد مؤثر در عرصهی نظری و کنش سیاسی تلقی میشود. استعارهی زامبی نیز در این میان نه صرفاً ابزاری بلاغی، بلکه مفهومی تحلیلی است که امکان بازخوانی تاریخ سیاسی معاصر را از منظر پویایی ایدئولوژیها فراهم میآورد.
رشد راست افراطی و ناسیونالیسم اقتدارگرا در ایران: تحلیلی از منظر جامعه تودهای هانا آرنت و تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه – آزاد محمدیانی
این مقاله به بررسی رشد راست افراطی و ناسیونالیسم اقتدارگرا در ایران، با تمرکز بر جریان سلطنتطلبی به عنوان نماد بارز این راستگرایی میپردازد. در این پژوهش با بهرهگیری از چهارچوب نظری جامعه تودهای هانا آرنت و روش تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه، زمینههای ساختاری شکلگیری و تقویت این گفتمان در بستر جامعه ایران مورد واکاوی قرار میگیرد. پژوهش حاضر نقش عوامل کلیدی همچون ضعف احزاب سیاسی، فقدان جامعه مدنی قدرتمند و اتمیزه شدن جامعه ایران را به عنوان بسترهای مناسب برای رشد گفتمانهای اقتدارگرا تحلیل میکند.
در این مطالعه، چگونگی شکلگیری گفتمان راستگرا در بستر جامعه اتمیزه شده ایران بررسی میشود و نشان داده میشود که چگونه این گفتمان قادر به بازتولید دالهای مرکزی خود شده و از طریق مفصلبندی دالهای شناور، سعی در هژمونیک کردن گفتمان خود دارد. همچنین، مواضع سلطنتطلبان در قبال جنبش زن، زندگی، آزادی و نحوه برخورد آنها با تنوعات هویتی(اتنیکی و زبانی) مورد بررسی قرار میگیرد.
علاوه بر این، پژوهش حاضر بازتولید ناسیونانالیسم اقتدارگرای ایرانی را که اوج رشد آن در دوره پهلوی بود را در بستر اجتماعی ایران، با تاثیر پذیرفتن از فضای گفتمانی سلطنت طلبان مورد تحلیل قرار می دهد. در واقع این مقاله تلاش می کند، شکل گیری و رشد مجدد این گفتمان در تضاد با دیگری هویت های متفاوت در پهنه جغرافیایی ایران را مورد واکاوی قرار دهد. همچنین به شیوه اجمالی تلاش می کند ارتباط آن با روند رشد راست افراطی در سطح بینالمللی را بررسی کند. نتایج این پژوهش نشان میدهد که نبود احزاب سیاسی و جامعه مدنی قدرتمند که در هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی کمابیش به یک شیوه بوده است زمینه را برای اتمیزه کردن و پذیرش گفتمانهای اقتدارگرا و رشد راست افراطی فراهم کرده است.
واژگان کلیدی: راست گرایی افراطی، ناسیونالیسم اقتدارگرا، جامعه تودهای، جامعه مدنی، تحلیل گفتمان، ایران، سلطنتطلبی، هانا آرنت، لاکلاو و موفه، تنوعات هویتی، جنبش زن زندگی آزادی
ناسیونالیسم دمکراتیکِ جمهوریخواه و در برگیرنده در برابر ناسیونالیسمِ اقتدار گرایِ انحصار طلب و طرد کننده – علیرضا بهتوئی
در جهانی که نیروهای راست افراطی با پرچمِ ناسیونالیسم اقتدارگرا و طرد کننده در بخش های بزرگی از جهان، در حال تاخت و تاز و پیشروی هستند، طرحِ گفتمانِ آلترناتیو، بیش از گذشته مبرم شده است. اینک صورت بندی گفتمانِ ناسیونالیسمِ دمکراتیک، جمهوری خواه و در بر گیرنده، که دارای ظرفیتِ شمولیتِ گروه های متکثر در اپوزیسیون ایرانی است، بیش از گذشته مبرم شده است.
در این مقاله، ابتدا مروری بر تجربه جهانیِ و موفقِ این گفتمانِ آلترناتیو، در سال های اوج گیری فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم اروُپایی در سوئد خواهم داشت. در دهه ۱۹۲۰، سوسیال دمکرات های سوئدی، خلاقانه توانستند مشکلاتی را که بحرانِ ژرفِ سرمایه داری برای اقشار گوناگون مزدبگیران به وجود آورده بود، درک کنند. تلاش کردند تا فراتر از طبقه کارگر صنعتی، با گروههای دیگرِ مردم نیز ارتباط برقرار کند. با پذیرش مفاهیمی همچون «مردم» و «ملت» که راست افراطی در دیگر نقاط با موفقیت از آنها بهرهبرداری میکرد، حزب سوسیالدموکرات سوئد (SAP) توانست با شعارِ «خانه مردم» (folkhemmet) در بحبوحه آشوبهای اوایل دهه ۱۹۳۰، خود را نماینده وحدت ملی و همبستگی اجتماعیِ کشور معرفی کند.
پس از بررسیِ این تجربه جهانی، ایده های گوناگونِ ناسیونالیسم دمکراتیک و دربرگیرنده را در انقلاب مشروطیت، نهضت ملی شدن نفت، سال های پس از کودتای ۲۸ مرداد و دوره اخیر در ایران پی خواهم گرفت. در تمامی این برهه ها، در مقابلِ ناسیونالیسمِ دمکراتیک، ایده و عملِ ناسیونالیسمِ اقتدارگرا، انحصار طلب و طرد کننده را هم بر رسی خواهم کرد.