اقتدارگرایی پیش و پس از انقلاب مشروطه (پنل)

اقتدارگرایی پیش و پس از انقلاب مشروطه (پنل)

This post is also available in: English

پنج‌شنبه 22, آگوست 2024
00
روز
00
ساعت
00
دقیقه
00
ثانیه
این رویداد پایان یافته است

سخنرانی
189 محتوا
کنفرانس ۲۰۲۴
سومین کنفرانس دوزبانه بین‌المللی ایران‌پژوهی معاصر ۲۰۲۴
75 محتوا

نام‌ها

Play Video

نوید گرگین

ولتر و فیگور «مستبدِ منور» در ایران پیش از مشروطه

هادی میری آشتیانی

بررسی اقتدارگرایی در نهاد دولت در ایران پسامشروطه

گرداننده: محمدرضا نیکفر

چکیده‌ها

نوید گرگین

ولتر و فیگور «مستبدِ منور» در ایران پیش از مشروطه

نسل اولِ روشنفکری ایران از فتحعلی آخوندزاده تا میرزا آقاخان کرمانی و ملکم‌خان با ولتر (فرانسوا ماری آروئه) احساس همزادپنداری می‌کرده‌اند.مهم‌ترین دلیل استقبال از اندیشه‌ی ولتر در ایرانِ این دوره توجیه نوعی «استبدادِ منور» (despotisme éclairé) در چند محور کلیدی بوده‌است: دفاع از حاکمی (مثلِ لوئي چهاردهم) که بتواند در مقابلِ نهاد‌های مذهبی از خود اقتدار نشان بدهد، به امور اداری و نظامی از بالا سامان بدهد، خرده‌دهقانان و خرده‌مالکان را زیر چتر قدرتی واحد کنترل کند و در نهایت کشور را به سمت توسعه‌ی اقتصادی از بالا هدایت کند.

بی‌دلیل نیست که اولین ترجمه‌های ولتر در ایران نیز در دوره‌ی قاجار تک‌نگاری‌هایی بود که ولتر در مورد «پطر کبیر» و «شارلِ دوازدهم» نوشته بود. چاپِ سنگیِ این کتاب‌ها که روی اهمیتِ نقشِ انسان‌های بزرگ در تاریخ مداحانه تاکید می کرد در دربار و در طبقه‌ی حاکمه مورد استقبال قرار گرفت و افراد صاحب نفوذ با محتوای آن آشنا بودند (و البته بدیهی‌ست که در جامعه‌ای که سواد همگانی کمتر از ۵ درصد بوده است عیار نفوذِ نوشته‌هایی از این دست همان میلِ طبقاتِ قدرتمند و بخش‌های اداریِ دربار بوده است.).

ولتر از جهتِ دیگر نیز در اندیشه‌ی سیاسیِ نسلِ اول روشنفکران مؤثر بود و آن هم نقد‌های نهادِ کلیسا و طبقه‌ی روحانیان بود (اغلب غیرمستقیم و از خلال نوشته‌های ادبی مثلِ کاندید). علاوه بر این ولتر از جمله اولین نمونه‌های چهره‌ی روشنفکری بود؛ چهره‌ای که بعدها در امیل زولا و ژان پل سارتر دنبال شد که علاوه بر فعالیتِ ادبی یا نظری به مسائل روز واکنش نشان می‌دهد و بدون اینکه لزوماً سِمَتِ رسمی داشته باشد می‌تواند روی تحولاتِ جامعه مؤثر باشد.

امروز ۲۵۰ سال پس از مرگ ولتر و ۱۵۰ سال پس از اولین ترجمه‌های او در ایران هنوز هم میان برخی از نویسندگان دفاع از الگویِ «استبدادِ منور» یا «دیکتاتورِ خیرخواه» را می‌شنویم. ادعای نگارنده این است که این الگو برای دفاع از استبدادی که ضامنِ «تجدد» باشد در دوره‌هایی که برخی از روشنفکران افقی روشن پیش روی خود نمی‌بینند و از توانِ جامعه برای تغییرات ناامید می‌شوند هوادارانی پیدا می‌کند.

چنان‌که این ایده پیش از انقلاب مشروطه علاقه‌مندانی دارد ولی در حینِ تحولاتِ مشروطه کمرنگ می‌شود تا اینکه مدتی بعد و با ظهورِ آشفتگی‌های پس از انقلابِ مشروطه جذاب‌تر می‌شود تا اینکه پس از تجربه‌ی رضاشاه مدت‌ها کنار گذاشته می‌شود. امروز هم می‌توان از عوامل جذابیتِ دوباره‌ی این ایده سؤال کرد.

هادی میری آشتیانی

بررسی اقتدارگرایی در نهاد دولت در ایران پسامشروطه

جنبش دموکراسی‌خواهی در ایران که خواست دیرپای آزادی و جمهوری‌خواهی را نمایندگی می‌کند، با وجود قدمت طولانی و افت‌وخیزهای فراوانش هنوز نتوانسته سامان سیاسی مدنظر خود را برقرار کند. اگر انقلاب مشروطه را تلاشی برای محدودکردن خودسرانگی و مطلق‌العنانی دولت در ایران بدانیم، لاجرم باید به این موضوع بیندیشیم که چرا پس از گذشت بیش از 120 سال هنوز این موضوع محقق نشده است.

این وضعیت سیاسی-تاریخی ضد و نقیض از یک سو با گشایش‌های دموکراتیک و ظرفیت‌های انقلابی ولو کوتاه‌مدت روبه‌رو بوده و از طرف دیگر با محافظه‌گرایی و اشکال متفاوت اقتدارگرایی گره می‌خورد که وجه مشخصه‌ی تمامی دولت‌های پسامشروطه است.

از این رو پاسخ به پرسش اقتدارگرایی از منظری پاسخ به مسئله‌ی دموکراسی در ایران هم هست. در غالب پژوهش‌های مرتبط به این موضوع، جدایش انواع دولت‌های اقتدارگرا در ایران، معمولاً از منظر تفاوت فرم‌های سیاسی مدنظر قرار گرفته و نام‌گذاری‌ها هم با نگاه به این موضوع انجام می‌شوند.

از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به استبداد شرقی، دولت مطلقه، دولت شبه‌مدرنیستی، دولت بوروکراتیک اقتدارگرا، نئوپاتریمونیالیسم و موارد مشابه دیگر برای نام‌گذاری دولت‌های پهلوی و حکومت مطلقه، مطلقه‌ی دینی، استبداد دینی، حکومت دینی و … برای نام‌گذاری دولت‌های پس از انقلاب 57 نام برد.

در حالی که اگر دولت را بنا به تعریفی پولانزاسی، گونه‌ای از درهم‌تنیدگی و تراکم‌یافتگی روابط مادی و اجتماعی بدانیم که نزاع بر سر قدرت در آن رخ می‌دهد، از یک طرف ما با غیاب عناصر اقتصادی و اجتماعی شکل‌دهنده‌ی دولت در این تعاریف مواجه هستیم و از طرف دیگر تأکیدها بر دوره‌بندی اقتدارگرایی ایرانی بر روی گسست‌هایی تمرکز دارد که منجر به شکل‌گیری فرم‌های جدید دولت اقتدارگرا شده است، در حالی که در این تعاریف غالباً عناصر مقوم و تداوم‌بخش اقتدارگرایی نادیده گرفته می‌شوند.

علاوه بر این ما با پیچیدگی دیگری نیز روبه‌رو هستیم، از یک طرف هر دولتی در درون مرزهای خود واجد نوعی خاص‌بودگی است و از طرف دیگر دولت به عنوان رابطه‌ای اجتماعی می‌تواند فراتر از مرزها تعریف شود، چرا که عوامل اجتماعی دیگر در درون مرزها محدود نمی‌شوند و نقش امر بین‌الملل هم در تعریف دولت واجد اهمیت است.

با این رویکرد، این مقاله از یک سو تلاشی برای بررسی اقتدارگرایی در نهاد دولت با نگاه به نقش امر بین الملل و تفاوت در فرم‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دولت‌های پسامشروطه است و از سوی دیگر تداوم ویژگی‌هایی را بررسی می‌کند که قوام‌بخش دولت‌های اقتدارگرا در ایران معاصر بوده‌اند.

پیشنهاد ما

خبرها

رویدادها