این کتاب از دل عطشی برای خلق بدیل متولد شد؛ بدیلی که بتواند قدرت بسیجکنندگی داشته باشد. تلاش من در این راستا بوده است که نشان دهم اصول سوسیالیستی و حقوق و آزادیهای فردی مانعهالجمع نیستند.
اگر آرمانشهرهای سوسیالیستی فرد را بهخاطر جمع نادیده بگیرند، هرگز قادر نخواهند بود جامعهای را به تصویر بکشند که حقوقبشر در آن جایی دارد، و لذا در بسیج کردن شهروندان معاصر، که حقوق و آزادیهای فردی آنها سلبنشدنی و غیرقابلمذاکره است، شکست خواهند خورد.
برای اینکه سوسیالیسم بتواند از زیر سایهی سنگین تجربیات سوسیالیستی دهشتناک قرن بیستم و کارنامهی حقوقبشری اسفبار کشورهای کمونیستی – تجربیاتی که مردم را در جبههی مقابل ایدهآلهای سوسیالیستی قرار دادهاند- بیرون بیاید، باید به دغدغهی مربوط به سرکوب فردیت در سوسیالیسم پاسخ داد و آرمانشهر سوسیالیستی را با ارزشهای حقوقبشری آشتی داد.
من از طرف دیگر در رویکردی رادیکال استدلال میکنم که تنها آشتی با سوسیالیسم است که میتواند تضمینکنندهی حفاظت جامع و کامل از حقوقبشر باشد، زیرا لیبرالیسم بهتنهایی در برآورده کردن و حفاظت از همهی حقوقی که از اصول پایهای لیبرالیسم، یعنی آزادی و برابری، ناشی میشوند، ناکام میماند.
در اینجا لیبرالیسم سیاسی باید از لیبرالیسم اقتصادی مجزا دانسته شود، زیرا گرچه حقوقبشر ذاتاً به سنت لیبرالیسم سیاسی تعلق دارند، بهکاربستن لیبرالیسم در عرصهی اقتصادی (یعنی همان نولیبرالیسم)، مانع برآورده شدن بسیاری از استانداردهای حقوقبشری میشود.
بهاینترتیب، در این کتاب استدلال میشود که سوسیالیسم و گفتمان حقوقبشری یکدیگر را تقویت میکنند و هرکدام برای موفقیت کامل به دیگری وابسته هستند.
بنابراین، پایان دادن به مالیخولیای چپگرایان و خلق بدیلی پیشبرنده در گروی همکاری سوسیالیسم و لیبرالیسم سیاسی است.