یکی از تحولات مقارن با چرخش قرن در ایران که گفتمان انقلابی و فرهنگ سیاسی جامعه را تحت تاثیر قرار داده، گذار از شیوههای قهرآمیز به شیوههای مسالمتآمیز است که نشانههای آن به وضوح در تفکر و رفتار نسلهای پس از انقلاب دیده میشود. این گرایش به خشونتپرهیزی حاکی از رئالیسم سیاسی نوینی است که نگاه آن به تغییر، بر خلاف عصر انقلاب اسلامی، نه هویتگرا و نه ایدئولوژیک، بل مطالبه محور است. قرینه تاریخی این گفتمان ایده عدالتخانه است که در انقلاب مشروطیت تجسم یافت، ایدهای که برای گروههای مختلف مردم متناسب با جایگاه و ذهنیتشان مفهومی متفاوت و در عین حال انسجام بخش داشت. ایران در آستانه قرن حاضر آبستن چنین تحولی است. اما اینکه چگونه این تحول با تکیه بر اصل عدم خشونت تحقق مییابد موضوعی است که با الهام از نظرات ماهاندس گاندی و جودیت باتلر، فیلسوف آمریکایی، مورد بحث قرار میگیرد. در این راستا از دو منظر استراتژیک و فلسفی به جنبش عدم خشونت نظر میافکنیم که هم تغییرات سیاسی و هم انتگراسیون گروههای به حاشیه رانده شده و تحت تبعیض را در مقوله ملت موجب میشوند. چنین رویکردی جنبشی را نوید میدهد که در ماهیت سکولار و در عمل رادیکال است.