میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، دو نوع دانش را در رابطه با قدرت از یکدیگر تفکیک میکند: دانش بهانقیاددرآمده و دانش رها. علوم انسانی و اجتماعی در دانشگاههای ایران مصداق دانش بهانقیاددرآمدهاند. این انقیاد دانش از دو سو رخ میدهد: یک، سویهای حکومتی که کارش تحدید و سرکوب فرآیندهای تولید دانش مبارزهجویانه است؛ و دو، سویهای آکادمیک که به روششناسیها و شیوهی برخورد دانشگاهیان با موضوعهای سرنوشتساز اجتماعی بازمیگردد. سویهی دوم، به طور خاص، مبتنی بر این پیشفرض کلاسیک آکادمیک است که بین دانشگاه با خارج آن خط فاصل اکیدی قرار میدهد و لزوم پژوهش بر موضوعی را، داشتن فاصلهای امن و عینی از آن میداند. با وجود این، مبارزهای دوگانه نیز برای تولید دانش بهانقیاددرنیامده در کار بوده است: مبارزهای از درون خود دانشگاه که میخواهد مرزهای اکید دانشگاه کلاسیک با خارج از آن را محو کند و درون و برون دانشگاه را در ارتباط با یکدیگر قرار دهد؛ و مبارزهای خارج از دانشگاه که دست به کار تولید دانش آزاد و خودآیین بوده است. حالا، با ورود به قرن پانزدهم و مواجهه با بحرانهای لایهلایه در ایران، باید بر سر شیوهی دانش و نقش پژوهش برای «تغییر وضعیت» بازاندیشی کرد. این مقاله با اتکا به نوعی تاریخنگاری تولید دانش در ایران، به این مسأله خواهد پرداخت.
این سخنرانی بخشی از پنل زیر است:
سخنرانی ایمان گنجی