این مقاله مطالعهای بینارشتهای است که از چند رویکرد متمایز اما همگرا در بازخوانی تاریخ هنر ایران دوران مدرن بهره میبرد. هدف پژوهش بررسی روابط چندوجهی میان سیاست و هنر، ذیل دو مفهوم ثانوی «ملیت» و «تصویر» است. روش مواجهه با هنرهای تجسمی در اینجا به شکل کلی مبتنی بر ایدههای تاریخنگاری اجتماعی هنر، مطالعات فرهنگی و اندیشه انتقادی است تا ارتباط میان «امر جزئي» – در اینجا تصویر-، را با «کلیت» -دراینجا ایده ملیت- بررسی کند. منظور از ایران مدرن، سالهای پایانی عصر قاجار منتهی به انقلاب مشروطه تا دوران معاصر است و مقاله بیشتر بر آثار نقاشی متمرکز است.
مسالهی مقاله بررسی سازکار و میانجیهاي سیاسی اجتماعی مفهوم «ملیت» و نحوهی بازنمایی و نمود آن در هنرهای تجسمی دوران مدرن است. با شکلگیری ایدهی ملت-دولت جدید ایران در سالهای منتهی به قاجار و پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، مسالهی ملیت -اگر نگوییم دال مرکزی بیشترِ کوششهای مدرنیستی- یکی از اصلیترین دالها در برساخت فرمهای هنرهای نوگرای ایران پس از پایان عصر نگارگری کلاسیک بوده است. به عبارت دیگر، پایان دوران نقاشی کلاسیک در ایران و آغاز کار کمالالملک با تاثیرپذیری از مسلطترین گفتمانهای سیاسی زمانه از جمله «ناسیونالیسم» بوده است. اگرچه در نگاه اول ممکن است ارتباط میان دورهها و آثارِ ظاهرا بسیار متمایز در صد سال هنر نوی ایران و مساله ملیت به وضوح روشن نباشد، این مقاله با ترسیم میانجیها نشان میدهد چگونه ارتباط میان یک جزء با اجزای دیگر و درون کلیتی به نام «ناسیونالیسم» معنادار و ممکن میشود. پس از انقلاب ۵۷ و کنار گذاشتن ایده ناسیونالیسم، با دگردیسی مفهومی در «ملیت» که این بار با ایدئولوژیهای اسلامی تلفیق شده و همزمان دسترسی آزادتر به صحنههای هنر جهان با شکل دیگری از بازنمود مساله ملیت در هنرهای تجسمی مواجهیم که اگرچه در ادامه سنت هنر نوگرای دهه ۴۰ و ۵۰ است، خصلتهای یکسر متفاوتی به خود میگیرد.
مقاله به تفاوت «ناسیونالیسم» و «ملیت» و برداشتهای مختلف از «نوگرایی» و «مدرنیسم» در هنر ایران آگاه است و میکوشد ایدهی کلی خود را ذیل توجه به این تفاوتها طرح کند.
برای ترسیم خطوط کلی تاثیر ایدهی ناسیونالیسم بر هنر دوران مدرن سه دورهی متمایز از مشروطه تا انقلاب ۵۷ و سه دوره متمایز از انقلاب ۵۷ تا عصر حاضر طرح خواهد شد و سازو کار تجلی این ایده در موضوع و محتوا و گاهی آزمونهای فرمی نقاشی ایران با محوریت ملیت بررسی خواهد شد. این دوره ها عبارتند از:
۱. نقاشی کمال الملک و شاگردان او؛ و رواج مکاننگاری به عنوان یک ژانر در نقاشی به عنوان بازنمودی ناخودآگاه از مسالهی تازهی وطن در ذهن انسان ایرانی؛
۲. پهلوی اول؛ تاثیر گفتمان دولت-ملّتسازی، پروژهی مدرنیزاسیون و تاسیس نهادهای اثرگذار فرهنگی و پدیداری دوبارهی هنرهایی رو به زوال چون «میناتور» به عنوان هنر ملی، و بازسازی تصاویری تاریخی از شخصیتهای «ملی» در کار هنرمندان.
۳. پهلوی دوم؛ جستجو در فرهنگ و هنر عامه متاثر از جهانسومگرایی که در هنرهای نوگرای تجسمی گاهی با نوعی مردمگرایی و قومنگاری در فرمی مدرن در اواخر دههی بیست و دهه سی شمسی دیده میشد و گاهی در مدرنیسمی انتزاعی که موتیفهایی از گذشته را وام میگرفت.
۴. دهه شصت؛ تعلیق وجوه مدرنیستی و ملیگرایانه به نفع ایدئولوژی اسلامی
۵. دهه هفتاد؛ بازتر شدن فضا به نفع نوعی «مدرنیسم» با بازگشت همزمان به میراث مدرنیسم تجسمی در دهه چهل و پنجاه و باز دستکاری فرمهای موجود «هنر ملی» مثل مینیاتور و بازبهرهگیری از موتیفهای قومگرایانه.
۶. دهه هشتاد و نود: رسمی ورود هنرهای معاصر به ایران، برجسته شدن سیاست روز و ادبیات جدید در بیان ملیت ایرانی، تهی از ایدههای ناسیونالیستی و متمایل به فرمهای بازاری ( حجاب، موتیفهای قجری، خوشنویسی).
این سخنرانی بخشی از پنل زیر است:
سالن ۳ – فارسی