آزاده فتحی (Azadeh Fathi)
Ashura in Iran – Between Tradition and Functionalisation
(عاشورا در ایران – میان سنت و کاربردیسازی)
کانون اصلی این مقاله بر تغییر اهمیت مراسم سوگواری محرم (Muharram) در ایران در اواخر دوره پهلوی (Pahlavi era) و در جریان انقلاب متمرکز است.
با بررسی عناصری که باعث تغییر پویای برداشت از واقعه کربلا (Battle of Karbala) و شخصیتهای قهرمانانه شیعی (Shiite) شد، مقاله میکوشد نشان دهد چگونه انقلاب ۱۳۵۷ ایران (Iranian Revolution of 1979) – که تنها بر پایه اقشار مذهبی جامعه شکل نگرفت – با این سنت شیعی پیوند یافت.
در این زمینه، نگاهی به تأثیر نمادهای مذهبی بر گروههای غیرشیعی، سکولار و چپ انقلابی نیز میتواند روشنگر باشد. همچنین، یکی دیگر از جنبههای مهمی که این مقاله میکوشد در این چارچوب روشن سازد، گفتمان جنسیت و نقش زنان بهمثابه کنشگران فعال در هم مراسم محرم و هم خودِ انقلاب است.
پس از بررسی دگرگونی آیینهای سوگواری عاشورا (Ashura) بهسوی کنشی سیاسی در بستر انقلاب – انقلابی که در نهایت به تأسیس جمهوری اسلامی انجامید – مقاله به تأمل درباره جایگاه کنونی این سنت مذهبی در چند دهه گذشته میپردازد.
پس از انتخابات بحثبرانگیز ریاستجمهوری در سال ۲۰۰۹ (2009 Presidential Elections) و ظهور جنبش سبز (Green Movement)، معترضان در برابر حاکمیت سیاسی که دین را بهصورت انحصاری از آن خود میدانست، بار دیگر به نمادها و شعارهای دینی متوسل شدند. در این بستر، رویدادها در عاشورای ۲۰۰۹ که گاه از آن بهعنوان «عاشورای خونین» یاد میشود، به نقطه اوج جدیدی رسید و نظام تئوکراتیک را با پرسش مشروعیت روبهرو کرد.
اهمیت این نکته در سالهای اخیر – با موجهای متعدد اعتراضات در ایران و گسترش چشمگیرشان پس از مرگ ژینا مهسا امینی در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» (Woman, Life, Freedom Movement) – دوچندان میشود. این روند ما را به این پرسش میکشاند که آیا هنوز مراسم محرم و روایت کربلا و اساساً نمادهای مذهبی در میان مردم، ریشه و تأثیر عمیق پیشین را دارند یا خیر.
با توجه به نظرسنجی پرارجاع گروه پژوهشی گمان (GAMAAN Research Group) درباره «نگرش ایرانیان نسبت به دین» و همچنین نظرسنجی دیگری که اخیراً از سوی دولت جمهوری اسلامی درز کرده است، میتوان دریافت که نقش دین در زندگی مردم ایران تغییر محسوسی داشته است.
آناهیتا حسینی (Anahita Hosseini)
Attempting Hegemony in Post-Revolutionary Iran
(تلاش برای هژمونی در ایران پس از انقلاب)
با تمرکز بر مسائل قدرت، حکومت و زمامداری، این مقاله رابطه پیچیده میان اجبار/زور و رضایت/اقناع را در دولتهای اقتدارگرا بررسی میکند و از ایرانِ پس از انقلاب بهعنوان نمونه مطالعاتی استفاده میبرد.
این پژوهش، با اتکا به چارچوب گرامشی (Gramscian framework) و بازتعریف و بسط مفاهیم کلیدی گرامشی در پیوند با جمهوری اسلامی ایران (Islamic Republic of Iran)، نشان میدهد که استفاده دولت از زور عریان/اجبار علیه مردم، از یک سو، و تلاشهای چندوجهی آن برای ایجاد رضایت در میان شهروندان، از سوی دیگر، اغلب بهصورت جداگانه تحلیل شدهاند.
پیامد چنین رویکردی آن است که پیوند دیالکتیکی و همسازنده این دو پدیده یا کمرنگ دیده میشود یا بهکلی نادیده انگاشته میشود. من در این مقاله میکوشم یک بُعد مشخص از این پیوند را واکاوی کنم، و آن اینکه چگونه اجبار دولتی تلاش میکند تا بر مبنای رضایت مردمی بنا شود. به بیان دیگر، بررسی میکنم که چگونه کاربرد زور توسط دولت در بسیاری موارد مستلزم «ساخت» رضایت است، یا دستکم با این رضایت اثرگذارتر و کمهزینهتر میشود.
اما این فرآیند چگونه محقق میشود؟ برای پاسخ، مثالهایی را مطرح میکنم که نشان میدهند دولت جمهوری اسلامی چگونه میکوشد افراطیترین کارکردهای دستگاه سرکوب خود را از راه ساماندهی برخی ابعاد تولید دانش و کنترلِ نزدیک بر سایر ابعاد، «عادیسازی» کند.
این امر به چندین روش مرتبط صورت میگیرد: با کمک «روشنگران ارگانیک» (organic intellectuals) در داخل و خارج کشور، از طریق تولید محصولات فرهنگی متناسب با ذائقه «مصرفکننده عادی» که خشونت دولتی را عادی جلوه میدهد، و نهایتاً از راه تلفیق گزینشی گفتمانهای هژمونیک جهانی (hegemonic international discourses) با گفتمانهای داخلی، بهشکلی که همسو با هنجارها و ارزشهای حکومتی باشد.
برای نشان دادن نحوه این «عادیسازی»، میزان موفقیتش و اینکه چهاندازه در برابر مقاومت عمومی قرار گرفته، من به مجموعهای از منابع چون مقالات روزنامهها، صفحههای رسانههای اجتماعی و سریالهای تلویزیونی ارجاع خواهم داد. این بررسی روشن میکند این تلاشها تا چه میزان موفق بوده و چگونه بخشهایی از مردم ایران در برابر آن ایستادگی کردهاند.