جریانِ اصلیِ روشنفکریِ ایران در دهههایِ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ ش (۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ م) تحتِ تاثیرِ گفتمانِ «غربزدگی» و گفتمانِ «بازگشت به خویشتن» بود. پژوهشگرانِ تاریخِ معاصرِ ایران، بهویژه آنان که بر تاریخنگاریِ جریانهایِ فکری متمرکز بودهاند، تا کنون عمدتاً به بررسیِ آثارِ چهرههایِ شاخصِ این گفتمانها (بهویژه جلالِ آلِاحمد و علیِ شریعتی) پرداختهاند. در کنارِ این گفتمانهایِ فکریِ غالب میتوان گفتمانهایِ دیگری را نیز ردیابی کرد که تا کنون چندان موردِ توجهِ پژوهشگرانِ تاریخِ اندیشه در ایران قرار نگرفته است. این مقاله میکوشد یکی از این گفتمانهایِ حاشیهای را با تکیه با آثارِ یکی از چهرههایِ شاخصِ آن بازیابی و بازسازی کند. ریشههایِ این سنتِ فکری که آن را ذیلِ گفتمانِ «سوسیالیسمِ سکولار و دموکراتیکِ ایرانی» بازخوانی میکنیم، تا اواخر دورهیِ قاجار قابلِ ردیابی است. از زمانِ تشکیل احزابِ سوسیال دموکراتِ ارمنی در سالهایِ آغازینِ سدهیِ بیستمِ میلادی، اندیشهیِ سوسیال دموکراسی در ایران ریشه دواند. اما با وقوعِ انقلاب اکتبر در روسیه، این گرایشِ فکریِ چپ در ایران تحتالشعاعِ نیرویِ عظیمِ مارکسیسمِ روسی قرار گرفت و به حاشیه رانده شد. اما در سرتاسرِ قرنِ بیستم روشنفکرانِ مستقلی همچون گریگور یقیکیان، خلیلِ ملکی، مصطفی رحیمی و … به فعالیتهایِ انفرادی و گاه تشکیلاتی پرداختهاند که میتوان آنها را ذیلِ گفتمانِ «سوسیالیسمِ سکولار و دموکراتیکِ ایرانی» قرار داد. گرچه نمیتوان گفت تمامِ این روشنفکران آگاهانه و هدفمند یک خطِ فکری را دنبال کردهاند و از پیشینیانشان تاثیر پذیرفتهاند، اما با بررسیِ آثار و آرایِ آنها میتوان چارچوبِ فکریِ کمابیش مشترکی را بازیابی کرد که مرزهایِ گفتمانیِ مشخصی را آشکار میسازد.
این گفتمان چنان که از عنوانش پیداست، شاملِ چهار عنصرِ اصلی است: سوسیالیسم، سکولاریسم، دموکراتیسم و ایرانیت. این گفتمان از آن حیث که به سوسیالیسم گرایش دارد، از جریاناتِ راست (اعم از راستِ افراطی و راستِ میانه) متمایز میشود. از آن حیث که سکولاریسم را عنصری ضروری میشمرد، از هوادارانِ حکومتِ دینی فاصله میگیرد. از حیثِ پایبندیاش به دموکراسی، با جریاناتِ چپِ اردوگاهی و راستِ شبهفاشیست و سلطنتطلب مرزبندیِ قاطع دارد. و نهایتاً تاکید بر لزومِ پیوند و آمیختگی با فرهنگِ ایرانی، این سنتِ فکری را از هماوردانِ جهانوطناش دور میکند. هر یک از این خطوطِ تمایز در قالبِ جدالی فکری با گفتمانهایِ رقیب نمود یافته است که شرحِ مبسوطِ این تمایزها و مصادیقاش را ناگزیر باید به متنِ اصلی مقاله موکول کرد. با بررسیِ دقیقترِ آرایِ یکی از چهرههایِ شاخصِ این سنتِ فکری، یعنی مصطفی رحیمی روشن خواهیم کرد که کنارِ هم قرار گرفتنِ عناصرِ فوق چگونه موجبِ تکوینِ هویتی منحصربهفرد برایِ این گفتمان شده و آن را از سایرِ رقبایِ فکریاش متمایز میسازد. بر این اساس مصطفی رحیمی یک استثناء در میانِ روشنفکرانِ ایرانی نیست، او متعلق به یک سنتِ فکریِ غنی است.
این سخنرانی بخشی از پنل زیر است:
سالن ۳ – فارسی