درسگفتار هجدهم – خواستهای متفاوت درآمدی گروههای مختلف دریافت کننده ارزش اضافی که تضاد منافع آنها را به همراه دارد
همانطور که گفته شد لازم نیست که این انقباض اقتصادی صورت بگیرد. مارکس شروع به بسط این ایده سیکل اقتصادی میکند که ابتدا چگونه سرمایهدار میتواند این مقدار زیاد ارزش اضافی را افزایش دهد و دوم اینکه این مقدار عظیم ارزش اضافی با شاخص ثابت استثمار این گسترش اقتصادی را به سمت سیکل اقتصادی سوق میدهد.
برای بررسی ابتدا میخواهیم از کارگران شروع کنیم.
این یک واقعیت است که به علت انبساط اقتصادی وقتی *K +λ مثبت میشود باعث تغییرات در بازار نیروی کار و وسایل تولیدی و بقیه مخارج دیگر میشود که آنهم در مجموع باعث افزایش هزینه سرمایهدار میشود. در عین حال این افزایش قیمت دستمزد نیروی کار شامل نیروی کار مفید و غیر مفید هم میشود. که درآمد هر دو گروه بالا میرود. گرچه از یک طرف هزینه سرمایهدار بیشتر میشود که یک نکته منفی است ولی از طرف دیگر با بالا رفتن دستمزد، توانایی کارگران برای خرید کالاهای روزمره بیشتر شده و باعث افزایش قیمت این کالاها میگردد که جنبه مثبت برای سرمایه دار دارد و باعث رشد آن میشود. حالا ما دو عامل مختلف داریم که دو نتیجه متفاوتی را دراین گسترش سرمایه بوجود میآورند. دو عامل تعیین کننده ( overdetermined) که روی اقتصاد از دو راه مختلف اثر دارند که ما به بررسی آن میپرداریم.
SSCR( revenue) = SSCP to workers
هزینه اضافی کارگران برای سرمایهدار= درآمد اضافی کارگران
Worker as sellers دستمزد فردی کارگران
Plp/ hr labor = υ + [Plp -υ]
که این دستمزد جدید شامل دستمزد اولیه بعلاوه اضافه دستمزد به علت گسترش سرمایه است.
هزینه کل نیروی کار Plp(all) = Vlp + [Plp -υ] x n x h
کل درآمد کارگران= کل هزینه برای سرمایهدار.
SSCR( revenew) = SSCP to workers = Vlp + SSCR received.
حالا کارگران در آمد بیشتری دارند و میتوانند کالاهای مصرفی مثل تلویزیون، وسایل منزل و مواد خوراکی بیشتری بخرند که آن را صنعت کالای مصرفی (wages goods) مینامیم. در نتیجه اثر روی بازار دیگری دارد.
هزینه اضافی کارگران برای سرمایهدار= درآمد اضافی کارگران
درآمد کارگران Plp x n x h = [Vlp + SSCR workers]⇑ ⇒ D v ( demand of wage goods) ⇑
وقتی درآمد کارگران بالا میرود تقاضا برای کالاهای مصرفی ( V goods – wages goods) نیز بالا میرود.
در نتیجه سرمایهدار نیز پول بیشتری برای کالاها یی که میفروشد میگیرد. از طرفی سرمایهدار برای خرید وسایل تولیدی مجبور است پول بیشتری پرداخت کند، زیرا سرمایهدار تولید کننده وسایل تولیدی نیز از این فرصت استفاده کرده قیمت را بالا میبرد و باعث عدم توازن (unequal exchange) میشود.
مثال زیر را جهت توضیح بیشتر میگویم.
فرض کنید سرمایهداری برای تولید کالاها باید انرژی بخرد. او به علت بیشتر شدن تقاضا برای انرژی باید هزینه بیشتری را بپردازد. در نتیجه این اضافه قیمت، هزینه دیگر و جدیدی ( SSCP ) برای سرمایهدار بوجود میآورد . از طرفی تقاضای انرژی بیشتر برای سرمایهدار تولید کننده انرژی منافعی در بر دارد که میتواند انرژی را با قیمت بالاتری بفرو شد که بنفع اوست.
Capitalists means of energy. [C + V + SV] < Pc x # UV
Production as sellers
که Pc قیمت واحد انرژی بعد از افزایش آن و UV# تعداد واحد فروش و یا مقدار فروش میباشد.
توجه داشته باشید که [C + V + SV] به عنوان ارزش در این رابطه قرار دارد و Pc x # UV از نظر قیمت قرار گرفته است. در حالی که از نظر ارزش میباید هر دو مساوی باشند.
میبینیم اینجا نیز یک انحراف و تفاوتی وجود دارد. متوجه میشوید که سرمایهدار تولید کننده انرژی یک مقدار بیشتری از ارزش واقعی را بدست میآورد. مقدار اضافه بر قیمت واقعی را در آمد جدید (SSCR received ) مینامیم. این درآمد جدید تولید کننده کالای انرژی در واقع معادل همان هزینه جدید برای تولید کننده مثلا کالای مصرفی است. بنابراین:
C + V + (SV + SSCR received) = Pc x # UV
ملاحظه میکنید که مقدار سود تولید کننده انرژی در این حالت برابرا است با (SV + SSCR received) و در نتیجه شاخص سود سرمایه بالاتر میرود.
Market rate of profit ↑ r = (SV + SSCR)/(C + V)
که این اضافه شدن سود دهی در نتیجه این انبساط اقتصادی است که بهتر عمل میکند. “یعنی هزینه سرمایهدار خریدار به نفع سرمایهدار فروشنده میشود”. درست همانند بررسی قبلی که” خرید نیروی کار سرمایهدار به نفع فروشنده نیروی کار است” .
حالا ما سرمایهدارانی داریم که مشغول تولید و فروش وسایل مصرفی هستند. کارگران درآمدشان بیشتر شده است و قدرت خرید بیشتری دارند که تقاضا برای کالاهای مصرفی را بالا برده است. اینک باید بررسی کنیم که این افزایش تقاضا به علت افزایش درآمد کارگران چه اثری روی سرمایهدار وسایل مصرفی دارد.
سرمایهدار به عنوان فروشنده وسایل امرار معاش ( subsistence- wage goods) حالا از این افزایش تقاضا و قیمتهای بالاتر خوشحال میباشد. اگر به فرمول اصلی برگردیم ( SV + V + C) که C همان ارزش نهفته و سرمایه اصلی است و V دستمزد کارگران و SV ارزش اضافی و یا همان کار بدون دستمزد است را در نامعادله زیر مشاهده میکنیم که در مجموع ارزش این سه قلم میباشد.
( C + V + SV) < Pv x # UVv
که در آن Pv قیمت واحد وسایل مصرفی که بیشتر شده است و UVv# تعداد فروش کالا است در نتیجه قیمت فروش بیش از افزایش آن است.
بنابراین سرمایهدار این کالاها را به کارگران به قیمت بالاتر فروخته و با فرض اینکه کارگران منفردا ارزش اضافی را برای خود بر نمیدارند، در غیر اینصورت اگر کارگران این ارزش اضافی را برای خودشان بر میداشتند آنوقت میشد کمونیسم در حالی که ما در سیستم سرمایهداری عمل میکنیم،
پس کارگران ارزش اضافی تولید میکنند و سرمایهدار آن را دریافت کرده و برای خود بر میدارد . و کارگران میباید قیمت بیشتری برای کالای مصرفی خود پرداخت کنند. در نتیجه گرچه کارگران دستمزد بیشتری دریافت میکنند ولی باید برای خرید کالای مصرفی پول بیشتری پرداخت کنند. در این حالت سرمایهدار منفعت این معاوضه نابرابر ( unequal exchange ) را میبرد. به عبارتی قیمتی بیش از ارزش ( C + V+SV ) این مجموعه. پس در اینجا نیز یک درآمد جدید برای سرمایهدار است که آن را درآمد غیرطبقاتی ( non class revenue = NCR) مینامیم.
این درآمد غیرطبقاتی است زیرا کسی این کالاها را به مردمی که سرمایهدار هستند نمیفروشند بلکه به کارگران میفروشد. در فروش این کالاها ارزش اضافی توسط کارگران تولید نمیشود که کارگران آن را برای هزینههای تولید تخصیص ( appropriate) داده باشند. بدین منظور آن را درآمد غیر طبقاتی مینامیم.
به هر حال این درآمد غیر طبقاتی آن نامعادله بالا را به تعادل میرساند.
(C + V + SV) + NCR = Pv x # UVv
پس سرمایهدار علاوه بر ارزش اضافی حالا دسترسی به این درآمد غیر طبقاتی( NCR) دارد. در نتیجه برای او منفعت بیشتری دارد.
Pv > EV/(#UVv) EV = Exchange value
حالا سرمایهدار علاوه بر مخارج قبل این مخارج جدید را نیز به عهده بگیرد.
SV + NCR Σ SSCP + SSCP workers + SSCP to other capitalists
Σ SSCP همه مخارج قبل
SSCP workers Plp > υlp
SSCP to other capitalists Pc > C/(#UV)
>
SV + NCR = Σ SSCP + SSCP workers + SSCP to other capitalists
<
سمت راست مخارج و هزینههای داخلی و سمت چپ منافع و سود که از خارج به دست آمده است.
حالا باید بررسی کرد که این معادله است یا نامعادله؟ آیا SV + NCR از طرف چپ این فرمول بزرگتر و یا مساوی است و یا کوچکتر کدام است؟ جوابش این است که نمیدانیم و کسی هم نمیداند.
ممکن است هزینههای اضافی سرمایهدار در سمت چپ بیش از منافع و سود و یا درآمد سمت راست باشد. در نتیجه تولید از طرف تولید کننده کم شده و بسمت انقباض و رکود حرکت میکند. همچنین ممکن است که سمت راست این فرمول بالا که درآمد را نشان میدهد بیشتر از هزینهها باشد که در نتیجه گسترش و رونق را بهمراه دارد. یا اینکه دو طرف این فرمول مساوی باشند و هزینهها با درآمدها مساوی باشند. به هر صورت چون امکان هر سه وضعیت میباشد ما با یک عدم قطعیت و شک و تردید شدید در سرمایهداری مواجه هستیم. (radical degree of uncertainty in capitalism).
این سیستم سرمایهداری بطور فوق العادهای شکننده است، زیرا به سرعت میتواند رونق یا رکود و یا حالت عادی داشته باشد.
به هرحال مدتی بعد شخصی روی این مشکل عدم قطعیت مطالعه و تحقیق کرد که مارکسیست نبود. او جان مینارد کینز( John Maynard Keynes) اقتصاددان انگلیسی و استاد دانشگاه بود. مدتها درگیر پیدا کردن دلیل این مشکل سرمایهداری بود. او در کتاب با ارزش خود که در دهه ۱۹۳۰ منتشر کرد به اسم تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول ( The General theory of employment, interest, and the money). در این کتاب او بحثی را شروع میکند که چگونه سرمایهداری با این عدم قطعیت و شک و تردید برخورد میکند. در هر لحظه آنهایی که در هیئت مدیره نشستهاند تصمیم میگیرند چگونه سود را تقسیم کنند و یا مقدار λ + *K که همان سرمایهگذاری است را کم و زیاد کنند و یا اینکه راههای مختلف دیگری را در پیش گیرند. جان کینز این تنوع راههای مختلف را به اسم روحیه حیوانی( animal spirit) نامید. که این روحیه حیوانی میتواند سرمایهداری را بسمت کمتر شدن سرمایهگذاری جدید تشویق کند. بطور مثال فرض کنید با وجود اینکه مقدار (SV + NCR) بیشتر از کل هزینهها باشد که بنفع سرمایهدار است ولی چون سرمایهدار تجربه این سیکل اقتصادی رونق و رکود را دارد و فکر کند که این رونق تداوم نخواهد داشت، ممکن است سعی کند سرمایه را در جایی دیگر سرمایهگذاری نماید و بنوعی سرمایه را حفاظت و مثلا در اوراق قرضه دولتی سرمایهگذاری کند. آنها مدیران و کارشناسان اقتصادی را استخدام کردهاند که ریسک را ارزیابی کرده و نگران این مشکل باشند. به هرحال ترس از آینده آنها را به تنوع سرمایهگذاری سوق میدهد. بنابراین همه ارزش اضافی را سرمایهگذاری نمیکنند، و یا مدیران جدید استخدام نمیکنند و وسایل جدید تولیدی نمیخرند و بخشی را در اقتصاد دیگری به غیر از تولید خود صرف میکنند. اگر همه سرمایهداران شروع به تنوع سرمایهگذاری برای تولید بیشتر نکنند و همه تخم مرغهای خود را در یک سبد نگذارند و پولی پس انداز کرده و یا طلا بخرند و در نتیجه λ + *K به حالت تعلیق یا کم شدن درآید و یا از بین برود، در نتیجه باعث رکود میشود. که به نظر کینز این کم شدن سرمایهگذاری، چند برابر روی اقتصاد اثر میگذارد. مثلا اگر ۴۰ الی ۵۰ میلیارد دلار از سرمایهگذاری کم شود چندین برابر این مقدار روی اقتصاد اثر منفی میگذارد.
اجازه دهید مثال دیگری بزنم. کاملا امکان دارد این عدم تساویها به هر علتی وجود داشته باشد. که باعث بالا و پایین رفتن اقتصاد باشد. مثلا یک کشف جدیدی برای تولید انرژی پیدا شود که خوشایند سرمایهدار باشد و در نتیجه آن سرمایهدار را تشویق به سرمایهگذاری کند و او را به گرفتن ریسک بیشتری ترغیب کند که این مقدار λ + *K بالا برود، حتی اگر افزایش هزینههای بیشتر از درآمد ( SV+NCR) باشد. و همچنین باعث شود که سرمایهدار احساس خوبی نسبت به آینده داشته باشد
SV + NCR < Σ SSCP + SSCP workers + SSCP to other capitalists
در ضمن ممکن است مثلا قیمت سهام عمومی پایین بیاید و اثری منفی روی او بگذارد و سرمایهدار را نگران آینده کند و در نتیجه مقدار λ + *K کم شود حتی اگر ( SV+ NCR) بیشتر از کل هزینهها باشد.
پایین آمدن سهام عمومی که مطلقا مربوط به این صنعت تولیدی نمیشود ولی میتواند احساس سرمایهدار را از مثبت به منفی تبدیل کرده و در نتیجه λ + *K را از بین ببرد و این مورد سلسله وار به بقیه صنایع اثر کرده و اقتصاد را به رکود کشاند.
این بزرگترین و با ارزشترین دست آورد جان مینارد کینز در این تجزیه و تحلیل سرمایهگذاری در سیستم اقتصاد سرمایهداری بود. بررسی اینکه چه اتفاقی در آینده میافتد، این کنش و واکنش ویا به علت دلایل گوناگون ( over determination) و اینکه ایده سرمایهداران چه باشد که در آینده چه اتفاقی میافتد و اینکه هر چیز دیگری میتواند آن را تغییر دهد همه و همه دلالت بر این دارد که نمیدانیم چه میشود. اگر مثبت باشد و λ + *K بیشتر و بزرگتر از هزینهها باشد گسترش تولید تداوم پیدا میکند و نیازی به رکود نیست. ولی اگر λ + *K کمتر باشد رکود را به همراه دارد. ما این عدم قاطعیت را نیز به آن اضافه میکنیم. این بررسی روی سرمایهدار کالای مصرفی بود.
حال میخواهیم سرمایهدار صنعت تولید وسایل تولید را بررسی کنیم
>
SV + SSCR = Σ SSCP+ SSCP workers
Pc > EV/(#UVc) <
ما در این جا SV+SSCR را داریم. بیاد بیاورید SSCR revenue چیست. سرمایهدار کالای انرژی خود را با قیمتی بالاتر از ارزش آن میفروشد (EV/(#UVc) < Pc ). آنها این ( وسیله) کالای انرژی را به سرمایهداران دیگر میفروشند. اینجا نیز نمیدانیم علامت بزرگتر و یا کوچکتر و یا مساوی چگونه است.افزایش درآمد ( SSCR ) را داریم ولی از طرفی این افزایش هزینه کارگران ( SSCP workers) را هم داریم. ولی ما اینجا دیگر هزینه پرداختی به سرمایهداران دیگر را نداریم.( SSCP to other capitalist). این سرمایهداران خودشان وسایل تولیدی ( انرژی) را تولید میکنند. در نتیجه هزینه اضافی برای خودشان ندارند. ولی میباید هزینه افزایش نیروی کار را پرداخت کنند. برای این معلوم نیست جهت آن علامت به کدام طرف است
بنابراین ما با دو صنعت سرمایهداری، یکی صنعت تولید کالای مصرفی و امرار معاش ( wage goods) و دیگری تولید وسایل تولیدی ( means of production) روبرو هستیم که مشکل ابهام در آنها داریم. مشکلی که نمیدانیم در آینده چه میشود.
مارکس در جلد سوم کتاب سرمایه این صنعت تولید کالای مصرفی را بخش و دایره ۲( department 2= dep 2) و صنعت تولید وسایل تولیدی را بخش و دایره ۱( department 2 = dep 2 ) مینامد. ما در این دو صنعت عدم قطعیت و شک و تردید ( uncertainty) داریم. در هر لحظه امکان تغییر این علامت بزرگتر یا کوچکتر وجود دارد.
میخواهم خلاصهای از آنچه گفته شد را با شکل زیرین نشان داده و توضیح دهم.
این گسترش و انبساط سرمایه که در آن ↑( λ + *K) بالا میرود از یک طرف باعث تقاضای نیروی کار و همچنین باعث تقاضای بیشتر وسایل تولیدی ( انرژی) میشود که بطور غیر مستقیم تقاضا برای وام و اعتبار جدید، در ضمن تقاضای بیشتر برای زمین و اجاره آن و مدیران را بیشتر را میکند. در نتیجه این تقاضاهای بازار قیمت آنها نیز تحت تاثیر قرار گرفته و قیمتها سیر صعودی پیدا کرده و بالا میروند. این بالا رفتن قیمتها ممکن است باعث رکود و انقباض تولید بشود. زیرا شما در این حرکت تورمی قیمتها قرار گرفتهاید که ممکن است رکود را در پی داشته باشد و در نتیجه احتیاج به وسایل تولیدی و نیروی کار بیشتر نداشته باشید و در پی آن نیازی به زمین و مدیران جدید و اعتبار جدید ندارید و منحنی عرضه و تقاضا به حالت اولیه عقب نشینی کند. شما با ارتش ذخیره بیکاران مواجه میشوید، استدلالی که مارکس میکرد. بنابراین شما یک بحران سرمایهداری در نتیجه گسترش و رونق دارید. این بحران به علت افزایش* K بوجود آمده که دامنه را نیز گرفته است و↓( λ + *K) پایین آمده و کمتر شده است
نتیجه : این انقباض و کوچک شدن بحرانی در سرمایهداری است که به علت توسعه و گسترش سرمایه بوجود آمده است.
در جلسات بعد توضیح خواهم داد، که چگونه میشود سرمایهگذاری کرد که در آن ↑( λ + *K) بالا رود و تقاضا برای نیروی کار بیشتر شود ولی با عرضه بیشتر نیروی کار دستمزد کارگران ثابت مانده و بالا نرود. مثلا با ورود مهاجران که عرضه نیروی کار را زیاد میکند ویا در آمریکا ورود زنان به حیطه کار. در ضمن وقتی تقاضا کالای وسایل تولیدی برای ساخت وسایل مصرفی ( wage goods- V goods) بالا رود میتواند خود باعث گسترش سرمایه شود.
من به شما نشان خواهم داد که این گسترش ممکن است باعث تغییر حرکتی در عرضه خدمات و کالا شود.
در ضمن امکان دارد در این گسترش به علت نوآوری در تکنولوژی نیاز شما به نیروی کار بیشتر را تغییر داده و کمتر کند که افزایش سرمایهگذاری است و ترکیب C/(C+V) را زیاد بکند. ممکن است دولت وارد جریان کار شود و مقدار قرض و اعتبار را زیادتر کرده و عرضه پول را بیشتر کند تا جلوی افزایش نرخ بهره را بگیرد، کاری که دولت آمریکا میکند ( کمک دولتی). یا برای جلوگیری از افزایش قیمت وسایل تولیدی آنها را از خارج وارد کرد. همچنین میشود وسایل مصرفی مثل اتومبیل یا تلویزیون را هم از خارج وارد کرد که قیمت این وسایل کمتر بالا برود.
و بالاخره میشود ترکیبی از این عوامل بکار برد تا رکود اتفاق نیفتد که ما در مبحث آینده توضیح خواهیم داد که چگونه با این کنش و واکنش میشود برخورد کرد.