درسگفتار نوزدهم – جلوگیری از سیکل اقتصادی و تورم
میخواهم در این جلسه خلاصهای از آنچه مارکس درباره سیکل اقتصادی سرمایهداری در جلد اول کتاب خود ارائه داده است را بیان کنم. برای این منظور فرمول سود دهی برای سرمایهدار را برای یادآوری بازنویسی میکنم.
r = SV/(C+V) = (ΣSSCP(ΔC +ΔV))/(C+V) + ΣSSCP’/(C+V) r = سود دهی
= K* + λ
که این سود دهی برابر است با ارزش اضافی بخش بر مجموعه سرمایه و دستمزد. ارزش اضافی که در دست مدیران شرکتهای مربوطه است که آن را به تک تک گروههای هزینه ساز مختلف پخش کنند r
فرض کنید که سرمایهدار یک شرکت سرمایهداری در حال گسترش است ↑( λ + *K). بنابراین این سرمایهدار این ارزش اضافی که باعث افزایش سود دهی سرمایهدار بوده است را بین هزینههای مختلف برای اعتبار و اجاره و نیروی کار و دستگاهی جدید و غیره توزیع و پخش میکند. این گسترش سرمایه روی همه بازارها اثر میگذارد که باعث بالا رفتن تقاضا برای نیروی کار و وسایل تولیدی و اجاره و نیروی کار مفید و غیر مفید و غیره میشود و تقاضای عمومی را در جامعه بالا برده که باعث افزایش قیمت در این بازارهای مختلف میشود. کلا همه قیمتها مثل بهره بانک، حقوق کارمندان، اجاره و غیره که همه و همه برای تولید لازم است افزایش پیدا کرده که این افزایش ممکن است باعث انقباض و کوچک شدن اقتصاد شود. بنابراین نتیجه گیری این خواهد بود که: ΣSSCPnow > SV و در نتیجه سود دهی پایین میآید r↓.
واین ΣSSCPnow مجموعه همه هزینهها میباشد. چنان که میبینید تقاضا برای ارزش اضافی بیش از مقدار واقعی ارزش اضافی است. با این وضعیت سرمایهدار مجبور است که هزینهها را کاهش دهد. البته فرض ما این است که شاخص استثمار تغییری نکند ( توجه داشته باشید که امکان تغییر این شاخص استثمار وجود دارد). بنابراین این کاهشها باعث بوجود آوردن یک بحران میشود که به علت گسترش سرمایه بوجود آمده است. همانطور که قبلا هم گفتم، این گسترش در ذاتش نطفه رکود و انقباض را به همراه دارد. سرمایهدار شروع به کاهش هزینهها میکند ولی اینکه تا چه حد این کاهش انجام میگیرد نامعلوم است. این رکود و انقباض خود عامل حل این مشکل بحران میشود، زیرا با این انقباض تقاضاها برای همه چیز، نیروی کار، ماشین آلات ، اعتبار و بهره بانک و غیره کم شده و منحنیهای عرضه و تقاضا به سمت چپ و محل اولیه حرکت میکنند که این به عنوان راه حل مشکل افزایش تقاضا در بازارهای مختلف میباشد. که متعاقب آن بوجود آمدن ارتش ذخیره نیروی کار میباشد. در ضمن تقاضای اعتبار بانکی و اجاره و مدیر و غیره کمتر میشود. این چرخش مسخره حل بحران توسط خود بحران است. بحرانی که بواسطه تقاضای زیاد بوجود آمده و منحنی عرضه و تقاضا را به سمت راست منتقل کرده و باعث بالا رفتن قیمتها شده، خود بحرانی برای سرمایهداران بوجود میآورد که آنها شروع به کم کردن بعضی از هزینهها میکنند تا منحنی تقاضاها به سمت چپ محور مختصات حرکت کنند که این خود حل بحران است.
ولی لزومی ندارد که چنین بحرانی از اول بوجود بیاید. البته این بحران بخشی از داستان است. بخش دیگر آن با فرض این است که گسترش و رونق ادامه داشته باشد، و افزایش قیمت ممکن است به صورت زیر عمل کند.
۱- سرمایهداران خودشان بخواهند کار گسترش را تداوم بخشند. زیرا آنها به علت افزایش قیمتها با درآمد بیشتری روبرو هستند. گرچه آنها در بخش هزینههای مختلف با مشکل افزایش قیمتها مواجه هستند. اما با توجه به این تداوم گسترش، که سود دهی بالا را نشان میدهد و اینکه آنها میتوانند محصولاتشان را با قیمت بالاتر بفروشند باعث تشویق آنها به گسترش بیشتر میشود و در نتیجه منحنی و خط عرضه کالا به سمت راست محور مختصات حرکت میکند ولی بازار قیمت هزینهها آنطور که انتظار میرفت بالا نمیرود. این در دو مورد صنعت کالاهای مصرفی و تولید وسایل تولیدی مصداق دارد. بیاد بیاورید که فرض ما بر تداوم گسترش بود و شاخص سود دهی↑ r بالا میرود. به همین علت است که در حالیکه عرضه کالاها بیشتر شده است ولی بازار هزینهها آنطور که انتظار میرفت بالا نمیرود و حتی ممکن است اصلا بالا نرود ویا کمتر هم شود، زیرا شاخص سود دهی بالا است↑ r پس درآمدها خیلی بیشتر از هزینهها میباشد.
۲- ممکن است اعتبار بانکی بیشتر شود. به سخن دیگر نرخ سود بانکی ثابت بماند و بالا نرود و منحنی و خط عرضه اعتبار بانکی در محور مختصات عرضه و تقاضای اعتبار بانکی به سمت راست حرکت کند، زیرا دولت در این امر دخالت کرده و عرضه پول و اعتبار را زیاد کرده و در نتیجه باعث ثابت ماندن و یا حتی تقلیل پیدا کردن نرخ بهره پول شود. همان کاری که خزانه داری آمریکا (Federal reserve) انجام میدهد، عرضه پول و اعتبار را زیاد میکند تا بهرهها بالا نروند credit↑.
۳- عرضه نیروی کار بیشتر شده و در منحنی عرضه و تقاضا نیروی کار، عرضه به سمت راست حرکت کند.
در امریکا در چند دهه گذشته، تجربه مهاجرت قانونی و غیر قانونی و وارد شدن زنان به حیطه نیروی کار که هم میباید نیروی کارشان را در خارج از خانه بفروشند و هم به کار در خانه ادامه دهند، چنانچه طرفداران زنان ( feminists) میگویند که زنان دو شغل دارند یکی بیرون از خانه و دیگری در خانه ولی به هر حال ما تمرکزمان روی کار بیرون از خانه است، همه و همه، نیروی کار مهاجران و نیروی کار زنان باعث عرضه بیشتر نیروی کار در بازار شده است. در نتیجه جلوی بالا رفتن قیمت نیروی کار در بازار گرفته شده و حتی ممکن است باعث پایین آمدن قیمت نیروی کار نیز بشود.
۴-حال با توجه به عرضه بیشتر نیروی کار و همچنین عرضه بیشتر ماشین آلات و وسایل تولیدی امکان بوجود آمدن دو اتفاق مختلف میباشد. یکی به علت اینکه سود دهی بالا میباشد، شرکتهای تولیدی این وسایل تولید تمایل به افزایش تولید داشته باشند و دیگری اینکه شرکتهای جدیدی به علت سود دهی بالا به تولید این وسایل اقدام کنند.
در ایالات متحده، شرکتهای تولیدی این وسایل تولیداتشان را بالا بردند و شرکتهای تازه تاسیس شده نیز به تولید این کالاهای صنعتی پرداختند. در ضمن شرکتهای خارجی تولید این کالاهای صنعتی نیز به علت بازار خوب تقاضا شروع به صادرات محصولات خود به امریکا کردند که همه وهمه باعث پایین نگه داشتن قیمتها شد. البته دلایل بسیار دیگری نیز وجود دارند ولی من به دو مورد دیگر اشاره میکنم.
تقاضای نیروی کار در بازار کار ممکن است کمیزیاد شود ولی نه آنطور که انتظار میرود و در نتیجه قیمت نیروی کار نیز ممکن است آنطور که انتظار میرفت بالا نرود. این میتواند به علت افزایش ترکیب سرمایه در تولید باشد. تولیدی که گسترش پیدا کرده و احتیاج به نیروی کار بیشتر و دستگاههای تولیدی بیشتری دارند ولی نسبت خرید دستگاهها و وسایل تولیدی جدید بیشتر از نیاز به افزایش نیروی کار جدید است. آنچه که اقتصاددانان میگویند نسبت سرمایه به نیروی کار (capital labor ratio) افزایش مییابد و تقاضای نیروی کار زیاد تغییری نمیکند و در محور مختصات عرضه و تقاضای نیروی کار به سمت راست حرکت زیادی نمیکند، زیرا سرمایهداران ماشین آلات بیشتری را در خدمت گرفتهاند که نیاز به نیروی کار را کمتر کرده است در نتیجه قیمت نیروی کار بالا نمیرود. برای مثال این انقلاب کامپیوتری در امریکا و جاهای دیگر یک جایگزینی برای نیروی کار شده است.
فرض کنید مثلا در امریکا اتحادیههای کارگری بسیار قوی بودند و توانایی بالایی داشتند که قیمت نیروی کار را بیشتر از ارزش کار بفروشند. در زمان رونالد ریگان دولت وارد کارزار شد و با این اتحادیهها درگیر شد و با تحت فشار گذاردن آنها و همچنین تحت قوانینی قدرت این اتحادیهها کم شد که نتوانستند قیمت نیروی کار را بیشتر از بازار کار ( labor market price) به سرمایهدار تحمیل کنند. در نتیجه گرچه قدرت چانه زنی نیروی کار کاملا از بین نرفت ولی باعث کمتر شدن قدرت نیروی کار شد و بازار نیروی کار تغییر پیدا کرد تا کم کم قدرت سیاسی نیروی کار از بین رفت.
اضافه شدن ماشین آلات صنعتی جدید، اضافه شدن نیروی کار به علت مهاجرین و ورود زنان ، نه تنها باعث افزایش ارزش نیروی کار نشد بلکه حتی با وجود گسترش اقتصادی باعث ارزان شدن و پایین رفتن قیمت نیروی کار در آمریکا نیز شده است.
بنابراین با توجه به مطالب ۱ تا ۴ با این ایده آشنا شدید که هیچ الزامی به این رکود و کوچک شدن اقتصاد و تولید نیست و گسترش میتواند ادامه دار باشد و این نیروهای مخالف یکدیگر و همچنین عدم قطعیت که ممکن است باعث رکود شود را چگونه میتوان در جهت گسترش و انبساط اقتصادی برگرداند.