ایرج سبحانی 1، استاد علوم پزشکی و متخصص گوارش- دانشکده پزشکی دانشگاه کرتی فرانسه
دستاوردهای روزافزون علمی بشر در کشورهای پیشرفته مرهون دو تلاش عمومی و سیاسی است. نخست، اختصاص اعتبارات لازم در ردیفهای بودجهای کشورها ودر صورت لزوم با تشویق بخش خصوصی بر سرمایهگذاری در این زمینه؛ و دیگر، تولید و ترویج علم بهمثابه انتقال دانش و فناوری و تولید ثروت ملی. وظایف کلان دانشگاه در کشورهای پویا عموما به پنج رکن زیر خلاصه می شوند:
تربیت و ترویج دانش اولیه و به روز کردن آن
توسعه تحقیقات وفناوری به منظور تولید ثروت از طریق کشف ناشناخته یا خلق دانش های نو
تربیت نیروی دانشمند و دانش پژوه و کارورز منخصص برای پشتیبانی از ساختار صنعتی و پویایی اقتصادی
توسعه فرهنگ علمی و آموزش فناوری در بستر جامعه و تربین آموزگارمتخصص
ایجاد و توسعه همکاری های بین المللی به منظور مهار چالش های منطقه ای و جهانی
ایران در این زمینه ها در مکانی ناموزون قرار دارد. از جنبه هایی با پیشرفت های چشم گیری مواجه بوده اما نتوانسته دانشگاه را زمینه ای برای ایجاد علم و ثروت کند.
اگر به شاخص های ارزیابی تواناییهای دانشگاه یعنی تعداد دانشجو و دانش پژوه، نشر مقالات علمی و ثبت اختراعات و ابتکارات توجه کنیم، وضعیت علوم و آموزش عالی ایران در چهار دهه اخیر، از نبود تناسب میان رشد تعداد تولیدات علمی (کتاب، مقاله منتشر شده در مجلههای مجهز به هیئت داوری، اختراعات ثبت شده و اختراع ماکتهای مصرفی فراورده علمی و فنی) و محتوای کیفی آنها رنج میبرد. همچنین نبود تولید ثروت مبتنی بر نوآوری علمی با وجود کمیت بالای تولیدات و رابطه نا متناسب آنها با بازار کار و اقتصاد سئوال برانگیز است. در دو دهه اخیر ایران یکی از بالاترین رتبه های رشد تولید مقالات علمی و بهطور همزمان یکی از بالاترین رتبههای ابطال مقالات علمی را دارد. چرا با وجود پیشتازی ایران در برخی حوزههای نوین پژوهشی، مثل فنّاوری نانو و دانش کشت سلولهای بنیادی، کمتر شاهد رشد متناسب انتشار مقالات این حوزهها در مجلات علمی بینالمللی تراز اول و درخور این دستاوردها، یا ثبت اختراعات لازم در این زمینهها در سطح جهان هستیم؟
برای پاسخ به این سئوال از مدل های آماری و توسعه در دو حوزه علوم پزشکی و علوم انسانی، یاری جسته تا به بررسی علل این ناهمگونیها بپر دازیم.
انتخاب این دو حوزه، به این لحاظ اهمیت دارد که علوم پزشکی دانشگاهی در پهنه سلامت ناگزیر به توجه عرضه و تقاضای کالاهای درمانی و ارتباط آن با علوم، دانشگاه و بازار اقتصادی است. درحالیکه در حوزه علوم انسانی، تشخیص نیاز جامعه پیچیدهتر است، و ارتباط با بازار اقتصادی نامعلوم یا به ظاهر در ارزیابیهای کوتاهمدت بیتأثیر. اما وظیفه اش دقیقا بررسی این ناهنجاری است.
آموزش عالی در ایران از تأسیس مراکز تا توسعه آنها
گندی شاپور پیش از اسلام
بیتالحکمه (دوران عباسی)،
مدارس نظامیه (دوران سلجوقی) در چندین شهر مانند نیشابور، هرات، و اصفهان.[1]
ورود علم مدرن به کشور، مربوط به نیمه اول قرن 19 با ارسال محدود دانشجو به غرب واحداث مدرسه دارالفنون[2]
«وزارت علوم» ایران نخستین بار در سال ۱۲۳۴ هجری شمسی تأسیس شد.
تاسیس مدرسه نظام (۱۲۶۴) با بودجهای معادل 10 هزار تا 12 هزار تومان.
مدرسه علوم سیاسی (تأسیس ۱۲۷۸) زیر نظر وزارت امور خارجه وقت
در سال ۱۳۱۱ کالج امریکاییها[3] به همت مارتین جردن امریکایی در خیابان جردن تهران (بلوار آفریقا) تأسیس شد.
دانشگاه تهران در هشتم خردادماه ۱۳۱۳ به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
با الگوبرداری از فرانسه، اولین دانشگاه مدرن ایران، از ادغام کردن دارالفنون، مدرسه علوم سیاسی، مدرسه طب، مدرسه عالی فلاحت و صنایع روستایی، مدرسه فلاحت مظفری (اولین مدرسه کشاورزی در ایران)، مدرسه صنایع و هنر (تأسیس کمالالملک)، مدرسه عالی معماری، مدرسه عالی حقوق، و چند مرکز آموزش عالی دیگر، در جنوب پارک لاله فعلی تهران دایر شد.[4]
آموزش علوم پزشکی نوین در سال ۱۲۵۷ در ارومیه[5] توسط دکتر ژوزف کاکرن امریکایی
در پایان دوره رضاشاه، فقط یک دانشگاه علوم پزشکی در ایران وجود داشت.
در سال ۱۳۲۵ مدارس عالی در اصفهان و شیراز و دانشگاهی در تبریز ساخته شد
در سال ۱۳۲۸ خورشیدی، قانون تأسیس دانشگاه در شهرستانها با اولویت دانشکدههای پزشکی و کشاورزی تصویبشد و همکاری با دول اروپایی گسترش یافت.
بعد از جنگ جهانی دوم الگوی مؤسسات آموزش عالی ایران از سیستم دانشگاهی فرانسه به سیستم امریکایی تغییر داده شد
از اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی همکاری دانشگاههای ایران با دانشگاههای امریکایی گسترش یافت: دانشگاه شیراز مستقیماً تحت نظر و مدیریت دانشگاه پنسیلوانیا گسترش یافت.
دانشگاه صنعتی آریامهر تهران (دانشگاه صنعتی شریف فعلی)، «دانشگاه صنعتی آریامهر اصفهان» (دانشگاه صنعتی اصفهان فعلی)، مستقیماً بر اساس الگوی برداری از دانشگاه ام آی تی آمریکا و دانشگاه احداث شدند
دانشگاه فردوسی مشهد با الگوبرداری از دانشگاه جرج تاون امریکا، و همکاری با آنها احداث شد.
دانشگاه بوعلی سینا در همدان به کمک فرانسویان
دانشگاه گیلان به کمک دانشگاههای آلمانی تأسیس شدند[6]،[7]،[8]،[9].
با انقلاب فرهنگی روابط بین المللی دانشگاهی از میان رفت (ر ک به منبع 13).
درمجموع، تا بروز انقلاب اسلامی، دستکم ۵۹ دانشگاه امریکایی در توسعه و تأسیس آموزش عالی در ایران نقش و فعالیت داشتند و به شکوفایی این مراکز کمک میکردند.
دانشکده مخابرات در سال ۱۳۰۷ هجری در محل فعلی دانشکده مهندسی برق دانشگاه خواجه نصیر در تأسیس شد و
در سال ۱۳۱۸ و به تصویب مجلس شورای ملی وقت رسید. این دانشکده قدیمیترین مرکز آموزش دانشگاهی ایران است که با شروع انقلاب فرهنگی و بنا به تصمیم مدیران وقت وزارت پست و تلگراف و تلفن، در سال ۱۳۵۹ منحل و هسته تشکیلدهنده دانشگاه خواجه نصیر طوسی را به وجود آورد.
حدود سال ۱۳۶۹ تأسیس دوباره دانشکده مخابرات در وزارت پست و تلگراف و تلفن طرح شد، البته در مدت این ده سال، دانشکده در قالب مرکز آموزش مخابرات ایران فعال بود و تعداد زیادی از کارکنان مجموعه وزارت ارتباطات و شرکتهای زیرمجموعه در آن به تحصیل در رشتههای دانشگاهی میپرداختند. سرانجام دانشکده مخابرات و علوم فضایی در سال ۱۳۷۲ دوباره راهاندازی شد. این دانشکده در سال ۱۳۷۴ به دانشکده علمی کاربردی مخابرات و در سال ۱۳۷۵ به دانشکده علمی کاربردی پست و مخابرات ایران تغییر نام داد.[10]
خلاصه
دانشجوی دهه 40 و 50 ایران شهروندی نخبه، خاص و بسیار سیاستزده است. دانشجوی پایان دهه 70، از خاص بودن و نخبهگرایی فاصله گرفته و تضمینی برای یافتن شغل ندارد. دانشجوی دهه 80 و 90 بیشتر به دنبال کسب پذیرش از دانشگاههای خارج از کشور است. چنین وضعیتی بیتردید، حاصل تحولات اجتماعی-سیاسی، قطع کامل ارتباط علمی میان دانشگاههای ایران با دانشگاههای معتبر دنیا و نابهسامانی بازار اقتصادی است.
رشد سریع تعداد ورودی دانشگاه بعد از انقلاب اسلامی در تمامی رشتهها اولین شاخص تحول در ساختار آموزش عالی کشوراست.
دومین شاخص تحول بدنه دانشگاهی، پیشتازی خانمها است. پیشی گرفتن زنان بر مردان باعث تحول در جامعه شده است. درواقع این روند، نتیجه تلاش فردی جوانان ایرانی است و برای زنان موفقیت و تلاشی جمعی برای دستیابی به استقلالی مالی است؛ اما تا رسیدن به منزلتی مساوی با مردان در بازار کسبوکار، راه زیادی در پیش است. بااینکه بانوان نیمی از قبولی کنکور ورودی رشته پزشکی و 30 الی 65 درصد سایر رشتهها را رقم زدهاند، اما متأسفانه کمتر از 10 درصد آنان عضو بلندپایه هیئتعلمی دانشگاهها هستند.
با افزایش نزدیک به دونیم برابری جمعیت کشور و رشد ده تا سی برابری تعداد دانشجویان و اعضای هیئتعلمی نسبت به دوران قبل از انقلاب، انتظارمی رفت که دانشگاهها در مهار معضلات اجتماعی و اقلیمی (تصادفات، بیماریهای بومی، بیماریهای فصلی، محیطزیست، تهیه مواد غذایی و…) نقش مرکزی داشته باشد؛ اما برعکس، بیشتر از 80 درصد تحقیقات در دانشگاههای کشور، عملاً هیچ کاربردی در بخش صنعت ندارند و نیروی تحصیلکرده و نخبه دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی بیش از نیمی از بیکاران را به خود اختصاص داده است.
علوم انسانی، با تکیه بر بالاترین رقم پذیرش دانشجو و بالاترین خروجی مطلق کارشناس یا دکترای بیکار، کمترین تعداد نسبی نشر مقالات در مجلات بینالمللی را دارد. این با نوعی بیتفاوتی از جانب مسئولین و به حاشیه رانده شدن این نخبگان از جانب بدنه جامعه همراه است. وابستگی دانشگاه علوم انسانی به درآمد نفتی وضعیت نامطلوبی برای نیروی انسانی فراهم کرده است.
علوم مهندسی از مهاجرت نخبهترین فارغالتحصیلان از بهترین و قدیمیترین دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور و عدم استفاده بهینه از این سرمایههای معنوی در رنج است.
اگر فارغالتحصیلان رشتههای مهندسی بالاترین درصد نسبی مهاجرت را از آن خود کردهاند و برای دوری جستن از کانون هنجار ساز، مشکلات مهاجرت و دردسرهای پذیرش و معادلسازی مدرک تحصیلی، در خارج از کشور را معاملهای سودمند میدانند، اما در عوض، خروجی دانشگاههای علوم پزشکی، همچون فارغالتحصیلان علوم انسانی، با وجود همین معضلات، با مهاجرت نسبی کمتری همراه هستند. البته، ماندگار شدن بیشتر این دو گروه از متخصصین در داخل کشور دلایل یکسانی ندارد. فارغالتحصیلان علوم انسانی با مشکل عدم هم ترازی در ارزشگذاری مدرک تحصیلی خود در صحنه بینالمللی و بعضا عدم تسلط به زبان های خارجی مواجه هستند، اما فارغالتحصیلان پزشکی در خارج از ایران نمیتوانند منبع درآمد بیشتری نسبت به داخل کشور برای خود تصور نمایند.
سیاست کلی حاکم بر آموزش عالی کشور بر رشد کمیتها (شامل تعداد استاد، تعداد دانشجوی دکتری و غیره) تأکید دارد و بخش فزایندهای از بودجه دانشگاهها نیز بر اساس نظامهای رتبهبندی برآمده از شاخصهای کمّی مانند «نسبت استاد تمامها و دانشیارها به اعضای هیئتعلمی» و «نسبت دانشجویان دکتری» و… تعیین میشود. بنابراین، دانشگاهی که بخواهد اصل را بر کیفیت، بهجای کمیت، بگذارد، در عمل، در جهت تضعیف موقعیت خود در مقایسه با سایر دانشگاهها رفتار کرده است.
ناتوانایی در تبدیل قابلیت فکری و خلاقیت، به تولید ثروت غیرنفتی و پایدار، مهمترین وجه مشترک همه این زمینههای علوم به نظرمی آید. مشکل ساختاری و مدیریتی در حوزه علوم، از یکسو و تناقضات شاخصهای اندازهگیری تولید علم در جهان، از سوی دیگر را میتوان ریشههای تبیین و تکامل متقابل این دو درروند تولید مقاله دانست.
شاخصهای تولید علمی مقالات، پایاننامههای ارائهشده، تعداد اختراعات ثبتشده حکایت از مسابقهای مبتنی بر سیاست تشویق و اجبار به نشر مقاله، بهمنظور اهدای پاداش به مراکز یا افزایش بودجه تحقیقاتی دارد. این سیاست، با توجه به نبود نظارت مسئولانه و تخصصی بر این روند، زمینهساز رشد معضلی به نام فساد در تولید علم یا کوچ دوباره آن شده است. مهمترین علت این گریز از مرکز، از یکسو، دستگاه مدیریتی متمرکز بر کانون قدرت سیاسی و از سوی دیگر، وابستگی اقتصادی به رأس همین کانون تعیینکننده بودجه، میباشد. حوزه پزشکی با استقلال نسبی از این کانون تااندازهای از خطر اضمحلال مصون مانده است و از فساد دانشگاهی کمتری رنج میبرد. اما در عوض، در بازار اقتصادی کشور بازیگری، گروهمحور است. درصورتیکه وابستگی همهجانبه علوم انسانی و علوم مهندسی به این کانون قدرت، این رشتهها را در موقعیت ناتوانی جمعی قرار داده است؛ یعنی در این حوزهها انباشت علم متناسب به نیازهای عقلی جامعه نیست. به دیگر سخن، دانشگاه، دانشجو را با مجهولات تازه علوم و راهحل آنها آشنا نمیکند. نبود سیاستهای مناسب، این نارسایی ساختاری را تبدیل به بیماری کرده است.
علل«مدرکگرایی» رایج در ایران هرچه باشد، تأثیر منفی خود را بر تولید علم برجای گذاشته است. تعداد مقالات باطلشده مؤلفان ایرانی رشد سرسام آوری داشته است. سیل انبوه جمعیت جوان که وقت خود را صرف تحصیلات عالیه کردهاند و جذب بازار کار نشدهاند، دچار سرخوردگی شدید شدهاند، بخشی به کوچ اجباری تن میدهند و برخی ناگزیر «قلم به مزدی» پیشه میکنند. باید تدابیری اندیشیده شوند تا پس از کوچ، حداقل ارتباط مهاجرین با دانشگاههایی که آنها را تربیت کرده است مدیریت شود. بلکه، بدینوسیله برخی از کاستیها ترمیم شوند.
با وجود اینکه بدنه دانشگاه امروز در ایران آن را بیشتر به یک دانشگاه توده یا مردمی نزدیک میکند تا یک دانشگاه نخبه، با این حال رشد کمّی بیرویه الزاماً مانعی برای تربیت نخبه نبوده است. برترین جوایز بینالمللی در تاریخ ایران در سه دهه اخیر یعنی پس از انقلاب به فارغالتحصیلان همین دانشگاهها رسیده است و اگر جوایز ردههای دیگر در دنیای علم را نیز در نظر بگیریمتعداد نخبگان ایرانی در جهان رقم چشمگیری میشود. درست است که حضور نخبگان در خارج از کشور نشانه ضعف دانشگاه در بهرهوری از نخبهترین عناصر خود میباشد، اما نمیتوان منکر توانایی همین دانشگاه در تربیت پایهای همین نخبگان بود.
بهمنظور پیشگیری از مهاجرت متخصصین حوزه علوم انسانی راهی جز متعادل کردن ورودی این رشتهها با نیاز معقول جامعه، تشویق مراکز داخلی بر ایجاد نیاز به نوآوری در بازار حرفهایشان به نظر نمیرسد. یکی از حوزههای بهکارگیری این متخصصین علوم انسانی میتواند درزمینه تنظیم روابط پزشکان و بیماران و تعریف مسیر کمهزینهتر و کیفیت بالاتر درمان با رعایت بیشتر حقوق بیمار و اهتمام به تربیت بیشتر شهروندان در پیشگیری معضلات محیطی و زیستی تازه پدید آمده باشد.
اگرچه بدنه پزشکی توانایی مقابله با تقاضای درمانی در سطح کشور را داشته است، اما درآمد قابلتوجه پزشکان متخصص، یعنی آنهایی که با بیماریهای وخیمتر و مهلکتر مواجهاند و نیز عدم مشارکت آنها در سیاستهای سازنده و متناسب با نیازهای فردی و عمومی، زمینه عدم اعتماد مردم نسبت به جامعه پزشکان را فراهم نموده است. اگرچه، شاخصهای کمی علوم دانشگاهی پزشکی، حکایت از رشد جدی تولیدات نظری داشته، اما شاخصهای کیفی متناسب با این رشد نیستند. به دیگر سخن، تلاش نظری تبدیل خلاقیت به تولید ثروت نهادینه نشده است و همچنان نفت مهمترین منبع درآمد کشور و پاسخگوی اقتصادی برای تنظیم مراودات کالای درمانی در بازار است. با وجود اینکه طبقه نخبه قادر به تبدیل دانش به فنّاوری و ایجاد ثروت غیرنفتی است، معضل ساختاری به پیچیدگی این بحران کمک کرده و مانع ایجاد اعتماد برای تولید بومی است. تسلط وزارت بهداشت و درمان بر حوزه علوم پزشکی عملاً منحصر به امور اداری نبوده و مسئولیت مدیریت علمی به عهده وزارت علوم تحقیقات و فنّاوری نیست؛ اما مقاومت در برابر این امر کم نیست [11]؛ بنابراین دانشگاههای علوم پزشکی گرفتار همان کشمکشهای حاکم بر عموم مراکز علمی ایران بوده و ناتوان از پاسداری، ترویج و تولید مقوله علمی بهمثابه ثروت زیربنایی کشور هستند. اما به دلیل استقلال مالی واداری بهنوعی مصونیت دست یافتهاند. در این حوزه، تربیت متخصصین در برخی رشتهها، همانند بیماریهای سالمندان، سرطانی و پلیاتیف از برخی نیازهای تأمین نشده جامعه میکاهد.
نقش دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی، ترویج و تولید علم است. کشف و ثبت اختراع تازههای علم و سرمایهگذاری بروی نوآوریها، علاوه بر افزایش سطح خدمات در کشورها، خود وسیله تولید ثروت شدهاند.
ناتوانی دولتها در تبدیل علم نظری به ثروت ملی وبی نیازی وعدم تمایل بخش خصوصی دانشگاه بر تغییر وضعیت کنونی به نفع «ایجاد نوآوری»، دو عامل دیرپایی بحران کنونی هستند؛ بنابراین، حتی با وجود نوآوری در فنّاوری، تبدیل علم به ثروت ملی مجال امکان نمییابد.
برای برونرفت از بحران موجود، یک سیستم مدیریتی رقابتی و سیاست اقتصادی تولید محور لازم است. بازار تولید اقتصادی باید در مقام مطالبه نوآوری از دانشگاه قرار بگیرد. باید دانشگاه از انزوای بینالمللی خارج شود و از طریق پاسخگویی به تقاضاهای بازار اقتصادی دنیا میتواند ایجاد سرمایه و تولید ثروت نماید.
[1] تاریخ علم در ایران. مهدی فرشاد. انتشارات مهرماه،
[2] البته این تلاش به دنبال بحرانهای جاری در کشور ایران و کشورهای مشابه در حال رشد را در معرض خطر بعدی فرار مغزها قرارداد. مراجعه کنید به احسان نراقی فرار مغزها
[3] چند سال بعد به دستور رضاشاه به دبیرستان البرز تغییر نام و تغییر سطح پیدا کرد
[4] Lorentz، J. Historical Dictionary of Iran. 1995؛ M. Marefat. “The Protagonists who Shaped Modern Tehran”، in Ch. Adle and B. Hourcade، eds. Teheran، capitale bicentenaire، Paris and Tehran، l992، pp. 106.
[5] Esmail Yourdshahian،Farrokh Ghavam،Mohhamad-Hassan Ansari،Life of Dr. Joseph Plumb Cochran،Founder of Iran’s First Contemporary Medical College،Archives of Iranian Medicine،Academy of Medical Sciences،Islamic Republic of Iran،Vol. 5،No. 2 (April 2002)
[6] آموزش و پرورش در ایران. ناصر تکمیل همایون. دفتر پژوهشهای فرهنگی.1385
[7] Exporting MIT: Science،Technology،and Nation-Building in India and Iran. Stuart W. Leslie،Robert Kargon. Osiris،volume 21 (2006)،
[8] Fereshteh, M. Hussein. Problems and Issues in Higher Education: Perspectives on Iran-United States Educational Relations and influences. Reports Research/Technical/ViewpointsIran on Iranian Revolution 1979; Islam and Pahlavi. University of Pennsylvania 1994, USA
[9] Ebrahim Mashari, “Dependency and Education: An Analysis of theDevelopment of Iranian Education Since World War II” (Ph.D.dissertation, Vanderbilt University, 1980) pp. 58-59.
[10] اخبار فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران 15 مهرماه 1397
[11] روزنامه آفرینش،1396،8،17 زهرا کیان بخت در سرمقاله و در مورد پیشنهاد ادغام این بخش بهعنوان زیرمجموعه در وزارت علوم، نوشت «آموزش پزشکی با قبول همه مشکلات و کاستیهای موجود در آن، باز هم در مقام مقایسه با آموزش غیرپزشکی وزارت علوم، از رشد و دستاوردهای خوبی برخوردار است، ایده ادغام، چه معنایی میتواند داشته باشد؟»