درسگفتار شماره ۱۳

ویدئو
بایگانی همه ویدئوهای آگورا
194 محتوا
درسگفتار
بایگانی درسگفتارهای آزاد
66 محتوا
درسگفتارهای استفان رزنیک
اقتصاددان آمریکایی
26 محتوا

نام‌ها

Play Video

درسگفتار سیزدهم – تفسیر مارکسیستی پول

در ادامه بررسی و خواندن کتاب سرمایه جلد اول، می‌خواهم درباره پول صحبت کنم. مارکس پول را به عنوان آنچه معادل گسترده و یا معادل همگانی معرفی می‌کند ( universal equivalent). پول کالایی است که از طرف جامعه برای معادل با بقیه کالاها انتخاب شده است. بنابراین وسیله‌ای است برای راحت‌تر شدن معاوضه کالاها. به سخنی دیگر ارزش همه کالاهای دیگر را می‌توان با این کالای خاص که توسط جامعه به عنوان معادل همگانی انتخاب شده است سنجید. در نتیجه ارزش استفاده‌ای پول دقیقا همان و معادل ارزش معاوضه‌ای آن است، که همه کالاها می‌توانند با آن معاوضه شوند.

به دلیل آنکه منبع ارزش معاوضه‌ای یک کالا کار انتزاعی است که قبلا آن را بررسی و مطالعه کردیم، در واقع ارزش پول همان ارزش کار انتزاعی می‌باشد، چون پول نماینده کار انتزاعی است. بنابراین انباشت پول به معنای انباشت کار انتزاعی است.

فرض کنید که جامعه طلا را برای پول انتخاب می‌کند. البته می‌شود چیزهای دیگری را در نظر گرفت که کاملا اختیاری است. جوامع مختلف در طول تاریخ کالاهای مختلف دیگری را هم انتخاب کرده‌اند. ولی فرض می‌کنیم یک جامعه‌ای طلا را انتخاب کرده است. بنابراین طلا کالایی می‌شود که از طرف جامعه برای معاوضه با کالاهای دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرد. حال چگونه ارزش آن را پیدا کنیم.

باز هم فرض کنید که ۲ ساعت کار طول می‌کشد که یک اونس طلا( حدود ۳۲ گرم) تولید کرد. در ضمن توجه داشته باشید مارکس مبنای این کار را کار انتزاعی تلقی می‌کند. برای ادامه بحث می‌خواهم از مثالهای قبل که استفاده کردیم دوباره استفاده کنم.

پس به مدت دو ساعت کار انتزاعی برای تولید یک اونس طلا لازم است.

بیاد دارید که برای تولید یک سیب به مدت ۸ ساعت کار انتزاعی نیاز است و برای تولید یک پیراهن به ۴ ساعت کار انتزاعی نیاز داریم.

2 hrs1 Oz gold                ۱ اونس طلا

8 hrs1 apple                    ۱ سیب

4 hrs1 shirt.                     ۱ پیراهن

البته باید زمان اجتماعاٌ لازم کار انتزاعی را در نظر گرفت.(socially necessary abstract labor time). این یک یادآوری خوبی است برای اینکه اگر ارزش سیب را تقسیم بر ارزش طلا کنیم یعنی ۸ تقسیم بر۲ یعنی مقدار کمی( quantity) صورت کسر بر مخرج کسر تقسیم کنیم عدد ۴ بدست می‌آید و همچنین این عمل را در مورد پیراهن انجام دهیم.

 VA/VG=( 8)/2 =4

VG/VS = 4/2= 2

4 oz gold= 1 apple

2 oz gold =1 shirt

این معاوضه معادل‌ها است. در ضمن توجه می‌کنید که همیشه طلا در مخارج کسر قرار دارد که مخرج مشترک برای همه کالا‌ها است. این معنای معادل گسترده یا معادل همگانی (universal equivalents) است.

حال توجه کنید که این جامعه نه تنها طلا را برای تسهیلات در این مبادلات انتخاب کرده بلکه برای آسان کردن این معاوضه یک نوع سکه طلایی نیز ضرب کرده است. این سکه ۲ اونس وزن دارد. همه نگران هستند که وزنش حتما دو اونس باشد. سکه زیبایی که یک طرف آن عکس شاه و یا چیز دیگری است. اسم این سکه دو آنسی را دلار می‌نامیم. بنابراین حالا قیمت یک سیب ۴ دلار می‌شود و قیمت پیراهن ۲ دلار.

حالا مشکل دیگری داریم، یک معادله جدید دیگر، که ما برای خرید چه مبلغی نیاز داریم، چند دلار لازم است، چند دلار در جامعه نیاز داریم و چه تقاضایی برای دلار در جامعه وجود دارد.

MD  = money in demand.         مقدار پول مورد تقاضا

MD = VA/VG+ VS/VG = $4 + $2 = $6

در نتیجه برای انجام این معاملات دولت می‌باید ۶ دلار ارز را برای جامعه تهیه و فراهم کند.

 حالا ما با شرط جدیدی برای وجود و هستی این اقتصاد سرمایه‌داری که همان تقاضا می‌باشد روبرو هستیم که من حدس می‌زنیم این تقاضا توسط دولت کنترل می‌شود، که در این مثال خیلی ساده و کوچک سیب و پیراهن دولت باید ۶ دلار را برای انجام این معاملات تامین کند.

مارکس این پول را وسیله داد و ستد و یا وسیله مبادله می‌نامد. در نتیجه برای ادامه این نوع مبادلات در جامعه، کالاهای مختلف به ازای پول فروخته می‌شود و آن پول برای خرید کالای دیگری بکار می‌رود.

C = commodity   کالا

M = money         پول

که این رابطه برقرار می‌شود.

C—M—C

توجه کنید به ارزش‌های استفاده‌ای این کالاها که با هم متفاوتند(C).

در واقع C—M—C نشان می‌دهد که شما ارزش استفاده‌ای یک کالا را هر چه هست می‌فروشید و پولی دریافت می‌کنید و آن را با خود غریبه می‌کنید. بعد شما آن پول را گرفته و با آن هر کالای دیگری را می‌خرید و به عبارتی ارزش استفاده‌ای آن را می‌گیرید. بنابراین شما سیب را نمی فروشید که سیب بخرید. شما سیب خود را فروخته و پول دریافت می‌کنید و این پول را صرف خرید یک کالای دیگر می‌کنید، مثلا برای خرید پیراهن. می‌بینید که ارزش استفاده‌ای این دو کالا با هم متفاوت هستند در این رابطه C—M—C  توجه داشته باشید که C  اولی  با C دومی تفاوت دارد. همانطور که مشاهده می‌کنید در اینجا پول یک وسیله داد و ستد برای معاوضه می‌باشد.

بعد از توضیح این مورد، مارکس در باره یک وسیله معاوضه‌ای دیگر صحبت می‌کند. شما متوجه مثبت و مفید بودن پول در این رابطه C—M—C می‌شوید که یک ارزش معاوضه‌ای دارد. پس از معرفی این خصوصیت معاوضه‌ای پول، او درباره یک رابطه دیگر:

M—C—M’

صحبت می‌کند که در آن با مقداری پول که در واقع از نظر کمی ( quantity)معادل همان کار انتزاعی است شروع به خرید کالایی می‌کند. یعنی M کالای C را می‌خرد و سپس همان کالا را به مقدار بیشتری پول ‘M  می‌فروشد. یعنی C  به قیمت ‘M فروخته می‌شود.

M’> M                  می‌باشد   M بزرگ‌تر از M’

می‌خواهم یک جمع بندی بکنم. شما با یک مقدار ارزش کار انتزاعی شروع می‌کنید و در خاتمه مقدار بیشتری ارزش کار انتزاعی در یافت می‌کنید. نگاه کنید به ‘M—C—M  , می‌بینید که با C—M—C فرق می‌کند که در آن دو طرف یعنی C از نظر نیروی کار انتزاعی با هم معادل و برابر اند. ولی در ’M—C—-M    شما یک مقدار پول در شروع دارید. ارزش استفاده‌ای این پول معادل ارزش معاوضه‌ای آن است، ولی شما در اتمام این عمل مقدار بیشتری پول یا ارزش معاوضه‌ای بیشتری از آنچه با آن شروع کردید دارید.

ما قصد داریم بررسی کنیم که چگونه این ارزش معاوضه‌ای زیاد شده است. یک افزایش خودبخودی !! ارزش معاوضه‌ای . مارکس این افزایش ارزش معاوضه‌ای را سرمایه نامید و به همین علت کتابش را سرمایه نام گذاشت.

مارکس، سرمایه را در چنین چارچوبی تعریف می‌کند.

شخصی که بتواند با موفقیت مقدار ارزش پول خود را از طریق ‘M—C—M افزایش دهد با کلمه سرمایه‌دار شخصیت پردازی شده است. این افزایش خودبخودی ارزش است. ما می‌توانیم درجه و شاخص این موفقیت را با نسبت مقدار افزایش این سرمایه به سرمایه اصلی در رابطه زیر پیدا کنیم.

(M’-M)/M = ΔM/M

 هر چه این نسبت بزرگ‌تر باشد درجه موفقیت و رشد بیشتر سرمایه را نشان می‌دهد.

در مرحله توسعه و رشد سرمایه‌داری این نسبت بالا رفته و در زمان رکود سرمایه‌داری این نسبت پایین آمده و کم می‌شود.

مارکس در باره انواع مختلف سرمایه‌داری صحبت می‌کند که این آخرین موردی است که من در ضمن تمام شدن مبحث پول به آن اشاره می‌کنم.

مارکس می‌گوید سه نوع سرمایه‌داری وجود دارد که همه آنها از طریق ‘M—C—M  باعث افزایش سرمایه می‌شوند. ولی هر کدام آنها یک پیشوند متفاوت دارند. او ابتدا از سرمایه‌دار مالی (financial capitalist) صحبت می‌کند.

اینها افرادی هستند که کار جالبی می‌کنند. آنها یک مقدار پولی را M به اشخاص دیگری می‌دهند و بعد پول بیشتری در یافت می‌کنند. البته گرچه آنها شباهت کوچکی به ‘M—C—M دارند ولی چیزی را خرید و فروش و یا تولید نمیکنند. آنها این مقدار پول را به کسی وام می‌دهند و بعد پول بیشتری را دریافت می‌کنند ‘M—M. بنابراین آنها سرمایه خود را بدینوسیله توسعه و افزایش داده اند. همانطور که گفتم آنها نه در رابطه با خرید و فروش  M را به  ‘M افزایش می‌دهند بدون در نظر گرفتن C.

(M’-M)/M= ΔM/M

من این نوع سرمایه‌داری را با پسوند مالی، سرمایه‌داری مالی را شماره ۱ می‌نامم.

نوع دوم آن سرمایه‌دار تجاری است (merchant  capitalist). در این مورد این گروه یا اشخاص کالا را به قیمت کلی از تولید کنندگان می‌خرند و آنها را با قیمت خرده فروشی به مصرف کنندگان می‌فروشند. از این طریق مقدار سرمایه پولی خود را افزایش می‌دهند. ولی از طریق:

M—C—M’ ⇒⇒⇒⇒ΔM/M

آنها را سرمایه‌دار تجاری می‌نامند، که با قیمت نازلی کالا را می‌خرند و با قیمت بالاتری می‌فروشند.

نوع سوم سرمایه‌دار که مارکس زمان زیادی صرف مطالعه و بررسی آن کرد، سرمایه‌دار صنعتی است. حال ببینیم آنها چگونه عمل می‌کنند. این گروه نیز به طریق دیگری سرمایه پولی (M ) خود را افزایش می‌دهد. آنها مقداری از پولی را که در دسترس دارند صرف خرید نیروی کار می‌کنند. در ضمن بخشی را نیز صرف خرید ماشین آلات و وسایل تولید می‌کنند. آنها را با هم ترکیب کرده و تولیدات این فرایند ترکیبی را با قیمت ‘M می‌فروشند.

Resnick 13 P1 23 آوریل 2024

Delta M = ΔM/M

می‌بینید در شکل بالا M مقدار پولی است که سرمایه‌دار نیروی کار و وسایل تولید را با آن خریده و کالایی (C) که توسط این دو عامل تولید شده را به قیمت ‘M می‌فروشد. در اینجا نیز شاخص افزایش پول همان ΔM/M است.

مقایسه کنید می‌بینید که سرمایه‌دار تجاری این کار را نمیکند سرمایه‌دار تجاری با قیمت پایین می‌خرد و با قیمت بالا می‌فروشد. سرمایه‌دار مالی پول قرض می‌دهد و از بهره پول استفاده کرده و به سرمایه اولیه می‌افزاید.

در این سه نوع متفاوت سرمایه‌دار، اگر عملکرد موفقی داشته باشند سرمایه را افزایش داده‌اند.

از این نظر مارکس همانطور که قبلا اشاره کردم، عنوان کتابش را سرمایه گذاشت که عموما در باره این سه نوع مختلف سرمایه‌داران می‌باشد.

بایستی به خاطر بیاورید وقتی در باره سرمایه‌داران صحبت می‌شود منظور روش‌های مختلف افزایش سرمایه است. در نتیجه آنچه من قبلا درباره این ترکیب کلماتی چون طبقه کارگر (working class) گفتم یک مفهوم مشکل ساز در تئوری مارکسیستی است، زیرا ترکیبی از کار مولد و غیر مولد است. در ضمن چنین مشکلی در مفهوم طبقه سرمایه‌دار نیز در تئوری مارکسیستی وجود دارد، زیرا آن هم در تعارض با انواع مختلف سرمایه‌داران است.

یک نوع از آن سرمایه‌داران تولیدی و مولد ارزش اضافی است. همچنین سرمایه‌دارایی هستند که در عرصه سرمایه‌داری غیر مولد فعالیت می‌کنند و هیچ ارزش اضافی تولید نمی‌کنند. مسلما همانطور که خواهیم دید ممکن است تعارض و تضاد منافع را بین انواع سرمایه‌داران متفاوت پیش بیاورد. تضادی بین سرمایه‌داران مالی و تولیدی و یا بین سرمایه‌داران تجاری و تولیدی که شاید بدیهی جلوه کند. من می‌خواهم یک نمونه از این تضاد را عنوان کنم.

یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های سرمایه‌داری در جهان همین شرکت وال مارت(Walmart) است. که نمونه یک شرکت تجاری است. وال مارت اجناسش را از شرکت‌های تولیدی می‌خرد. وال مارت صابون و غذا و کامپیوتر و تلویزیون را از شرکت‌های تولید کننده این کالاها می‌خرد. از شرکت‌های صنعتی و تولیدی. این شرکت‌های تولیدی، کالاهای تولیدی خود را به با قیمت کلی فروشی به وال مارت می‌فروشند و سپس وال مارت آنها را با قیمت خرده فروشی به من و شما می‌فروشد. برای وال مارت خیلی مهم است که قیمت خرید کلی را پایین بیاورد تا قیمت تمام شده خود را کمتر کند. ولی این کمتر کردن قیمت خرید یعنی کمتر شدن قیمت فروش تولید کننده کالا. ولی این مسئله برای تولید کننده هزینه تازه‌ای است. چون وال مارت در بازار بسیار قدرتمند عمل می‌کند، تولید کننده را مجبور به قبول قیمت پایین‌تر می‌کند که تولید کننده باید این هزینه را از ارزش اضافی(surplus value) تامین کند. وال مارت بطور مدام سعی در ارائه ارزان‌ترین قیمت فروش به مشتریان می‌کند. همان چیزی که در تبلیغات روزمره‌اش در تلویزیون نشان داده می‌شود. در نتیجه فشار زیاد به سرمایه‌دار صنعتی وارد کرده او را مجبور به کم کردن قیمت کلی فروشی می‌کند که وال مارت بتواند سود تجاری بیشتری را بدست آورد. بنابراین می‌بینیم که یک تعارضی یک تقابلی بین سرمایه‌دار صنعتی و سرمایه‌دار تجاری وجود دارد. پس وقتی در باره سرمایه صحبت می‌شود باید توجه به انواع آن داشت که پول و سرمایه خود را از چه طریقی افزایش داده و پول می‌سازد.

M’⇒⇒⇒⇒⇒ΔM/M

در پیوند با این محتوا

پیشنهاد ما

خبرها

رویدادها