درسگفتار شماره ۱۶

ویدئو
بایگانی همه ویدئوهای آگورا
194 محتوا
درسگفتار
بایگانی درسگفتارهای آزاد
66 محتوا
درسگفتارهای استفان رزنیک
اقتصاددان آمریکایی
26 محتوا

نام‌ها

Play Video

درسگفتار شانزدهم – چهار روشی که سرمایه‌داران ارزش اضافی را زیاد می‌کنند

میخواهم چهار مورد اصلی درباره ارزش اضافی که مارکس در جلد اول سرمایه حدود ۶۰۰ الی ۷۰۰ صفحه به آن اختصاص داده است را مختصرا بیان کنم. باید دید یک سرمایه‌دار از چه راهی و چگونه می‌تواند ارزش اضافی که همان سود سرمایه‌دار است را کم و زیاد کند، که در این معادله رونق و رکود پنهان است.

r = ( K* + λ )

1- اولین موردی که مارکس آن را عنوان کرد “ارزش اضافی مطلق” بود. که بطور مثال کارگری را برای مدت بیشتری بکار بکشند و همان حقوق قبلی را بدهند.

Absolute surplus value = ASV. ▁V = دستمزد کارگر
NL + SL = L نیروی کار لازم + نیروی کار اضافی = نیروی کار

بنابراین شاخص استثمار بالا می‌رود . می‌بینید مقدار ارزش اضافی که با خطوط قرمز در شکل صفحه زیرین نشان داده شده است، بیشتر شده و در نتیجه (S↑)/V بیشتر می‌شود.

۲- بوجود آوردن تولید اضافی بیشتر و با ثابت ماندن شاخص استثماری و همچنین ثابت نگه داشتن دستمزد .
برای بالا بردن در SV در تولید و ثابت نگه داشتن شاخص استثمار SV/V می‌توانیم تعداد کارگران را زیاد کنیم.

→ SV = SV/V x V = SV/Vx υ▁x n x h
υ = wage/hr دستمزد در هر ساعت. n = تعداد کارگران.
Vlp = υ▁ x n x h مجموع نیروی کار کارگران

پس اگر ما دستمزد انفرادی را همان دستمزد سابق قرار دهیم ‌ساعت کار را هم تغییر ندهیم با اضافه کردن تعداد کارگران می‌توانیم ارزش اضافی بیشتری تولید کنیم.
پس با کارگران بیشتر ارزش اضافی بیشتری تولید می‌شود.

۳- ارزش اضافی نسبی (relative surplus value= RSV)
مارکس روی این مساله تاکید زیادی گذاشت و زمان بیشتری را صرف آن کرد.
اگر ارزش کار کارگر کمتر شود در نتیجه ↓ V پایین می‌آید و ↑SV بالاتر می‌رود .

SV/(V↓) V( Value of labor)= NL +SL

اگر ما بتوانیم به نحوی مقدار ارزش υ▁ را کمتر کنیم در نتیجه ارزش اضافی بیشتر می‌شود.
کارگران سر کار می‌روند و و در طول روز مقدار ارزش (υ▁+ sv) کار تولید می‌کنند که مقدار ثابتی است
و اگر یکی را کم کنیم به دیگری اضافه می‌شود.

υ▁ SV
0—————— ⇓————

Resnick 16 Figure 1 19 آوریل 2024

باید دید که چگونه این اتفاق می‌افتد با توجه به این نکته که مدت زمان کار ثابت است و فرقی با قبل نکرده است.
به معادله زیر توجه کنید.

Vlp = EV/UVX #UV

زیر نویس : توجه داشته باشید که EV/UV قیمت واحد نیروی کار است که آن را می‌توان به صورت EV/unit نیز بیان کرد. پروفسور رزنیک در توضیح قیمت واحد یک کالا آن را به صورت EV/UV بیان می‌کند.
در اینجاEV/UV (قیمت واحد price per unit value) که ارزش معاوضه‌ای در بازار (قیمت سیب) است مثلا ارزش معاوضه‌ای واحد سیب است. و UV# تعداد سیب می‌باشد( بطور کل مواد لازم برای زندگی کردن) که قیمت آن ثابت فرض شده است.
توجه کنید برای اینکه Vlp پایین بیاید و کم شود، می‌باید قیمت واحد کالا EV/UV کمتر شده و بیفتد. حتی اگر تعدا د UV# که مثلا یک چهارم سیب ( مواد مورد نیاز زندگی کارگر) است نیفتد. ولی اگر ارزش سیب UV بیفتد ارزش Vlp نیز می‌افتد که در مباحث قبل صحبت کردیم. زیرا با زیاد شدن بهره‌وری نیروی کار( a rise in productivity of labor)، به سخنی دیگر به علت تکنولوژی ثروت یا ارزش قیمت واحد کالا UV/nh بالا می‌رود یعنی تولید بیشتر به ازای ساعت کار کمتر باعث کمتر شدن قیمت واحد کالا (unit value) مثلا سیب می‌شود که این نیز خود باعث اضافه شدن ارزش اضافی می‌شود و سلسله وار این نیز باعث زیاد شدن شاخص استثمار (SV↑)/(V↓) می‌گردد که باز هم این خود باعث افزایش شاخص سود دهی است. ↑r .
این یک توضیح بسیار خارق العاده و جالبی است که مارکس در جلد یک کتابش ارائه داد که بعدا توضیحات بیشتری خواهم داد که بسیار مهم است. البته توضیحات بیشتری در هر مورد خواهم داد. به هر حال این سومین مورد بود.

آخرین مورد که مارکس درباره آن در وسط کتاب اولش صحبت می‌کند که سرمایه‌دار ارزش اضافی بیشتری دریافت کند مورد ۴ است که شاخص نیروی کار I می‌باشد.

۴- مارکس آن را شاخص شدت نیروی کار نامید.

(V+VS)/nh = I Intensity of labor شاخص شدت نیروی کار

اگر بتوانیم کاری کنیم که کارگران با سرعت بیشتری کار کنند آن وقت سود دهی بیشتر می‌شود. به عبارتی دیگر اگر بتوانیم ((V+VS)/nh ↑ بالا ببریم ( capitalist speed up) در نتیجه (SV↑)/V بالا می‌رود.

حالا هر کدام از موارد بالا را بسط داده و و با جزییات بیشتری توضیح می‌دهیم.

Resnick 16 Figure 2 19 آوریل 2024

سرمایه‌دار می‌خواهد که زمان کار را بیشتر کند ولی نیروی کار ( کارگران) نمی‌خواهند این کار را بکنند.
‌در واقع به SV بعلت ساعت کار بیشتر اضافه شده و new SV یا ارزش اضافی جدیدی درست می‌شود
‌اگر ساعت کار بیشتر شود در نتیجه V/nh کمتر می‌شود و در نتیجه دستمزد ↓υ=V/nh برای هر ساعت کار کمتر می‌شود. این کمتر شدن دستمزد به علت طولانی شدن مدت کار خستگی و فرسودگی بیشتری را برای کارگر بوجود می‌آورد و در نتیجه منافع نیروی کار و سرمایه در تقابل قرار می‌گیرند. یک طرف ساعت کار را می‌خواهد کم کند و دیگری خواستار افزایش ساعت کار است. ولی قبلا در بازار آنها یکی بودند و هر دو در بازار خرید و فروش نیروی کار را آزادانه انجام می‌دادند. مارکس می‌گوید بین دو حق مساوی نیروی زور تصمیم می‌گیرد.
در نتیجه او انتظار داشت در سرمایه‌داری اولین کشمکش به خاطر طول ساعت کار بوجود آید، که البته در طول اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ این درگیری بوجود آمد و ‌بالاخره کارگران موفق و برنده آن شدند. در واقع با توسعه سرمایه‌داری، اتحادیه‌های کارگری بوجود آمد و در برخوردهای مختلف باعث کم شدن ساعت کار شد. در نتیجه انتظار می‌رفت که سود دهی کم شود، ولی در واقع سود دهی کمتر نشد. ما بایستی سه مورد دیگر را نیز بررسی کنیم تا به نتیجه برسیم چه اتفاقاتی افتاد که در واقع سود دهی کمتر نشد.

در ادامه مورد دوم را بررسی می‌کنیم که مبحث جالب و مهمی است و مارکس در باره آن توضیحات زیادی داده است.

۲- بدست آوردن ارزش اضافی بیشتر با ثابت نگه داشتن شاخص استثمار.
در این بخش ما همه چیز را ثابت فرض می‌کنیم بغیر از تعداد کارگران. با توجه به این نکته که عوامل دیگر نیز می‌توانند تغییر کنند ولی قصد ما نشان دادن اضافه شدن ارزش اضافی با اضافه کردن نیروی کار است.

معادله تولید ثروت را دوباره می‌نویسم.

C = سرمایه ثابت. V = دستمزد نیروی کار. S= ارزش کار اضافی W= ثروت

C + V + S = W
$80. +. $20. +. $20. = $120.

فرض کنید سرمایه‌دار ۸۰ دلار برای وسایل تولید و غیره خرج کرده است. و ۲۰ دلار نیز دستمزد کارگران است. در ضمن مقدار ۲۰ دلار از ارزش اضافی که کارگران تولید کرده اند را بدست می‌آورد. فرض کنید تعداد کارگران ۲۰ نفر می‌باشند. همچنین این کارگران ۱۰ ساعت در روز کار می کنند.

حالا می‌خواهیم شاخص‌های مختلف را حساب کنیم.
تعداد کارگران n که ۱۰ نفر هستند

شدت نیروی کار I = (V+S)/nh=$40/$200 = 1/5= 20% nh = 20 x 10 = 200

حالا یک شاخص دیگر را که قبلا به آن اشاره کرده بودیم را تعیین کنیم که آن را شاخص فنی می‌نامیم که نسبت سرمایه ثابت به ارزش ساعات نیروی کار است.

شاخص فنی Technical ratio(T) = C/nh = $80/$200 = 2/5 = 40%

حالا فرض کنید که همه چیز ثابت است فقط تعداد کارگران n تغییر می‌کند. و تعداد کارگران را از ۲۰ نفر به ۳۰ نفر افزایش داده‌ایم و ساعت کار همان ۱۰ ساعت در روز است.

Δn = n(new) – n(old) =30-20 =10

Δn/n = 10/20 = 50%


بنابراین استخدام ۵۰ در صد بیشتر شده است. و باید دید آنها چه ارزشی بوجود می‌آورند.

[V +S]new = I x [n x h ] = 20% x ( 30 x10) = $120

۲۰ کارگر قبلا مجموعا ۲۰ دلار دستمزد دریافت می‌کردند و بیست دلار ارزش کار اضافی تولید می‌کردند به عبارتی هر کارگر روزی یک دلار می‌گرفت و علاوه بر کار لازم یک دلار نیز ارزش اضافی تولید می‌کرد. حالا با افزایش تعداد کارگران از ۲۰ به ۳۰ نفر دستمزد‌ها و۳۰ دلار شده است و در نتیجه ارزش اضافی نیز ۳۰ دلار شده است. پس:

C + V + S =
$30 + $30

شاخص استثمار تغییری نکرده است.
اگر شاخص فنی (T) تغییر نکند و همان ۴۰٪ باشد معادله جدید بصورت زیر در می‌آید

T = C/nh ⇒ ⇒ C = T x nh.
C(new) = 40% x 30 x 10 = $120

بنابراین سرمایه از ۸۰ دلار به ۱۲۰ دلار افزایش پیدا می‌کند.
در نتیجه معادله جدید چنین می‌شود.

C + V + S = W
$120 + $30 + $30 = $180.

در ادامه ببینیم که مارکس چگونه این را بررسی می‌کند.

C + V + S = W
$80. +. $20. +. $20. = $120. Old حالت اول
$120 + $30 + $30 = $180. new. حالات جدید

ΔC = 120 – 80 = $ 40
ΔV = 30 – 20 = $10

این یافته‌ها را در معادلات زیر قرار می‌دهیم

ΔSV/V = 10/20 = 50%

K* = (ΔC+ΔV)/(C + V) = (40 + 10)/(80+ 20) = 50% حالت اولیه

اگر همه موارد را ثابت فرض کنیم به غیر از تعداد کارگران نتایج زیر بدست می‌آید.

Δn/n = n* = 50% شاخص رشد استخدام
ΔSV/V = SV* شاخص رشد ارزش اضافی N* = K* =SV*

در نتیجه مارکس می‌گوید تئوری تجمع افزایش سرمایه در حقیقت،همان تئوری افزایش کارگران ( استخدام) است که آن هم افزایش * SV می‌باشد.البته سرمایه‌دار بخشی از این ارزش اضافی را که از طریق کارگران تولید شده است را می‌تواند دوباره سرمایه‌گذاری کرده وسایل تولید جدید خریده و کارگران بیشتری را استخدام کند همانطور که در بالا نشان داده شد.

K* = n*

بنابراین مارکس بیان می‌کند اگر تجمع سرمایه کم شود↓*K و مقدارش بیفتد در نتیجه استخدام کمتر شده ↓*n و بیکاری شروع می‌شود و شاید باعث رکود شود. این ممکن است یکی از عوامل بیکاری باشد چون سرمایه‌دار شاید نتواند و یا نخواهد به سرمایه اضافه کند و در نتیجه رکود شروع شده و باعث بیکاری شود، چون توان خرید نیروی کار هم برای خرید کالاها کم می‌شود.
مارکس نتیجه می‌گیرد که رکود و یا رونق اقتصادی تصمیمی است که سرمایه‌دار می‌گیرد و آن بستگی به توانایی و خواست سرمایه‌دار دارد که افزایش سرمایه و تجمع آن از نیروی کار حاصل می‌شود.
باید بررسی کنیم که اثرات این رکود و رونق و بیکاری در جامعه چیست. نتیجه این رونق مثبت و عالی چیست
مارکس نشان می‌دهد که نتیجه ‌ی رونق و زیاد شدن سرمایه و افزایش تعداد کارگران و همچنین افزایش سود و تقاضای کالا توسط کارگران در این رونق اقتصاد، در نهایت باعث کوچکتر شدن اقتصاد شده که در نتیجه شرایط رکود را بوجود می‌آورد. این توسعه اقتصادی شرایط رکود اقتصادی را ایجاد می‌کند که به عبارتی همان سیکل اقتصادی است که نشان می‌دهد چگونه در بازار اثر می‌گذراد. تغییرات در این عوامل بازار سرمایه و نیروی کار یعنی ΔC نشان تغییر سرمایه ثابت و ΔV تغییرات در نیروی کار، اثر روی دو بازار می‌گذارد. البته بازار‌های زیادی وجود دارد ولی او درباره این دو بازار، یکی بازار نیروی کار و دیگری بازار وسایل تولید بحث می‌کند. در نتیجه بالا رفتن *K که همان (ΔC+ΔV)/(C + V)است و در آن ΔC که سرمایه لازم برای تقاضای ماشین آلات جدید است باعث رونق صنایع وسایل تولید می‌شود و ΔV باعث افزایش نیروی کار می‌شود. در نتیجه زیاد شدن تقاضا برای ماشین آلات و مواد اولیه و تقاضا برای نیروی کار باعث افزایش قیمت این دو کالا شده و هزینه زیادتری را برای سرمایه‌دار ایجاد می‌کند در نتیجه ممکن است جلوی توسعه بیشتر تولید را بگیرد. به سخنی دیگر عوامل رکود در توسعه نهفته است. بنابراین در داخل سرمایه‌داری نه تنها استثمار داریم بلکه این سیکل اقتصادی را هم داریم.

در پیوند با این محتوا

پیشنهاد ما

خبرها

رویدادها