درسگفتار هفدهم – یک انتقاد مارکسیستی دیگر از سرمایهداری
میخواهم درباره بعضی نتایج این گسترش سرمایهداری صحبت کنم. میخواهم نشان دهم که مارکس چگونه آن را توضیح میدهد و میگوید : گسترش سرمایهداری در خود نطفه انقباض و کوچکتر شدن اقتصاد را دارد و این انقباض باعث رونق و انبساط و گسترش سرمایهداری است که ما آن را سیکل اقتصادی مینامیم. بنابراین علاوه بر استثمار( exploitation) در سرمایهداری که مارکس در کتاب نقد سرمایه به آن اشاره میکند، او یک انتقاد دیگری را ارائه میدهد که همین بالا و پایین رفتن اقتصاد، رونق و رکود اقتصاد سرمایهداری است که به قول انگلس، آنارشیسم در تولید است.
اگر بخاطر داشته باشید در جلسه گذشته اشاره کردیم که این گسترش اقتصادی با تجمع سرمایه مشخص میشود که همان *K است بعلاوه بقیه موارد زیاد شدنی که شرکتها درگیر آن هستند و ما آنها را با علامت λ نشان داده ایم.
برای توضیح بیشتر به اختصار اشارهای به مطالب و معادلات قبل میکنم.
شاخص سود r و بقیه موارد را در نظر داشته باشید
r = K* + λ
K* همان افزایش سرمایه است = (ΔC+ΔV)/(C + V)
λ = ΣSSCP’/(C+ V) مخارج دیگر
سرمایهدار ارزش اضافی را گرفته و آن را برای پرداخت هزینهها بین دریافت کنندگان مختلف توزیع و پخش میکند که بتواند مدیران بیشتر، یا اعتبار بانکی بیشتر و یا هزینه پژوهش و یا اجاره بیشتری را بدهد. بنابراین سرمایهدار در حال گسترش، چه در رابطه با ماشین آلات تولیدی و نیروی کار و جه موارد دیگر میباشد. حال باید دید که نتایج این گسترش چه خواهد بود و اثر بازار چگونه است. به خاطر میآورید که:
“بازار یکی از شرایط هستی و وجودی این ارزش اضافی در سرمایهداری است “
“One of the conditions of existence of surplus value is “Market”.
حالا میخواهیم بررسی کنیم که اثرات این K* + λ روی بازار چیست. برای این منظور اولین بازاری را که مورد بررسی قرار میدهیم، بازار نیروی کار است(labor power market) که آن را بازار کار ( labor market)
مینامیم. دیگری بازار وسایل تولید است ( means of production) و من میخواهم آنها را با منحنیهای عرضه و تقاضا بررسی کنم( supply and demand curve).
اگر اشتباه نکرده باشم مارکس در کتاب سرمایه جلد ۳ در مورد این عرضه و تقاضا روی بسیاری از کالاهای مختلف آن را بکار برد و به خوبی با این آنالیز عرضه و تقاضا که ما در حال حاضر استفاده میکنیم آشنا بود.
اولین منحنی همان منحنی بازار نیروی کار در محور مختصات است که محور افقی بازار عرضه و تقاضا و محور عمودی بازار قیمت نیروی کار را نشان میدهد که ما آن را بازار کار مینامیم.
دومین منحنی و محور مختصات مربوط به بازار قیمت و عرضه وسایل و ماشین آلات تولیدی میباشد. و چون وقتی درباره بازار صحبت میکنیم موضوع قیمتها مطرح میشود که در این دو محور مختصات نشان داده شده است.
ما خط عرضه نیروی کار و منحنی عرضه و تقاضا را در نمودار اول و خط عرضه وسایل تولید و منحنی عرضه و تقاضا را برای وسایل تولید را نشان دادهایم. البته همه این موارد در سرمایهداری است.
با در نظر گرفتن *K که در حال گسترش است منحنی عرضه و تقاضای نیروی کار به سمت راست محور مختصات انتقال پیدا میکند. اگر مثال قبل را به خاطر بیاورید در حالت اول ۲۰ کارگر و در حالت دوم ۳۰ کارگر داریم یعنی افزایش نیروی کار. این یک نتیجه در بازار نیروی کار است. نتایج دیگری هم داریم. میبینیم که قیمت نیروی کار نیز افزایش یافته و در محور قیمت بالاتر رفته است. میخواهم با دقت بیشتری به آن توجه کنید. ما روی منحنی عرضه و تقاضا قیمت نیروی کار را که در حالت اول بود نیروی کار قدیمی با علامت ( Plp old) نشان میدهیم که قیمت یا ارزش آن υ برابراست با قیمت نیروی کار تقسیم بر حاصل ضرب ساعات کار در تعداد کارگران.
υ= Vlp/nh = value wages/ labor hr دستمزد واحد نیروی کار
متوجه میشوید که اینجا دو دنیای مختلف وجود دارد، یکی دنیای عرضه و تقاضا و دیگری دنیای ارزش.
دنیای ارزش υ =Plp دنیای بازار.
همانطور که قبلا گفتم این دو دنیای مختلف به علت عوامل و دلایل گوناگون (overdetermination ) تحت تاثیر یکدیگر قرار گرفته و این دلایل گوناگون هر دوی آنها را شکل میدهد، ولی من از جهت آنالیز کردن آنها را مجزا در نظر میگیرم ( distinct) و بررسی میکنم. ولی بعدا بررسی خواهیم کرد که چگونه آنها روی یکدیگر اثر میگذراند و همدیگر را شکل میدهند.
در این آنالیز ما یک افزایشی داریم که من آن را به صورت Plp new مینویسم. تغییر در بازار کار که آن هم نتیجه تجمع سرمایه (ΔC+ΔV)/(C + V) است باعث افزایش قیمت نیروی کار میشود. بنابراین سرمایهدار میخواهد کارگران بیشتری را استخدام کند. در ضمن باید بگویم که این λ = ΣSSCP’/(C+ V) را هم باید در نظر گرفت.
سرمایهدار نه تنها میخواهد نیروی کار مفید( کارگران) استخدام کند بلکه او به کارکنان غیر مفید نیز نیاز دارد.
در نتیجه تغییری در بازار کار برای نیروی کار مفید و غیر مفید بوجود میآید. ما تمرکز را روی کارگران مفید قرار میدهیم. ولی فراموش نکنیم که این تقاضا برای هر دو نوع نیروی کار مفید و غیر مفید است و اضافه هزینه λ = ΣSSCP’/(C+ V) شامل کارکنان مثل فروشندگان و کارمندان دفتری و همچنین کارگران مفید تولیدی میشود.
این بررسی همچنین نشان میدهد که تغییری در قیمت نیروی کار داریم. ولی قبل از نتیجه گیری باید موردی را بیان کنم که نشان از عدم تغییر در ارزش این نیروی کار است. به عبارتی دیگر هیچ تغییری در ارزش این نیروی کار انجام نگرفته است. زیرا = Vlp/nh υ دستمزد عبارت است از ارزش نیروی کار تقسیم بر حاصل ضرب تعداد کارگر در ساعات کار.
در صورت کسر بالا، ارزش نیروی کار در واقع یک بسته کالاهای مصرفی است که برای تداوم زندگی نیروی کار یا کارگران (laborer) جهت ادامه زندگی لازم است. اصطلاحی که مارکس استفاده میکرد “ برای معاش” یا “مایحتاجی” ( subsistence ) که کارگران لازم دارند تا بتوانند روز بعد سر کار رفته و نیروی کار خود را بفروشند.
ما فرض کردیم که این ارزش فرقی نکرده است. ارزش این مایحتاج چقدر است؟ منبع و علت آن کجا است؟
منبع آن همان زمان اجتماعاٌ لازم نیروی انتزاعی کار (social necessary abstract labor time-SNALT) است تا این کالای روزمره مایحتاج را تولید کند، تا بتواند به نیروی کار تجدید حیاتی بدهد. من فرض میکنم فرقی نکرده است. البته ممکن است تغییر کند ولی ما برای آنالیز فرض میکنیم ثابت است. اگر این SNALT تغییر نکند و در ضمن اگر بهرهوری( productivity) زمان کار انتزاعی نیز تغییری نداشته باشد، به این معنی است که مقدار کار اجتماعاٌ (social labor) لازم برای تولید مایحتاج روزمره زندگی نیروی کار در نتیجه ارزش = Vlp/nh υ تغییری نکرده است. در حالیکه در نمودار بالا جهش قیمتی در Plp که قیمت نیروی کار است را مشاهده میکنیم تفاوت قیمت جدید منهای قیمت قدیم (Plp new – Plp old). اما اگر ارزش υ تغییر نمیکند ولی قیمت Plp بیشتر شده است، این نشانه یک انحراف (deviation) میباشد. یک تفاوتی بین قیمت و ارزش.
با همین منطق تقاضا برای محصولات وسایل تولیدی نیز بیشتر میشود. ما این دستگاهها و وسایل تولید را کالای C نامگذاری میکنیم .
میبینیم که منحنی تقاضای وسایل تولید جدید به سمت راست محور مختصات منتقل میشود و در نتیجه قیمت وسایل تولید افزایش پیدا میکند. قیمت وسایل تولید که آن را Pc مینامیم، همانطور که میدانید مطابق این معادله است.
Pc. = C/(#UV) C قیمت واحد کالای
که UV# تعداد کالا میباشد و C قیمت کل که از تقسیم کل فروش به تعداد فروش قیمت واحد بدست میآید.
فرض میکنیم که هیچ تغییری در زمان لازم اجتماعاٌ (SNALT) بوجود نیامده است در نتیجه قیمت Pc بر مبنای قیمت واحد کالای وسایل تولیدی است. میبینیم با انتقال منحنی عرضه و تقاضا به سمت راست یک افزایشی در قیمت وسایل تولیدی (Pmp ) بوجود میآید و ما قیمت جدید ( Pc new ) را در مقابل قیمت قدیم ( Pc old) داریم. اینجا نیز یک انحراف و تفاوتی داریم. در حالی که هیچ تفاوتی در ( SNALT) زمان اجتماعاٌ لازم کارگر انتزاعی برای صنعت وسایل تولید ایجاد نشده است. پس اینجا نیز یک انحراف و تفاوتی در نتیجه گسترش و تولید بیشتر داریم. پس :
۱-گسترش و توسعه K* + λ به علت عوامل درونی روی این دو بازار نیروی کار و بازار وسایل تولید اثر میگذارد. البته روی بازارهای دیگر هم اثر میگذارد ولی ما تمرکزمان روی این دو بازار است که عموما قیمتهای این دو بازار افزایش پیدا میکند.
۲- نتایج این افزایش قیمت در این دو بازار مهم چیست؟
رجوع کنید به نمودار نیروی کار در آنجا میبینیم که در گسترش تولید، سرمایهدار برای اینکه کارگر بیشتری را بتواند استخدام کند باید مقداری اضافی علاوه بر دستمزد قبلی به آنها پرداخت کند تا بتواند از آنها استفاده کند.
Plp = Vlp + extra
بنابراین کارگران در موقعیت بهتری قرار میگیرند که نیروی کار خود را بیشتر از آنچه ارزش معاوضهای (exchange value) دارد بفروشند. به عبارتی بیشتر از آنچه میارزد (Worth).
بیاد بیاوریم این ارزش از نظر مارکس عبارت است از زمان اجتماعاٌ لازم کار انتزاعی (SNALT) که برای تولید امرار معاش نیروی کار لازم است که نیروی کار را تجدید حیات نماید. ولی در این حالت میبینیم که ارزش آن بیشتر در بازار است که بایستی باشد. که این انحراف در قیمت و یا این مقدار اضافی (extra) نتیجه آن است.
بنابراین سرمایهدار بخشی از این ارزش اضافی را (surplus value) را به کارگران میدهد تا دسترسی به نیروی کار داشته باشد که برای تولید بیشتر لازم است. در نتیجه:
Labor power. Plp = Vlp + extra
Labor power. Plp = Vlp + SSCP workers
که این SSCP workers مخارج اضافی به غیر از دستمزد نیروی کار است که سرمایهدار میباید پرداخت کند تا دسترسی به نیروی کار داشته باشد.
به هر حال این اضافه خرج یکی هزینه اضافی برای سرمایهدار است . البته هزینه نیروی کار درآمد برای اوست که بعدا درباره این درامد بررسی خواهیم کرد
با استناد به همین منطق قیمت وسایل تولیدی بیشتر شده و سرمایهدار جهت دسترسی به این کالای وسایل تولید باید هزینه بیشتری پر داشت کند (SCCP other capitalists).
بنابراین برای خرید ماشین آلات و مواد اولیه و انرژی و غیره هزینه بیشتری را تحمل میکند.
Means of production Pmp = C + SSCP other capitalists
این یک پدیده بازار است که در این دو حالت، گسترش سرمایهدار، گسترش این سرمایه هزینههای اضافی گسترش ( SSCP workers + SSCP other capitalists) را افزایش داده و این هزینه اضافه ( Plp) نتیجه این گسترش سرمایهدار است. بنابراین گسترش سرمایه این اثر را در درون خود دارد و هیچ عامل خارجی باعث آن نشده است.
۳- سرمایهدار یک ارزش اضافی (SV) دارد که با آن میباید هزینههای مختلف را پرداخت کند.، این هزینهها شامل هزینه سرمایهگذاری جدید، هزینه پرداخت به مدیران، اجاره و غیره . در ضمن حالا دو هزینه تازه نیز اضافه شده است.
r = K* +λ
SV = SSCP(ΔC+ΔV) +Σ SSCP’ + SSCP workers + SSCP other capitalists
⇓ ⇓
این دو در نتیجه اثر بازار
حالا SSCP workers را در نظر بگیرید که قیمت نیروی کار است که میباید پرداخت شود و مقدار آن برابر است با قیمت نیروی کار Plp منهای υ ارزش نیروی کار ضربدر تعداد کارگران ضربدر ساعات کار.
SSCP workers = (Plp- υ ) x n x h
همچنین SSCP other capitalists برابر است با قیمت نهایی وسایل تولید Pc new منهای قیمت اولیه آن که عبارت بود از C/(#UV) ضربدر تعداد همه وسایل خریده شده UV# .با فرض اینکه قیمت واحد تغییری نکرده است
(Pc new- Pc) x #UV
( Pc new – C/(#UV)) x #UV
بنابراین:
SSCP workers + SSCP other capitalists = (Plp- υ ) x n x h + ( Pc – C/(#UV)) x #UV
در نتیجه سرمایهدار دو هزینه اضافی به خاطر این انحراف قیمت نیروی کار از قیمت اولیه و همچنین انحراف قیمت وسایل تولیدی از قیمت اولیه را میباید متقبل شود.
حالا اگر به این معادله نگاه کنید:
SV = SSCP(ΔC+ΔV) + ΣSSCP’ + SSCP workers + SSCP other capitalists
اگر فرض کنیم که پخش و توزیع این ارزش اضافی فرق نکرده است، متوجه میشوید که یک نابرابری در این فرمول بالا وجود دارد. زیرا طرف راست این فرمول یا معادله شامل هزینههای زیادی است که فشار تقاضای بیشتری را از ارزش اضافی میخواهد که به علت تغییر بازار به وجود آمده است، تغییری که در نتیجه گسترش سرمایه است.
SV < SSCP(ΔC+ΔV) + Σ SSCP’ + SSCP workers + SSCP other capitalists
مارکس استدلال میکند که هیچ الزامی به این اتفاقات نیست. البته او به آرامی این استدلال را ارائه میدهد ولی من گفته او را با حرارت بیشتری عنوان میکنم که این نابرابری بوجود آمده، علامت یک بحران برای سرمایهدار است. چرا؟ زیرا تقاضا برای ارزش اضافی بیش از خود ارزش اضافی است. بنابراین امکان بوجود آمدن اتفاقات مختلفی وجود دارد. که یکی ممکن است افزایش فشار روی کارگران برای تولید بیشتر ارزش اضافی باشد.
مارکس میگوید برای به تساوی در آوردن این نامعادله باید طرف دوم معادله را با کم کردن هزینهها به تعادل رساند.
SV ———- SSCP(ΔC+ΔV) + Σ SSCP’ + SSCP workers + SSCP other capitalists
او میگوید میتوان با کم کردن (ΔV + ΔC) SSCPΣ ین مشکل نابرابری را حل کرد. به سخنی دیگردستگاههای جدید نخرید و یا نیروی کار را استخدام نکرد. یا برای تعادل دو طرف این ارتباط میتوان ‘ SSCPΣ را کم کرد مثلا مدیران کمتری استخدام کرد و یا از بانک وام نگرفت و اجاره زمین را زیاد نکرد، مخارج پژوهش را کم کرد و غیره.
ولی مارکس در کتاب سرمایه جلد اول تمرکزش روی کم کردن سرمایهگذاری است که همه این موارد عوارض گسترش سرمایه است.
برای مطالعه و بررسی این استدلال منطق مارکس ما از بازار شروع میکنیم.
r = K* +λ λ = ΣSSCP’/(C+ V) K* = (ΔC+ΔV)/(C + V)
Nj
هر دو منحنی تمایل به برگشت به حالت اول را دارند بصورت قرمز نشان داده شده است.
مارکس میگوید به علت اینکه SV یا همان ارزش اضافی کوچکتر از هزینهها میشود در نتیجه تقاضا برای وسایل تولید و نیروی تولید کم میشود در نتیجه *K +λ شروع به کوچک شدن میکند. در شکل بالا منحنی تقاضا به سمت منحنی تقاضای اولیه میل میکند و به آن طرف کشیده میشود که من این تمایل حرکت را با فلش سبز نشان دادهام. همچنین منحنی تقاضا در حالت گسترش را به رنگ قرمز که به برگشت تمایل دارد نشان دادهام. تا بحرانی را که به واسطه این گسترش بوجود آمده با بازگشت به حالت اولیه حل کند.
فرض کنید که اگر منحنی قرمز کاملا به حالت اولیه برگردد، جایی که در منحنی نیروی کار خط قرمز از نقطه شماره ۱ به نقطه شماره ۲ میرسد را در نظر بگیریم. این فاصله بین ۱ و ۲ در نمودار و گراف نیروی کار تعداد کارگران اضافی را نشان میدهد که معنی آن کارگر بیکار و بیکاری است. در نتیجه بیکاری نیروی کار به وجود آمده است.
با استناد به همین منطق در گراف وسایل تولید نیز منحنی قرمز اگر به موقعیت اولیه برگردد، فشار روی کم شدن قیمت وسایل تولیدی میگذارد و فاصله بین نقاط ۱ و ۲ نشان از کمتر شدن سرمایهگذاری جدید میشود.
این نحوه عملکرد بازار باعث بوجود آمدن این بیکاری و کم شدن سرمایهگذاری برای خرید وسایل جدید تولیدی فشاری برای ریزش قیمتها شده تا این مشکل کمبود ارزش اضافی را تصحیح و حل کند.
مارکس یک شاخص و عبارت جدیدی را برای این نیروی بیکار بکار برد:
“ ارتش ذخیره بیکاران” (reserved army of unemployed). این نیروی بیکار به علت سیستم داخلی توسعه و گسترش سرمایه بوجود آمده است، که بالا رفتن قیمت و پایین آمدن آن را بدنبال داشته است.
ما باید دو نکته را در مورد این ارتش بیکاران بررسی کنیم.
۱- این ارتش نیروی بیکار فشاری برای پایین آوردن قیمت نیروی کار میآورد که نا معادله ارزش اضافی تعادل پیدا کند.
۲ درضمن بر نیروی کار فشار میآورد که قیمت پایینتر را قبول کند و استدلال میکند که در غیر اینصورت از چرخه تولید خارج میشود (برای کارگرانی که در حال تولید هستند). بنابراین این ارتش ذخیره نیروی کار بعلت فشار بر قیمتها و باعث از بین بردن تقاضای نیروی کار و تقاضای وسایل تولید شده و در نتیجه این قیمت بازار ( market price) تولید وسایل تولیدی پایین پایین آمده و کمتر میشود.
در نتیجه توسعه و گسترش اقتصادی بحرانی را بوجود میآورد که این بحران باعث کاهش تقاضای نیروی کار و کاهش تقاضای وسایل تولیدی میشود. و این موارد فشار میآورد که قیمتها شکسته شود و سرمایه با یک بحران مواجه شود.
مارکس بدین منظور نشان میدهد که چگونه این سیکل اقتصادی در درون سیستم سرمایهداری بوجود میآید که دلیل آن هیچ نیرویی در خارج از بازار نیست و در درون سیستم سرمایهداری نهفته است. و این مکانیزم رونق و رکود درونی است. به هر حال این رکود که در آن قیمتها پایین آمده است خود باعث تشویق دوباره سرمایهدار میشود که با قیمتهای کم نیروی کار و وسایل تولیدی سرمایهگذاری جدیدی را برای توسعه شروع کند.
این توضیح بالا همه داستان نیست و بخشی از آن است.
بخش دیگر آن در این باره است که این انقباض اقتصادی ( economic contraction) و کوچک شدن اقتصاد الزامی نیست. هیچ لزومی به انقباض نیست. زیرا تقاضا برای نیروی کار میتواند زیاد شود و منحنی تقاضا به سمت راست حرکت کند در حالی که لزومی برای بالا بردن قیمت نیروی کار نیست. مارکس به صورت خارق العاده و جالبی در آن زمان در انگلستان در جلد ۱ کتاب سرمایه استدلال کرده و توضیح داده است. که برای فهمیدن آنکه در امریکا در عرض این سی سال گذشته چه میگذرد مهم است. این تغییر در بازار نیروی کار و مخصوصا که حرکت نمودار عرضه نیروی کار به سمت راست، میتواند هر تمایلی به افزایش قیمت نیروی کار را خنثی کند. همچنین با استناد به این منطق با وجود افزایش تولید وسایل تولیدی لزومی به افزایش قیمت آن نیست
البته علاوه براین در مورد تغییرات دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشد. مثلا با اضافه شدن دستمزد کارگران، آنها میتوانند اجناس بیشتری بخرند که تقاضا برای این کالاها را زیاد کرده و در نتیجه باعث افزایش قیمت شوند.
ما این موارد و تناقضات را بررسی خواهیم کرد.