مقدمه
نویسندگان: مارتین سیلیگر
سباستین سویینانی[۱]
ترجمه: امانوئل شکریان
چکیده
سپهر عمومی سیاسی برای دموکراسی اهمیت دارد و این حوزه در حال تغییر است – این کلمات جوهر مطالعه تاریخی یورگن هابرماس در تحول ساختاری سپهر عمومی (۱۹۸۹) را به شکلی موجز ارائه میکند. در حوزههای جامعهشناسی سیاسی و نظریه اجتماعی، تاریخ، و همچنین پژوهش در مورد جنبشهای اجتماعی، مطالعات فرهنگی، و مطالعات رسانهای و ارتباطات، تصور او از سپهر عمومی بهعنوان حوزهای میانجی بین دولت و جامعه مدنی است که تأثیر تعیینکنندهای بر بحث در مورد پتانسیل عقل جمعی برای دموکراسی مدرن دارد. در این مقدمه مروری کوتاه بر استدلالهای هابرماس در مورد ظهور و سقوط سپهر عمومی بورژوایی ارائه میکنیم، پیوند ضروری بین سپهر عمومی و دموکراسی را نشان میدهیم و با اشاره به مشارکتهای این حوزه ویژه، تحولات جاری حوزه عمومی را در امتداد سه فرآیند اساسی – دیجیتالیسازی، کالاییسازی و جهانیسازی ترسیم میکنیم.
کلیدواژگان
کالاییسازی، دموکراسی، دیجیتالیسازی، جهانیسازی، هابرماس، سپهر عمومی.
سپهر عمومی سیاسی برای دموکراسی اهمیت دارد و این حوزه در حال تغییر است – این کلمات جوهر مطالعه تاریخی یورگن هابرماس در تحول ساختاری سپهر عمومی (۱۹۸۹) را به شکلی موجز ارائه میکند. در حوزههای جامعهشناسی سیاسی و نظریه اجتماعی، تاریخ، و همچنین پژوهش در مورد جنبشهای اجتماعی، مطالعات فرهنگی، و مطالعات رسانهای و ارتباطات، تصور او از سپهر عمومی بهعنوان حوزهای میانجی بین دولت و جامعه مدنی است که تأثیر تعیینکنندهای بر بحث در مورد پتانسیل عقل جمعی برای دموکراسی مدرن دارد. [مقالات] مشارکتکننده در این شماره ویژه، نگاهی دقیق به دگرگونیهای فعلی سپهر عمومی در رابطه با پیامدهای احتمالی آن برای دموکراسی دارد. آنها به طور انتقادی بر نقش محوری سپهرهای عمومی فعال و پویا برای مشروعیت و اثربخشی دموکراسی تأکید میکنند و به دنبال پیوندهای مختلف با کار یورگن هابرماس هستند. با برقراری این پیوندها، ثمربخشی و بحث برانگیز بودن، و همچنین موضوعیت نظریه فرارشتهای هابرماس در سپهر عمومی، به طرز چشمگیری نشان داده میشود، بهعنوان مثال، از دیدگاههایی نظری مانند مارکسیسم، نظریه انتقادی / مکتب فرانکفورت، نظریه هژمونی گرامشی، پساساختارگرایی، و اقتصاد سیاسی انتقادی. ما از این بحث جنین نتیجهگیری میکنیم که هابرماس (۲۰۲۲) خود ایدههای خویش را در مورد دگرگونی فعلی سپهر عمومی سیاسی ارائه میدهد و ما ترجیح میدهیم که در این مقدمه آن را پیشبینی نکنیم.
ظهور سپهر عمومی بورژوازی
یورگن هابرماس در کتاب اصلی خود مسئله امکان شکلگیری نظم اجتماعی از طریق ارتباط عقلانی را مطرح میکند، سوالی که به طور متوالی در طول کار بعدی او توضیح داده میشود. برای پاسخ به این سوال، هابرماس توسعه سپهرعمومی سیاسی را از اواخر قرن هفدهم در انگلستان تا ابرشرکتسالاری[۲] آلمانی در دهه ۱۹۶۰، با نگاهی به توسعه ارتباطات جمعی سیاسی بازسازی میکند. شکلگیری سپهر عمومی سیاسی مدرن از دو نقطه اصلی سرچشمه میگید: اول، نهاد خانواده هستهای بورژوایی بهعنوان سپهری صمیمی که فضای «جمعی داوطلبانهای برای عشق و آموزش» را به اعضای خود ارائه میدهد (هارتمن، ۲۰۰۶: ۱) که از طریق آن اعضای آن – فارغ از محدودیتهای اقتصادی بلافصل – «آرمان انسانیت بدون محدودیت» را میآموزند (هارتمن، ۲۰۰۶: ۱). دوم، حداقل برای مردان سرپرست خانواده، «سپهر عمومی بورژوایی برای مخاطبانی اندک از افراد خصوصی علاقهمند به هنر و ادبیات، که خواستار صدای سیاسی هم بودند» (هابرماس، ۲۰۲۰: ۱۰۵) باز شد. این گشایش ابتدا از طریق مکاتبات پر جنب و جوش و بعد با خواندن روزنامه و شرکت در دورهمنشینیهای (خصوصی) در باشگاهها و کافهها صورت گرفت (به جدول 1 مراجعه کنید). استقرار یک مدرسه عمومی (دبیرستان) و نظام آموزشی در نهایت «ارتباط بین دموکراسی، آموزش عمومی و شهروندی» را از طریق مقایسه نظرات و مواضع در بحث عمومی تکمیل میکند (بایندر و الکرز، ۲۰۱۷: ۹). بنابراین، سپهر عمومی سیاسی به عنوان حوزهای پدیدار میشود که هابرماس آن را بهعنوان مرحله میانجی بین جامعه و پارلمان مفهومسازی میکند.
این حوزه در جریان مدرنیزاسیون اجتماعی بیشتر در قرن هجدهم تثبیت میشود، جریانی که به بحث عمومی بین منافع متضاد « i اهمیت سیاسی خود به خودی» میدهد (همینگ، ۱۹۹۷: ۶۰). در عین حال، تضادهای اجتماعی-اقتصادی در جامعه، زمینه را برای مداخله اقتصادی و اجتماعی-سیاسی دولت باز میکند. در این زمینههای سیاسی، منظومهای در طول قرن نوزدهم پدیدار میشود که از طریق آن احزاب و انجمنها نمایندگی جمعی از منافع اجتماعی را سازماندهی میکنند. از نظر هابرماس، تبدیل دولت مشروطه لیبرال به دولت اجتماعی بر اساس سیاست منفعت چارچوببندی شده – همراه با توسعه رسانههای جمعی الکترونیکی بهعنوان یک مجموعه نسبتاً متمرکز و ملی که به نظر او، «واکنشهای دریافتکنندگان خود را به شیوهای خاص محدود میکند» (هابرماس، ۱۹۸۹: ۱۷) – لحظهی تکاملی دومین دگرگونی ساختاری سپهر عمومی را تشکیل میدهد.
جدول 1. ظهور و سقوط سپهر عمومی بورژوازی بر اساس رویکرد هابرماس (۱۹۸۹) | ||
دگرگونی ساختاری ۱: تشکیل سپهر عمومی بورژوایی | دگرگونی ساختاری ۲: فروپاشی سپهر عمومی بورژوایی | |
ساختار جامعه |
|
|
اقتصاد |
|
|
رسانه، سازمان و فناوری | مخاطبان بهعنوان دریافتکنندگان قدرت دولتی-عمومی از طریق رسانههای خبری به مخاطبانی از افراد خصوصی انباشتهشده تبدیل میشوند که از طریق نشریات روشنگرانه، اجتماعات عمومی را تشکیل میدهند. | رسانههای جمعی الکترونیکی جایگزین نشریات روشنگری میشوند. این نوع رسانهها پتانسیلهای کنش ارتباطی را عمومی میکنندتعمیم میدهند، اما مانند رسانههای جمعی مجازی، تأثیر محدودکنندهای دارند و ارتباطات عمومی و در نتیجه اجتماع عمومی را سلسلهمراتبی میکنند. |
هابرماس با تقابل دو مرحله (تلطیف شده) توسعه سپهر عمومی سیاسی، معیار مقایسه را برای نقد ایدئولوژیکی خود از جامعه «دوباره فئودالیشده» بهدست میآورد. بنابراین، مقایسه مراحل مختلف بهعنوان مبنایی (تجربی و هنجاری) برای نقد دموکراتیک-نظری تصمیمگیری عمومی در نظامهای سیاسی مجازی دموکراسیهای پساجنگ غربی و فراتر از آن به خدمت گرفته میشود.
بر خلاف نوشتههای بعدی، سپهرعمومی در تغییرات ساختاری نه تنها ویژگی یک سپهر نهادی خاص خود را با اهمیتی کلیدی برای عملکرد سیاستهای دموکراتیک ارائه میدهد، بلکه نکته با اهمیتتر این اثر در این واقعیت نهفته است که هابرماس ویژگی فرآیندی این سپهر را بهعنوان دگرگونی ساختاری سپهر عمومی توصیف میکند. هابرماس پارامترهای این دگرگونی ساختاری را در سه بُعد تحلیلی بسط میدهد، که او به صراحت از آنها نام نمیبرد: در چارچوب مرجع (اجتماعی-) فضایی، اولین تحول ساختاری متضمن تمایز حوزه خصوصی (جامعه مدنی و خانواده) و دولت (ملی) و همچنین یک حوزه عمومی میانجی به عنوان حوزه نقد آن است. در اینجا خانواده به محلی تبدیل میشود که در آن انسانیت عام صورت میگیرد. در دگرگونی ساختاری دوم، سپهر خصوصی و سپهر عمومی دوباره با مداخله دولت رفاه در سپهر خصوصی و ابزاریسازی سپهر عمومی توسط منافع خصوصی و دولتی درهمتنیده میشوند (هابرماس بعداً این را به عنوان افراط در اقدام استراتژیک در محل کنش ارتباطی تعریف میکند.).
هابرماس در بعد دوم تحلیل، تاثیر شرایط اقتصادی بر دگرگونی ساختاری را در نظر میگیرد. در سکانس اول از اقتصاد فئودالی تا سرمایهداری، تولید فرهنگی خصوصی بیش از هر چیز برای بورژوازی در کافهها و سالنها اتفاق میافتد که هابرماس شهروندی آنها را که با مالکیت خصوصی خودشان تضمین میشود، در اینجا به عنوان یک ایدهآل تعمیم میدهد. سپس دومین دگرگونی ساختاری در گذار از سرمایهداری رقابتی به سرمایهداری انحصاری با حمایت از بازتوزیع دولتی صورت میگیرد. در اینجا، تولید فرهنگی هم به صورت دولتی و هم خصوصی به عنوان کار روابط عمومی و در شرایط تداوم دوقطبی شدن طبقاتی صورت میگیرد.
همانطور که رسانههای فنی اشاعهگر در بعد سوم تغییر میکند، شهروندان بهعنوان مخاطبان خشونت دولتی-عمومی به گروهی از شهروندان خصوصی که به صورت عمومی گرد هم آمدهاند، تبدیل میشوند که با استفاده از نشریات آموزشی، اجتماعات عمومی را تشکیل میدهند. در دومین توالی دگرگونشوندهی تحول ساختاری، این نشریات آموزشی جای خود را به رسانههای جمعی الکترونیکی میدهند. اگرچه اینها پتانسیل کنش ارتباطی را تعمیم میدهند، اما تأثیری بر محدود کردن و سلسلهمراتب ارتباطات عمومی دارند. تحت تأثیر رسانههای روابط عمومی، عموم مردم جمعی به مردم تولیدشده تبدیل میشوند.
دموکراسی و سپهر عمومی
به طور کلی، مفهوم اساسی دموکراسی به نظم سیاسی مبتنی بر «حکومت مردم» اشاره دارد. در تاریخ اندیشه و نیز در عمل سیاسی، سه دلیل اساسی به این نظام حکومتی مشروعیت میبخشد. در حالی که ایده جمهوری، مشارکت شهروندان را در رویههای تصمیمگیری سیاسی برجسته میکند (آرنت، ۲۰۰۹)، نمایندگان لیبرالیسم از امکان آزادی فردی در جامعه متنوع دفاع میکنند (میل، ۱۹۹۱). خط سوم، سنت سوسیال دموکراتیک است که بر ضرورت بازتوزیع مادی برای تثبیت شرایط زندگی اقتصادی تاکید میکند (مثلاً از طریق تنظیم بازار کار یا دولت رفاه؛ رجوع کنید به مارشال و باتامور، ۱۹۹۲). طبق نظر رُزاناوالون (۲۰۱۳: ۲۹) ، چهار حوزه دموکراسی قابل تشخیص است. نخست، بهعنوان عملی که توسط شهروندان انجام میشود، از جمله حق رای عمومی که بهتدریج از طریق نیازها و استحقاقات اضافی گسترش یافت. دوم، این حقوق در درون دموکراسی بهعنوان یک نظام سیاسی، که نهادها و رویههای آن برای حفظ منافع عمومی تحت جنبههایی که در بُعد اول توضیح داده شد، تثبیت میشود. سوم، دموکراسی بهعنوان یک شکل اجتماعی به معنای تحقق ایده برابری و اجتماع است. و در نهایت، بهعنوان یک شیوه حکمرانی که قرار است اعتدال بین منافع متضاد در جامعه را تضمین کند. فریتز شارپف (۱۹۹۹) با توجه به مشروعیت آن به عنوان شکلی از حکومت، دو بعد دموکراسی را برجسته می کند. در حالی که دیدگاه ورودی محور در مورد تاثیر مردم بر سیاست دولت باید بر ترجیحات واقعی آنها تمرکز کند، رویکرد خروجی محور اثربخشی اقدامات سیاسی را برجسته میکند. اکنون میتوان چنین فرض کرد که برای تولید یک خروجی موثر، آنچه لازم است ورودی مؤثر است. به گفته پیتکین (۱۹۶۷)، شدت پیوند بین ترجیحات مردم را میتوان بهعنوان پاسخگویی حکومت دموکراتیک شناسایی کرد.
انتقاد از پاسخگو نبودنِ سیاست دموکراتیک حاکم در قبال مردم از سوی دولت، در دو دهه اخیر به نقطه آغازین مجموعهای از تشخیص بحران در حوزه علوم اجتماعی تبدیل شده است که نشاندهنده یک سری ناکارآمدیهای ساختاری است (کراوچ، ۲۰۰۴، ۲۰۲۰؛ استریک، ۲۰۱۴؛ گایزلبرگر، ۲۰۱۷؛ براون، ۲۰۱۵). به دنبال تمایز ابعادی پیشنهادشده از سوی رُزاناوالون (۲۰۱۸)، بحران کنونی دموکراسی در ابعادی که در اینجا بیان شده است هم در عمل بهعنوان فعالیت مدنی (کاهش مشارکت رای دهندگان و یکیانگاری شهروندان با احزاب) و هم در پویاییهای نظامهای سیاسی (ترجیحات بیثبات رای دهندگان منجر به مشکلاتی در یافتن اکثریت به کاهش عمومی اهمیت پارلمان تبدیل میشود)، شکل جامعه آن (افزایش نابرابری و طرد اجتماعی)، و شکل حکومت آن (امتیاز یکطرفه به سمت منافع سرمایه).
در این مرحله مفهوم سپهر عمومی اهمیت پیدا میکند. این مفهوم از اصطلاح آلمانی “Öffentlichkeit” (وضعیت درک عمومی) گرفتهشده است. این اصطلاح دارای معانی متعددی است. مدرنیزاسیون دولت نه تنها حقوق شهروندی، بلکه مالکیت عمومی (نظیر یک نیمکت عمومی در یک پارک عمومی) را به ارمغان آورد. علاوه بر این، ارتباطات عمومی (و پیش شرطهای اجتماعی آن) به یکی از سنگ بناهای جامعه مدرن تبدیل شد. بهعنوان مسئلهای بنیادین در رابطه با حاکمیت دموکراتیک، ما این پرسش را اینگونه مطرح کردهایم که چگونه یک جامعه کثرتگرا میتواند نظم اجتماعیای را که مبتنی بر تعیین سرنوشت و برابری اعضای آن است، توجیه کند. در دولت مشروطه، این مشکلات از طریق نهادینهسازی رسمی قواعد بهمنظور ساختار تصمیمگیری جمعی حل میشوند. با این حال، تثبیت پایدار چنین قوانینی به دلیل وجود دائمی فرصت اجتماعی غیرممکن است. شکل دیگری از تعدیل منافع متضاد در شیوه یادگیری جمعی از طریق چارچوب حوزه عمومی ارائه میشود. بهعنوان یک میانجی مرکزی رهاییبخش بورژوازی، عامهی لیبرال میتوانند مناظرههایی را برپا کنند که از طریق آن شرکتکنندگان میتوانند منافع خود را تغییر دهند یا حتی به اجماع برسند. طبق گفته نیدهارت (۱۹۹۴: ۱۰)، میتوانیم – به طور کلی – دریابیم که سپهرهای عمومیای در حال ظهور هستند که در آن سخنرانان با مخاطبانی ارتباط برقرار میکنند که نمیتوانند حد و حدود آن را تعیین کنند. بنابراین، ارتباطات عمومی اغلب نامطمئن است و امکان زیادی برای خلق شگفتی وجود دارد. به دلیل باز بودن فرآیندهای مشورتی، کیفیت حاکمیت دموکراتیک به سازماندهی سپهر عمومی بستگی دارد. از منظر نظریه دموکراتیک، ما میتوانیم – طبق گفته فریزر (۲۰۰۷) و مطابق با الگوی ورودی/خروجی شارپف (۱۹۹۹) – از دو کرانِ سپهر عمومی استفاده کنیم: مشروعیت هنجاری و اثربخشی سیاسی آن؛ بنابراین فریزر (۲۰۰۷: ۸) نتیجه میگیرد،«بدون این دو کران،این مفهوم نیروی انتقادی و اهمیت سیاسی خود را از دست میدهد».
این الزام هنجاری را میتوان با سه اصل (یا کارکرد) سپهرهای عمومی که از سوی نیدهارت (۱۹۹۴: ۸) بررسی شده است ردیابی کرد. به منظور شفافیت عمومی، سپهر عمومی باید برای همه گروهها، موضوعات و نظرات اجتماعی که دارای ارتباط جمعی هستند باز باشد. برای اطمینان از اعتبارسنجی جمعی، بازیگرانی که در سپهر عمومی شرکت میکنند بایستی با موضوعات و نظرات سایر شرکتکنندگان سروکار داشته باشند تا (احتمالاً) دیدگاه خود را تغییر دهند. در نهایت، به دلیل جهتگیری عمومی، سپهر عمومی، عقاید عمومی را به وجود میآورد (که با این وجود، در عمل به طور متفاوتی مؤثر میشوند). این با بُعد سوم، هویت جمعی مخاطب که مشارکتکنندگان آن از طریق الگوهای مشابهی از مصرف رسانهای به هم مرتبط هستند، پیوند محکمی دارد. تنها تا جایی که خود را بهعنوان یک سپهر عمومی معرفی میکند، زمینهای پدید میآید که امکان پرداختن، درک و پاسخ متقابل را در گفتمانهای عمومی فراهم میکند (ولبر و وینگرت، ۲۰۰۷: ۲۲). بنابراین، سپهر عمومی به عنوان حوزهای از افراد خصوصی که گرد هم میآیند، نه تنها به تمرین مشترک در ساخت مشترک اجرایی نیاز دارد، بلکه به تخیل مشترک بین شرکتکنندگان آن نیز نیاز دارد. در حالی که این ایده نسبتاً محدود از نابرابری اجتماعی به اختلافات بین شرکتکنندگان فعال اشاره دارد، فریزر (۱۹۹۲) تحلیل عمیقتری از پیوند بین نابرابری و سپهر عمومی ارائه میکند. فریزر (۱۹۹۲: ۱۲۲) میگوید: «در جوامعی که چارچوب نهادی اساسی آنها گروههای اجتماعی نابرابر را در روابط ساختاری سلطه و تبعیت ایجاد میکند، تعادل کامل مشارکت در بحث و تبادل نظر عمومی در دسترس نیست.» بنابراین، این سؤال مطرح میشود که کدام شکل از سپهر عمومی سیاسی (و در کل حیات عمومی) برای تأمین برابری در مشارکت بین گروههای دارای امتیاز و فاقد امتیاز (یا بین گروههای سلطهگر و تحت سلطه) به بهترین وجه عمل میکند. این سه گانه کارکردهای سپهر عمومی با پیروی از الگوی سپهر عمومی گفتمانی هنجاری مطالبهگر یورگن هابرماس، که مهمترین نقطه مرجع این شماره ویژه نیز است، توسعه یافت. در اینجا باید اشاره کرد – و تا حدی نیز در مشارکتهای مربوط به این موضوع ارجاعات متناظری وجود دارد – که از نظر ریتزی (۲۰۱۳: ۱۷۹)، علاوه بر الگوی سپهر عمومی گفتمانی، حداقل دو گزینه دیگر نیز قابل تشخیص است: الگوی آینهای کمتر پیچیده (برای مثال لومان، ۲۰۱۰) و الگوی آگاهانه پساساختاری سیاسی کردن مردم (برای مثال موف، ۲۰۰۵). در حالی که اولی کارکرد شفافیت سپهر عمومی را در مرکز قرار میدهد و از نظر هنجاری در مورد اعتبارسنجی و جهتگیری یا کارکرد هویتی تردید دارد، دومی بر جهتگیری یا کارکرد هویتی سپهر عمومی تأکید میکند. همچنین میتوانیم نظریه پراگماتیستی سپهر عمومی و دموکراسی را بهعنوان رویکردی جداگانه (مثلاً دیویی، ۱۹۴۶) به تابلوی نظریههای سپهر عمومی اضافه کنیم. نظریه حوزه عمومی پراگماتیستی، به نوبه خود، به وضوح بر اعتبارسنجی متمرکز است.
بنابراین، سپهر عمومی نوظهور مردمی که بههم مرتبط هستند، بار اصلی کارکرد دموکراسی را به دوش میکشد –حوزه عمومی پویا اولا باید تصمیمات (سیاستها) را تهیه و کنترل کند، ثانیا مشکلات را شناسایی و راهکارهایی برای آنها پیدا کند (معرفتشناسی) و سوما نظرات را شامل شده و شکل دهد (فرهنگ). از این پس، میتوانیم نه تنها به این موضوع بپردازیم که چه میزان سپهرهای عمومی و اصول سپهر عمومی در جامعه وجود دارند، بلکه میتوانیم به این موضوع نیز بپردازیم که چه کیفیتهای (دموکراتیک) دارند. در خصوص نقش سیاسی سپهر عمومی، در بحث دموکراسی، یک فهم دوگانه از دموکراسی مطرح است. تمایز بین حوزههای عمومی که در آنها ارادهٔ کسانی که تحت تصمیمات سیاسی قرار دارند بیان میشود و نهادها و سازمانهای سیاسی و نمایندگان که این تصمیمات را اجرا میکنند، بدون شک دوباره مطرح میشود (برای مقایسه رجوع کنید به فریزر، ۲۰۱۴: ۱۴۲).اما این مسئله هیچگونه الگوهای دموکراسی شدید و شرکتی را از بین نمیبرد. این الگوها پیشنهاد اتصال حداکثری سازمانهای سیاسی به سپهر عمومی را دارند و گاهی به سوی امکان خود-اجتماعی شدن از طریق سپهرهای عمومی قوی (سویگنانی، در این شماره) گرایش دارند. در این الگوها، نه تنها سپهرهای عمومی سلطه را مشروع تلقی میکنند، بلکه خود منبع سلطه خود میشوند. همچنین واضح میشود که این فرضیهٔ که سپهرهای عمومی نمیتوانند خود حکومت کنند، مانعی برای دموکراتیزهکردن نهادهای حکومتی مسئول اجرای تصمیمات نیست و میتواند آنها را به تدریج در راستای اصل عمومی سازماندهی کنیم (سلیگر و همکاران، در این شماره). این همچنین شامل این است که شرایط قانونی حوزهٔ عمومی، به عبارتی زیرساختهای فنی و رسانهای، باید به صورت عمومی مناسبسازی شوند و یک نظام رسانهای جدید عمومی باید توسعه داده شود. مسئلهٔ دموکراتیزه کردن به همین دلیل یک مسئله افزایش اصل سپهر عمومی و تعیین رابطه بین سپهرهای عمومی قوی و ضعیف میشوند.
همچنین، علاوه بر تمرکز بر حکمرانی نهادینهشده سیاسی (تصمیمگیری و کنترل)، کارکرد معرفتی و هویتساز سپهر عمومی باید از دیدگاه نظری دموکراتیک مد نظر قرار گیرد. سپهر عمومی بایستی بتواند مسائل را در ابتدا مطرح و مرتب کند، قبل از آنکه آنها به شیوه سیاسی مورد بررسی قرار گیرند. این عملکرد ناشی از هماندیشی سپهر عمومی، به موجب آن که سپهرهای عمومی باید امکان درک و بحث مشترک در مورد مسائل کلی را فراهم کنند و برای پیدا کردن راه حلهای مشترک مؤثر به کار گرفته شود، با بُعد معرفتشناختی دموکراسی که تولید راه حلهایی برای مسائلی است که هم قابل اجرا هستند و در عین حال قابل قبول هم هستند، مطابقت دارد. سپهر عمومی، به ویژه زمانی که به صورت مشارکتی و برابر سازماندهی میشود، در این مسیر نیز به بهبود کارایی دموکراسیها کمک میکند.
اثربخشی ضعیفِ سپهر عمومی مشورتی، به عملکرد آنها در حل مسائل، و همچنین به امکان تولید مشروعیت برای تصمیمات سیاسی گرفته شده در مکانهای دیگر، و بدین ترتیب داشتن کنترل و انتقاد نسبت به قدرت حاکم مربوط میشود. در عین حال اثربخشی قوی سپهرهای عمومی قاطع به توانایی آنها در پیدا کردن و حل مسائل، و همچنین توانایی آنها در تولید مشروعیت برای این روندها اشاره دارد. برای آنکه مسائل به شیوه سیاسی مورد بررسی قرار گیرند، باید در یک فرایند صورتبندی نظر و تفسیر قرار گیرند. در سپهرهای عمومی، مردم صحبت میکنند، بهتر است به گفته دیگران گوش دهند، و در بهترین حالت، یک انگیزش مشترک از این فرآیند ارتباطی بهوجود میآید، که به آن تغییری که هیچکدام از سخنگویان و شنوندگان را تغییر میدهد، میانجامد (روزا و سویینیانی، در این شماره). از یک دیدگاه نظری دموکراتیک، پرسشهایی در مورد دسترسی به (ورودی)، بیان و توجه در (گذار)، و (اراده و نظر) شکلگیری از طریق جمعیتها (خروجی) پدید میآیند. توانایی صحبت کردن به تنهایی برای به حرکت درآوردن پتانسیل دگرگون کننده مردم کافی نیست، بلکه وجود شنوندگان نیز لازم است. اما حتی ملاقات گوینده و شنونده هم بحث را ایجاد نمیکند؛ تبادل ارتباطی آنها باید تفاوت ایجاد کند و فرآیندهای (یادگیری) تغییردهنده موضوع و نظر را آغاز کند. نظریه مشورتی هابرماس در باب دموکراسی این را به خوبی تفهم میکند و بنابراین بر مسیر و خروجی فرایندهای ارتباطات عمومی تمرکز میکند.
بنابراین، آیا مشورت در سپهرهای عمومی وجود دارد؟ و اگر بله، چه کیفیتی دارد؟ اولی توسط هابرماس به عنوان جابجایی ارتباطی در حوزه عمومی (تحسین برانگیز) و «فئودالیسازی مجدد» آن مورد بحث قرار گرفته است؛ نوعی موقعیت ارتباطی که بدون ارتباط واقعی پدیدار میشود، جایی که ارتباطات یک طرفه جریان دارد نه دو طرفه. بازیگران از سپهرهای عمومی استفاده استراتژیک می کنند. اما اگر ارتباط دوسویه باشد، میتوان انتظار داشت که برخی اثرات مشورتی داشته باشد. تشخيص چندپارگي و قطبي شدن سپهر عمومي هر دو به كيفيت تفاهم و شكلگيري عقيده اشاره دارند. در صورت اول، در زیرمجموعه سپهرهای عمومی که از یکدیگر جدا شدهاند، بدون همپوشانی صورت میگیرد؛ با این حال، در مورد دوم، همپوشانیهایی به معنای دافعه گریز از مرکز بین زیرمجموعه سپهرهای عمومی وجود دارد. ایده همزمانی گفتار و گوش دادن، و همچنین امکان شکلگیری هویت و یادگیری در سپهر عمومی، نظریه سپهر عمومی انتقادی را به این پرسش سوق میدهد که شرکتکنندگان در این ارتباط قبل یا بعد از بحث چه اشتراکاتی دارند و چه الزاماتی باید داشته باشند. نظریه انتقادی در باب سپهر عمومی این ذهنیت خاص را فرض می کند که بر اساس آن مردم میخواهند تاریخ را شکل دهند (ر.ک. فریزر، ۲۰۱۴؛ رزا، این شماره). در یک چرخش کارکردگرایانه در این منطق، می توان استدلال کرد که هنگامی که تعامل بین سپهر عمومی مدرن و جامعه حل شد، بازیگران درگیر در آن نمی توانند به سادگی تصمیم بگیرند که سپهر عمومی را به عقب برگردانند یا عقل را به حالت تعلیق درآورند (ر.ک. ترنز، ۲۰۲۱). حتی به طور جهانشمولتر، هابرماس استدلال می کند که برای برقراری ارتباط، باید به اعتبار اساسی ادعاها اشاره کرد که ممکن است پیوند اجتماعی سپهر عمومی را ایجاد کند. با این حال، همه این مفروضات زمانی دوباره مورد آزمایش قرار می گیرند که اصل توجیه به عنوان پیوندی بین دیدگاهها و نظرات مختلف از بین برود، به عنوان مثال، در حین «سیاست پساواقعی»(ون دایک، این شماره).
تحول ساختاری کنونی سپهر عمومی
ایده آغازینی که این نوشته مطرح میکند این است که در سه بعد که تحلیل جامعهشناختی هابرماس بر آنها متمرکز است – چارچوب مرجع (اجتماعی-) فضایی، چارچوب اقتصادی و رسانههای فنی انتشار – سومین دگرگونی ساختاری سپهر عمومی در حال وقوع است. در ادامه بحث خواهیم کرد که این دگرگونی ساختاری مستقیماً با پدیدههای بحرانی دموکراسیهای معاصر که در ابتدای این مقدمه توضیح داده شد، مرتبط است (جدول ۲ را ببینید). در مقابل این پسزمینه، دگرگونی ساختاری جدید سپهر عمومی در میدان تنش بین سه تحول نهادی – دیجیتالیسازی، کالاییسازی و جهانیشدن جامعه در حال وقوع است.
دیجیتالیسازی
روشی که سپهرهای عمومی از نظر فنی و نهادی در یک نظام رسانهای سازماندهی می شوند، پیامدهایی بر امکانات و کیفیت بحث و تبادل نظر و شکلگیری افکار دارد. تغییرات ساختاری دیجیتال در فرآیندهای بههم پیوسته میانجیگری و واسطهگری مجدد از طریق پلتفرمهای جدید صورت میگیرد. در این فرآیند، روزنامهنگاری حرفهای و رسانههای جمعی سنتی، که عمدتاً مردم را سازماندهی میکنند، بهطور فزایندهای بهعنوان دروازهبان ارتباطات عمومی با کمک رسانههای دیجیتال و اجتماعی دور زده میشوند (به سویینانی در این شماره مراجعه کنید). رسانههای دیجیتال دسترسی به عموم را تسهیل میکنند و حاوی نوید ارتباطات دوسویه هستند. در نتیجه دسترسی آسانتر، سپهرهای عمومی متعاقباً گسترش مییابند و مرزهای سطوح مختلف سپهر عمومیِ بین فردی، گروهی و ارتباط جمعی – نیمه عمومی در رابط با حوزه خصوصی و مسائل شخصی – محو میشوند. این گسترش منجر به کثرتسازی سپهرهای عمومی میشود، زیرا دسترسی رسانهها یا ارتباطاتگیرندگان فردی رو به کاهش است.
جدول ۲. جنبههای سومین تحول ساختاری حوزه عمومی. | |||
دیجیتالیسازی | کالاییسازی | جهانیسازی | |
شفافیت | دسترسی آسان تر به اطلاعات؛ در عین حال، عدم شفافیت بیشتر | خصوصیسازی دستور کار را تابع منطق بازار می کند | چارچوب مرجع بزرگتر بهسان تکه تکه شدن به سمت بالا باعث کاهش شفافیت میشود |
روایی | تکه تکه شدن به سمت پایین (به عنوان مثال از طریق حبابهای فیلتر) و تحدید همزمان کامیونتیهای گفتمانی | درهم تنیدگی سپهرعمومی، مصرف و سرگرمی تاثیرات گفتمان عقلانی را تضعیف میکند | تمایل به گسترش طیف شرکتکنندگان، اثرات گفتمان عقلانی فراملی (یا حتی جهانی) کمتر مشخص است. |
جهتگیری و شکلگیری هویت | شبکهسازی نظرات خصوصی، طبقهبندی و دستکاری و تمایز طیف عقاید | مخاطب به عنوان مشتری یا خودهای کارآفرین، با هویت تا حدی جمعی (مثلاً در جنبشهایی مانند اشغال [والاستریت] یا سپهرهای عمومی مصرفکننده) | هویت فراملی و عامه انتخابی، عموم در برابر اقشار اجتماعی منفرد |
این تغییرات در سمت ورودی حوزه عمومی تاثیراتی بر روی شیوههای مشورت و نتایج آنها دارد. ابهامات تغییر ساختاری سپهر عمومی سیاسی، که قبلاً در زمینه گسترش چارچوب مرجع اجتماعی- فضایی آن ذکر شده است، در دیجیتالیشدن آن با شدت بیشتری آشکار می شود. در حالی که رسانههای جمعی سنتی هنوز میتوانستند توجه عمومی را به خوبی بر روی چند موضوع خاص متمرکز کنند، به نظر میرسد که تحقق این موضوع در شرایط جدید به طور فزایندهای دشوار باشد. ارتقای نقش کاربر از خوانندگان به نویسندگان، میزان نگرانیهای واردشده به فرآیند بحث عمومی و در نتیجه پیچیدگی ارتباطات عمومی را در کل افزایش میدهد. در حالی که بیان نگرانیهای سیاسی و اعتبار متقابل آنها به طور بالقوه بیشتر بازنمایی میشود، به نظر میرسد که بررسی جامع آن نیز دشوارتر باشد. با این حال، این آموزه درست بهجای این که بهسان دریافت طیف گستردهای از نظرات در نظر گرفته شود، نوعی تکه تکه شدن سپهر عمومی به حبابهای فیلترشده از فضاهای دوستانه همگن و اتاقهای پژواک است. این که دیجیتالیشدن ارتباطات سیاسی تا چه حد میتواند الگوهای جهتگیری جمعی و هویتهای عمومی فراگیر را بهعنوان عناصر مرجع سپهرهای عمومی دموکراتیک شکل دهد همچنان یک سؤال باز است.
با این حال، این سؤال و پیامدهای دموکراتیک ارتباطات دیجیتالی نمیتواند به درستی پاسخ داده شوند بدون این که شکلهای جدید (مجدد) واسطهگری را در نظر گرفت. جریانهای ارتباطی بیشتر از طریق پلتفرمهای دیجیتالی عرضه میشوند که بر آنها را به گونهای خودکار بر اساس که معیارهایی متفاوت با معیارهای روزنامهنگاری نظارت میکنند. محدودیتها و طردهای واقعی (همانطور که در مورد ترامپ در ژانویه ۲۰۲۱ رخ داد) به ندرت رخ میدهند؛ به جای آن، دیجیتالی شدن به شدت با تجاری شدن تلفیق میشود. بهعنوان مناطق محرمانه خصوصی، نقاط کلیدی جدید سپهر عمومی تا حد زیادی از مذاکرات عمومی خارج می شوند (بیس، این شماره). واسطهگران جدید پلتفرم به شدت بر اساس اهداف سودآوری سازماندهی شدهاند و الگوهای تجاری مبتنی بر نظارت را به کار میبرند.
نظارهگری و ارزیابی ارتباطات دیجیتالی منطق سایبرنتیک کنترلی را ایجاد میکند که در آن اقدامات ارتباطی به طور مؤثرتری قابل کنترل میشوند و حتی امکان پیامدهی منطق بازخوردی به نفع کسانی که دادهها را دارند یا میدانند چگونه از آنها استفاده کنند، فراهم میشود. این باعث میشود که آینده ممکن است در دو جهت ادامه یابد، یا به سمت تعطیلی بحث و بررسی به معنی اتصال تنها به شبکه شخصی و خصوصیات مربوط به آن (Sevignani) یا به شکلی تمجیدی از فضای عمومی، مانند بیان احساساتی ساده مثل «پسندیدن» و «نپسندیدن» که در قالب «بازنمایی شخصی شده» است ( شتاب و تیل، این شماره). یا این که ارتباطات دیجیتالی به سبب این نحوه سازماندهی، به نتایجی فراگیر و گاهی پراکنده و دوقطبی منجر میشود. در اصطلاح نظری دموکراتیک، ما با تنش بین پرورش تعداد فضاهای عمومی و مشکلات تفکیک و شکستگی فضای عمومی، به همراه جدایی و دوقطبی بحث و بررسی دست و پنجه نرم میکنیم. تحقیقات نشان داده است که فرضیه قوی تفکیک و کمبود همپوشانی اجتماعی-فضایی و فضاهای عمومی جدای از یکدیگر کمتر به صورت تجربی تائید شده است. به نظر میرسد که مشکل دوقطبی فضاهای عمومی، بهتر و مقبول تر است. گروههای کوچکی از عموم، به دنبال پیدا کردن دیدگاههای مخالف هستند – نه به منظور به دست آوردن فرصتهای یادگیری، بلکه به صورت تدافعی (رزا، این شماره) از طریق ارجاعات متقابل، جدایی مخاطبین بیشتر میشود . علاوه بر امکانهای جدید برای نقد متداول و کنترل ، (سویینانی، این شماره) قطع و اعاده واسطهگری ارتباطات عمومی با «اقتصاد سمی بیدرنگی سیاسی» خود (ون دایک، این شماره)، همچنین تمایل به پوپولیسم را تقویت میکند که میتوان آن را به عنوان یک جریان خاص از جریانهای ارتباطی و تعامل بین عمومی پس از فرسایش دروازهبانان رسانههای جمعی مورد مطالعه قرار داد.
کالاییسازی
تغییرات ساختاری کنونی سپهرعمومی و تاثیرات آن بر دموکراسی با اشاره صرف به تغییرات فنی رسانههای انتشار و پرداختن به اقتصاد سیاسی رسانههای دیجیتال قابل فهم نیست. بهعنوان مثال، گرایش پوپولیستی و ظهور سیاستهای پساحقیقت ریشه در مرحله قبلی سیاستهای تکنوکراتیک پساحقیقت به معنای سیاستهای رادیکال بازار بدون هیچ گونه جایگزین دارد (ون دایک، این شماره). بنابراین، این بحران ظاهرا عمیقتر نمایندگی سیاسی، فارغ از دلبستگی آن به مشورت دموکراتیک، است که پوپولیسم روی آن کار میکند.
علاوه بر (کالایی زدایی) به معنای جابجایی سپهرعمومی و ارتباطات، کالاییشدن عرصههای ارتباطی و نیز ارتباط دهندهها باید مورد توجه قرار گیرد. بنابراین گرایشهای ابزارسازی سیاسی (ون دایک، این شماره) و بهرهبرداری اقتصادی از سپهرعمومی نه تنها در محیط کار بلکه در حوزه رسانههای دیجیتال و اجتماعی نیز قابل مشاهده است. با این حال، یک ویژگی کیفی جدید تغییر ساختاری فعلی سپهرعمومی، محدودیت دموکراسی از طریق فراوانی و فعال سازی ارتباطی است (دین ۲۰۰۹؛ بیس، همین شماره). بعد استثماری-اقتصادی در تمام ارتباطات انجام شده بر روی پلتفرمهایی که از الگوهای تجاری مبتنی بر نظارت پیروی میکنند، ذاتی است. در هر صورت، سوالی که امروزه با فوریت بیشتر مطرح میشود این است که چگونه در شرایط فراوانی ارتباطی، نه (تنها) میتوان جابهجایی یا یکسویه بودن ارتباطات را مسئلهمند کرد، بلکه چگونه میتوان کیفیتها و اشکال مختلف آشکار شدن ارتباطی را شناسایی و ارزیابی کرد. از یک طرف، ما با تشدید گرایشهای درازمدت به سمت کالاییشدن رسانهها سروکار داریم (به عنوان مثال، کیج، ۲۰۱۶)، اما بسیاری از رسانههای جمعی تجاری در حال حاضر با مشکلات مالی وجودی، از جمله موارد دیگر، مواجه هستند، زیرا در حال از دست دادن درآمدهای تبلیغاتی به نفع پلتفرمهای رسانههای دیجیتالی هستند که منطق آنها بر ژورنالیسم تأثیر میگذارد.
در مقابل، گسترش دموکراسی به سازمانهای اقتصادی و سپهرهای محرمانه دنیای دیجیتال بهعنوان نیروی محرکهای در «قلب» جنبش کالاییسازی عمل میکند: مالکیت کمتر از همتعیینگری حذف میشود و کارگران بهعنوان سوژههای سیاسی مورد خطاب قرار میگیرند. از نقطه نظر نظریه عمومی انتقادی، دیگر مطرح کردن موضوع دموکراتیزه کردن برای کارگران مطرح نیست، بلکه پرداختن به این موضوع توسط کارگران مطرح میشود (سیلگر و همکاران، این موضوع). تا کنون، موضوع دموکراسی اقتصادی تنها با محدود کردن آن به همتعیینسازی در شرکتها و به شکلی ناقص مورد بررسی قرار گرفته است. نه تنها بازنگری کامل مفاهیم سپهرعمومی پرولتاریا (ر.ک. نگت و کلوگ، ۱۹۹۳)، بلکه به چالش کشیدن آن (شاید در منظر آشتی) با رویکردهایی به خشونت معرفتی و عموم مردم فرودست (سیلیگر و ویلا براسلاوسکی، ۲۰۲۲) به موقع به نظر میرسد.
جهانیسازی
با توجه به کارکردهای هنجاری سپهرعمومی، تصویر زیر نمایان می شود: با توجه به ضرورت شفافیت برای دروننگری اجتماعی، جهانیشدن پیچیدگی واقعیات اجتماعی را به بالاترین درجه افزایش میدهد. اگر جامعه به لحاظ عملکردی متمایزشده – تا جایی که به نظر میرسد با توجه به وابستگیهای متقابل فرا مرزی این امر اصلاً منطقی به نظر میرسد – در حال حاضر زمینهای را نشان میدهد که درک جزئیات آن دشوار است، حتی برای ناظران مجهز به دانش تخصصی، پیچیدگی در مقیاس فراملی حتی بیشتر میشود. پیامدهای مربوط به عملکرد اعتبار سنجی ارتباطات عمومی دوسوگرا هستند. تعداد بیشتر شرکتکنندگان میتواند پیچیدگی منظومه را به اندازه ظرفیت حل مسئله بالقوه آن افزایش دهد. ثالثاً، گسترش چارچوب مرجع اجتماعی-مکانی مستلزم چند برابر شدن نگرانیهای وارد شده به سپهرعمومی است، حداقل تا آنجا که وابستگیهای متقابل فزاینده خود در آنجا مضمون میشوند. این واقعیت که مشاهده و رویارویی متقابل هموطنان مختلف در یک بستر فرا مرزی منجر به اثرات اجتماعیشدنی میشود که جامعهپذیری فراملی را محتمل می کند، منتفی به نظر نمیرسد.
تغییرات در چارچوب مرجع اجتماعی- فضایی سپهرهای عمومی را میتوان اولاً در رابطه بین دسترسی به ساختارهای حکومتی اقتصادی و سیاسی از یک سو و امکان انتقاد و کنترل جامعهمدنی از سوی دیگر مشاهده کرد. در حالی که اشکال حکومت فراملی شدهاند و نگرانیهای جهانی بسیار واضح شده است، فقط مبانی فراملی شدن سپهرعمومی وجود دارد (نش، ۲۰۱۴؛ دلا پورتا، همین شماره). اگر کسی بر ساختارهای حکومتی تمرکز نداشته باشد، بلکه بر سطح اجتماعی-فرهنگی (شناسایی و حل مشکلات، شمول و شکلدهی نظرات) تمرکز کند، چالشهای جمعیتهای فراملیتی کاملاً مشابه چالشهای تکثر، پراکندگی و قطبیسازی جمعیتهای ملی میشود. زمانی که نگرشهای ملی پتانسیلهای سپهرعمومی جهان وطنی را تضعیف میکند و زمانی که سپهرهای عمومی ملی به طور فزایندهای از نظر اجتماعی و فرهنگی از هم گسسته میشوند، هر دو مورد مشکل اساسی ایجاد سپهرهای عمومی دموکراتیک موفق در مواجهه با تمایز اجتماعی-فرهنگی مخاطبان را مطرح میکنند (رزا، این شماره). شاید بتوان گفت جهانیشدن بر دولت-ملتها نیز به شکل تکه تکه شدن، فردی شدن و تکینگی تاثیر میگذارد و سپهرعمومی دموکراتیک را با چالشهایی مواجه میکند. تنش بین الگوهای لیبرال و جمهوریخواه جامعه، که هابرماس در نظریه مشورتی و رویهای سپهر عمومی به آن پرداخته است، اما احتمالاً آن را حل نکرده است، این مشکل اصلی را به وجود میآورد که آیا تفاسیر، منافع و اصول قابل تعمیم در یک جامعه فقط باید اثبات شده باشد و در سپهرعمومی شکل می گیرد، یا اینکه تا چه حد میتوانند یا باید از پیش فرض گرفته شوند.
پانویسها
[۱] این مقاله بخشی از شماره ویژه نظریه، فرهنگ و جامعه دربارهی «تحول ساختاری جدید سپهر عمومی؟» است که توسط مارتین سیلیگر و سباستین سویینانی ویرایش شده است.
Seeliger, M., & Sevignani, S. (2022). A new structural transformation of the public sphere? An introduction. Theory, Culture & Society, 39(4), 3-16.
مارتین سیلیگر، محقق علوم اجتماعی و رئیس واحد تحقیقات تغییر نهادی در کار، اشتغال، و جامعه در موسسه کار و اقتصاد در برمن است. او بر روی موضوعاتی در حوزه جامعهشناسی سیاسی، روابط کار و مطالعات فرهنگی متمرکز است و از سال ۲۰۲۳ بهعنوان سردبیر مجله جامعهشناسی سیاسی کار میکند.
سباستین سویینانی در دپارتمان جامعهشناسی دانشگاه فردریش شیلر ینا آلمان مشغول به کار است. حوزههای اصلی تحقیقاتی او تحول ساختاری سپهر عمومی و حریم خصوصی، اقتصاد فرهنگی و سیاسی رسانهها و ارتباطات، سرمایهداری، جامعهشناسی مالکیت (فکری)، رسانههای ماتریالیستی و نظریه ارتباطات، و نظریه انتقادی نیازهای (اطلاعاتی) است.
[2] Corporatism
منابع
Arendt, Hannah (2009) The promise of politics. New York: Schocken.
Beyes, Timon (2022) Staying with the secret: The public sphere in platform society. Theory, Culture & Society 39(4).
Binder, Ulrich and Oelkers, Jürgen (2017) Bildung, Öffentlichkeit und Demokratie im Wandel. In: Dies, S (ed.) Der neue Strukturwandel von Öffentlichkeit. Weinheim: Beltz Juventa, pp. 7–15.
Brinkmann, Ulrich, Heiland, Heiner, and Seeliger, Martin (2022) Corporate public spheres between refeudalization and revitalization. Theory, Culture & Society 39(4).
Brown, Wendy 2015. Undoing the demos: Neoliberalism’s stealth revolution. New York: Zone Books.
Cagé, Julia (2016) Saving the Media: Capitalism, Crowdfunding, and Democracy. Cambridge, MA: Harvard University Press.
Crouch, Colin (2004) Post-Democracy: A Sociological Introduction. Malden, MA: Polity.
Crouch, Colin (2020) Post-Democracy After the Crises. Cambridge: Polity.
Dean, Jodi (2009) Democracy and Other Neoliberal Fantasies: Communicative Capitalism and Left Politics. Durham: Duke University Press.
Della Porta, Donatella (2022) Progressive social movements and the creation of European public spheres. Theory, Culture & Society 39(4).
Dewey, John (1946) The Public and Its Problems: An Essay in Political Inquiry. Chicago, IL: Gateway Press.
Fraser, Nancy (2007) Transnationalizing the public sphere: On the legitimacy and efficacy of public opinion in a post-Westphalian world. Theory, Culture & Society 24(4): 7–30. DOI: 10.1177/0263276407080090.
Fraser, Nancy (1992) Rethinking the Public Sphere: A Contribution to the Critique of Actually Existing Democracy. In: Calhoun, C (ed.) Habermas and the Public Sphere (1st edn.). Cambridge, Mass: MIT Press, pp. 109–142.
Fraser, Nancy (2014) Publicity, subjection, critique: A reply to my critics. In: Nash, K (ed.) Transnationalizing the Public Sphere. Cambridge: Polity, pp. 129–156.
Geiselberger, Heinrich (ed.) (2017) The Great Recession. Cambridge: Polity.
Habermas, Jürgen (1989) The Structural Transformation of the Public Sphere: An Inquiry into a Category of Bourgeois Society. Cambridge, MA: MIT Press.
Habermas, Jürgen (2020) Warum nicht lesen? In: Raabe, K, and Wegner, F (eds) Warum Lesen. Mindestens 24 Gründe. Berlin: Suhrkamp, pp. 99–123.
Habermas, Jürgen (2022) Reflections and hypotheses on a further structural transformation of the political public sphere. Theory, Culture & Society 39(4).
Hartmann, Martin (2006) Strukturwandel der Öffentlichkeit. In: Honneth, A (ed.) Schlüsseltexte der Kritischen Theorie. Wiesbaden: Springer VS, pp. 168–172.
Heming, Ralf (1997) Öffentlichkeit, Diskurs und Gesellschaft. Wiesbaden: Deutscher Universitätsverlag.
Luhmann, Niklas (2010) Societal complexity and public opinion. In: Gripsrud, J, Moe, H, and Molander, A, et al. (eds) The Idea of the Public Sphere: A Reader. Lanham, MD: Lexington Books, pp. 173–183.
Marshall, Humphrey T, and Tom Bottomore (1992) Citizenship and Social Class. London: Pluto Press.
Mill, Stuart J (1991) On liberty and other essays. Oxford: Oxford University Press.
Mouffe, Chantal (2005) On the Political. London: Routledge.
Nash, Kate (ed.) (2014) Transnationalizing the Public Sphere. Cambridge: Polity.
Negt, Oscar and Kluge, Alexander (1993) Public Sphere and Experience: Toward an Analysis of the Bourgeois and Proletarian Public Sphere. Minneapolis, MN: University of Minnesota Press.
Neidhardt, Friedhelm (1994) Öffentlichkeit, öffentliche/veröffentlichte Meinung und soziale Bewegungen. Kölner Zeitschrift für Soziologie und Sozialpsychologie 46(Special Issue 34): 7–41.
Pitkin, Fenichel H (1967) The Concept of Representation. Berkeley: University of California Press.
Ritzi, Claudia (2013) Die Postdemokratisierung politischer Öffentlichkeit: Kritik zeitgenössischer Demokratie – theoretische Grundlagen und analytische Perspektiven. Berlin: Springer.
Rosa, Hartmut (2022) Social media filters and resonances: Democracy and the contemporary public sphere. Theory, Culture & Society 39(4).
Rosanvallon, Pierre (2013) The Society of Equals. Cambridge, MA and London, England: Harvard University Press.
Rosanvallon, Pierre (2018) Good Government. Democracy beyond Elections. Cambridge: Harvard University Press.
Scharpf, Fritz W. (1999) Regieren in Europa. Frankfurt am Main/New York: Campus.
Seeliger, Martin, and Villa Braslavsky, Paula-Irene (2022) Reflections on the contemporary public sphere: An interview with Judith Butler. Theory, Culture & Society 39(4).
Sevignani, Sebastian (2022) Digital transformations and the ideological formation of the public sphere: Hegemonic, populist, or popular communication? Theory, Culture & Society 39(4).
Staab, Philipp and Thiel, Thorsten (2022) Social media and the digital structural transformation of the public sphere. Theory, Culture & Society 39(4).
Streeck, Wolfgang (2014) Buying Time: The Delayed Crisis of Democratic Capitalism. Brooklyn, NY: Verso.
Trenz, Hans-Jörg (2021): Öffentlichkeitstheorie als Erkenntnistheorie moderner Gesellschaft. In: Ein neuer Strukturwandel der Öffentlichkeit?, edited by Seeliger, M, Sevignani, S, and Leviathan, S (eds) 37: 383 -405. Baden-Baden: Nomos. https://www.nomos-elibrary. de/10.5771/9783748912187-383/oeffentlichkeitstheorie-als-erkenntnistheorie-modernergesellschaft?page=1.
Van Dyk, Silke (2022) Post-truth, the future of democracy and the public sphere. Theory, Culture & Society 39(4).
Weßler, Hartmut, and Wingert, Lutz (2007) Der Sinn von Öffentlichkeitsforschung. In: Peters, B (ed.) Der Sinn von Öffentlichkeit. Frankfurt am Main: Suhrkamp, pp. 11–29. 16 Theory, Culture & Society 39(4)