اهمیت نقد ایدئولوژی و نقش آن در فرهنگ و سیاست ایران
این مقاله به بررسی مفهوم ایدئولوژی و نقد آن با تمرکز بر تأثیرات آن بر فرهنگ و کنش سیاسی ایران میپردازد. نویسنده ابتدا به تعاریف مختلف ایدئولوژی از نگاه نظریهپردازانی چون تری ایگلتون و آلتوسر اشاره میکند و آن را بهمثابه بستههای معنایی یا توهم اجتماعی بررسی میکند. با ارجاع به ریشههای تاریخی این واژه که نخستین بار در انقلاب فرانسه توسط دوتراسی به معنای علم ایدهها مطرح شد، مفهوم ایدئولوژی به دو معنای متضاد آن در تاریخ: علم عقاید و مجموعه عقاید کاذب، تحلیل میشود.
مارکس و انگلس نیز بهصورت عمیقتری این بحث را دنبال کردهاند. آنان ایدئولوژی را ابزاری میدانند که بر پایههای مادی جامعه پرده میافکند و نقد آن را مرتبط با برملا کردن تضادهای اجتماعی و بازگرداندن ایدهها به ساختارهای مادی معرفی میکنند. از نظر آنان، ایدئولوژی نهتنها ایدهها و باورهای نادرست را تولید میکند، بلکه با تحریف واقعیت به منافع طبقه حاکم خدمت میکند. مارکس در نظریههای خود به نقد ایدئولوژی بهعنوان ابزاری برای ایجاد آگاهی طبقاتی در میان پرولتاریا اشاره کرده و آن را بخشی از مسیر تغییرات انقلابی میداند.
در ادامه، نویسنده به بررسی آرای آلتوسر و مفهوم خطابسازی سوژه میپردازد. از نظر آلتوسر، ایدئولوژی از طریق دستگاههای ایدئولوژیک دولتی مانند نهادهای آموزشی، رسانهها و فرهنگ عمومی عمل میکند و سوژهها را بهطور ناخودآگاه به ساختارهای مسلط متصل میسازد. او ایدئولوژی را نوعی توهم و شناخت غلط میداند که افراد را وادار میکند هویت و جایگاه خود را بر اساس ارزشها و نمادهای آن تعریف کنند.
این مفهوم در ایران معاصر با تأکید بر ایدئولوژی حقیقتگرای حکومت جمهوری اسلامی و آپاراتوسهای ایدئولوژیک و سرکوبگر آن تحلیل میشود. نویسنده با بررسی تأثیرات ایدئولوژی حکومتی در ایران، از قرائتهای ایدئولوژیک دستگاههای سرکوبگر و نهادهای فرهنگی که از آموزههای مذهبی و الهی استفاده میکنند، انتقاد میکند. بهعنوان مثال، اعدامها و مجازاتهایی که با ادعای تطهیر الهی اجرا میشوند، مثالی از نحوه عملکرد دستگاه سرکوب و توجیههای ایدئولوژیک آن هستند.
این مقاله همچنین به تحول دستگاههای ایدئولوژیک از دوران دهه شصت تا دوره سازندگی و اصلاحات اشاره دارد. در دهه شصت، تمرکز بر سرکوب مستقیم بود، در حالی که در دهههای بعدی، دستگاههای ایدئولوژیک از طریق ابزارهایی مانند رسانهها، نهادهای آموزشی و فرهنگی، و حتی تولیدات هنری و ورزشی بهطور گستردهتری فعال شدند. این دستگاهها ارزشهای اسلامی-شیعی را بهعنوان هنجارهای اجتماعی تعریف کرده و با بهرهگیری از شخصیتهای نمادین در سریالها و برنامههای تلویزیونی، ایدئولوژی مسلط را بازتولید کردند.
یکی از نمونههای نقد شده در مقاله، نقش زنان در این چارچوب ایدئولوژیک است. زنان بهعنوان سوژههای انقیاد یافته معرفی میشوند که نقشهای سنتی مانند خانهداری و مادری به آنها تحمیل شده است. نویسنده تأکید میکند که چنین سازوکارهایی نهتنها تبعیض و خشونت علیه زنان را تقویت میکنند، بلکه از ابزارهای کلیدی برای حفظ سلطه ایدئولوژیک در جامعه محسوب میشوند.
در بخش پایانی، نقد ایدئولوژی بهعنوان ابزاری برای مقاومت و تغییر اجتماعی معرفی میشود. نویسنده استدلال میکند که نقد ایدئولوژی باید در تمام حوزههای فرهنگی و سیاسی مورد توجه قرار گیرد، چرا که بدون این نقد، فعالیتهای فرهنگی و کنشهای سیاسی به ابزارهایی برای بازتولید سلطه تبدیل میشوند. نقد ایدئولوژی، از طریق آشکارسازی خشونت، تبعیض و بهرهکشی، امکان مواجهه واقعی با وضعیت موجود و تغییرات بنیادی را فراهم میسازد.
متن کامل مقاله را در لینک زیر مطالعه کنید