به مناسبت جشنواره فرخ مهرگان. شانزدهم ماه مهر برابر با دوم اکتبر
پرسش ها: پیام هایی که به زبان مدرن می توان از اعتقادات باستانی ایرانیان، یعنی آیین مهرپرستی و آیین زرتشت، به حوزه مطالعات اجتماعی و سیاسی آورد چه هستند؟ آیا علی رغم عصاره های رمز گونه و سمبل گرایانه مهرپرستی، می توان به پیام های این اعتقاد باستانی از نقطه نظر نیازهای انسان امروز مانند حقیقت یابی، مهرورزی، و دوستی به عنوان مرجعی معتبر و رهنمون کننده بازگشت؟ آیا مهرگان می تواند پیام (هایی) را در جهت اجرای موثرتر حقوق بشر قرار دهد؟ اگر اینچنین است، چگونه می توان میان ویژگی باستانی و پیش مدرن مهرگان و حقوق بشر مدرن رابطه ای سازنده برقرار نمود؟
طرح موضوع
ایرانیان افغان ها، مردم تاجیکستان و ازبکستان، و بخش هایی از ترکیه ونیز هند، و همچنین کشورهای غربی مانند کانادا روزهای اول و دوم ماه اکتبر را به عنوان جشنواره مهرگان ارج می نهند. هرچند که ریشه های بزرگداشت مهرگان که آغاز فصل برداشت، یعنی نتیجه گرفتن از کار و تلاش سخت، می باشد به دوران پیش از زرتشت باز میگردد، از زمان شکلگیری شاهنشاهی هخامنشی مهرگان به یکی از بزرگترین اعیاد ایرانی و بعد از نوروز تبدیل شده است. هدف اصلی از این جشنواره احترام به میترا (فرشته روشنایی) و یا مهر بوده و ایرانیان به همراه فرهنگ های مشابه خود، این ارج گذاری را با هویت خود همراه و همزاد می دانند. پیام اصلی که از مهرگان به ما رسیده است در مهرورزی، دوست داشتن، و شفقت خلاصه می شوند. ایرانیان باستان اعتقاد داشتند که میترا منبع الهام و مسئول توسعه مهرورزی، دوستی، و شفقت می باشد و این فضایل ارزشمند اجتماعی می بایست توسط معتقدان به میترا در همه ابعاد زندگی ترویج داده شوند. افزون بر این ایرانیان قدیم غم و اندوه را ویژگی های اهریمنی می دانستند و برای عبور از این حالت های تخریب کننده سلامتی روح و روان، هموراه جشن و شادابی را به عنوان هدیه ای از سوی اهورامزدا به همنوعان خود توصیه می کردند. به همین دلیل است که جشنهای چهارگانه نوروز، تیرگان، مهرگان، و یلدا، هنگامه بودن با هم، مهروزی و هنگامه شادی و نشاط بوده اند. واژه مهر همچنین در زبان اوستایی از میثر (میترا) گرفته شده و دلالت بر عهد و پیمان دارد. در بخشی از مهر یشت آمده است که : “ای زرتشت اسپنتمان! به مردم بیاموز که مهر و پیمان نشکنند؛ نه آن پیمانی که با همکیشان خود بستهاند، نه آنکه با کسان دیگر بستهاند. زیرا پیمان با هر کس بسته شود، درست است و شکستن آن گناهی است بزرگ. چرا که پیمانشکنان شهر و کشور را به ویرانی و تباهی میکشانند”.[1]
سه رهیافت برای ریشه یابی پیدایی و شکل گیری جشنواره مهرگان می تواند به سادگی توضیح داده شود. رهیافت اول اسطوره ای است. بر اساس این رهیافت، هنگامی که ضحاک ستمگر با خود ظلم و تباهی را بر جامعه فراهم آورد، آهنگری که خود فرزندانش را در اثر خودکامگی ضحاک از دست داده بود، بر علیه ظالم قیام کرد. در این قیام فریدون که از خانواده ای نیک نام برخاسته بود، به قیام کاوه پیوسته و در نهایت، با یاری طلبیدن از خدای نور، ضحاک را از پای در می آورند. به موجب این رهیافت، اسطوره ها و افسانه ها بازتاب دهنده واقعیت ها و توضیح آنها در درون بافت تاریخی هستند که با اعتقادات فرهنگی مردم گره خورده اند. از اینروی پیروزی فریدون و کاوه آهنگر بر ضحاک انعکاسی از نیاز مردم به رهایی از حکومت های خودکامه زمانه خود می باشد. در حقیقت، باورهای فرهنگی پل ارتباطی میان اسطوره و و واقعیت ها را فراتر از بستر زمان برقرار می سازد. اینگونه روایات اسطوره ای با تبیین و توضیح واقعیت های اجتماعی از در هماهنگی در آمده و قدرت تخیل در نگرش های اسطوره ای را به ضرورت توجه به نیازها شکل می بخشد. در نتیجه الگوهای پایداری درست می شوند که همواره معبر باقی می مانند. به همین دلیل اسطوره ها می توانند نقش مهمی در روشنگری و آموزش برای پرهیز از خودکامگی و دوست داشتن مردم ایفا نمایند. شایان ذکر است که کارکرد اسطوره در داستان قیام کاوه آهنگر ابعاد روانشناسانه اسطوره به دلیل این است که نیروی روانی شخصی و فردی را که توسط یک ملت مشترک می باشد، بر می انگیزد. به نظر فروید، این اسطوره ها مانند “رویاهای جمعی” کل نژاد بشر هستند که در رشد روانی فردی، تاریخ روانی کل نژاد را تکرار می کنند. رویاهای یک شخص آگاهی اولیه ای را که در اسطوره یافت می شود منعکس می نماید و سپس به رویاهای جمعی می پیوندد.
شایان ذکر است که رهیافت اسطوره ای بر موضوع نور در مقابل تاریکی و ظلمت جهل تکیه دارند. به موجب این رهیافت، مردمان هنگامی می توانند خود را از عذاب دردکشیدن و سرکوب شدن رهایی بخشند که بر روح و روان آنها نور خردمندی احاطه یابد. این باعث می شود تا آنها بتواند اراده لازم برای رهایی خود از همه موانعی که جلو شکوفایی انسانی آنان و در نتیجه آزادی آنها را می گیرد، بوجود آورند. نور رهایی بخشی در همان آگاهی یافتن بر توانایی انسانی برای غلبه بر ظلم و نشاندن درخت دوستی و محبت به جای آن است. اسطوره می آموزد که هر گاه دستها در دست یکدیگر قرار گیرند می توانند پیروز را نصیب خود سازند.
رهیافت دوم را می توان طبیعت گرایی نامید. به موجب این نگرش جشنواره مهرگان پیام خود را بر توانایی و اراده انسان برای رابطه ای هماهنگ با نظم طبیعت برای برخورداری انسانی از مواهب آن قرار می دهد. بر اساس تقویم اوستایی، سال به دو فصل تقسیم می شده است. فصل اول دربرگیرنده بهار (امروزین) و تابستان، و فصل دوم پاییز (امروزین) و زمستان را در بر می گرفته است. در این ایام به دلیل فرارسیدن شرایط برداشت و درو کردن آنچه با زحمت و مرارت کاشته شده بود، پیروان آیین مهر جشن مهرگان را برگزار می کردند. مردم کشاورز آن زمان در می یافتند که در نهایت ایام برداشت نتیجه سعی و کوشش همکارانه آنها، از طریق خانواده و یا اعضای گروه، فرا خواهد رسید. با تفسیری گسترده از ابعاد روایی این هنگامه شادی و نشاط می توان به این نگرش فلسفه طبیعی رسید که طبیعت در نظم نهفته خود پیام هایی را به مردم انتقال می دهد و می آموزد که از طریق هماهنگی با نظم طبیعی و قوانین جاودانه نهفته در آن می توان توانایی های مردمی برای ادراک مفهوم با هم زیستن و تلاش و کوشش را در متن زندگی قرار داد. به موجب نظریه های فلسفه حقوق طبیعی، که بعدها و بویژه در اواخر قرون وسطی و سپس اوایل عصر مدرن بوجود آمدند، در طبیعت قوانین جاودانه ای وجود دارد که از توافقات قراردادی انسانها فراتر می روند و به هیچ عنوان تخلف پذیر نیستند. به موجب حقوق طبیعی، انسانها دارای ارزشهای ذاتی هستند که بر اندیشه ها و رفتار اجتماعی آنها ناظر و حاکم می باشد. این قواعد ماهیتا اخلاقی و انسانی هستند و برای انسانها راه تشخیص حق و باطل را فراهم می آورند. به دلیل همین ویژگی ذاتی، حقوق طبیعی بر حقوق قراردادی پیش می گیرد. به همین دلیل، فلاسفه حقوق طبیعی مانند جان لاک معتقدند که در نظم طبیعی همه انسانها در رفتار خود با تعهداتی باید رفتار کنند[2]. این تعهدات از درون همان پیام های ذاتی که در درون طبیعت انسان نهفته است قابل درک و فهم می باشد.
هرگاه از این منظر به جشنواره مهرگان پرداخته شود، می توان این نظریه را برای چرایی بزرگداشت مهرگان به نمایش گذاشت که انسانها بر اساس قوانین ذاتی نهفته در طبیعت (خویش و نظم طبیعی) می دانند که با هم بودن، تلاش مشترک، و اهداف اجتماعی می تواند آسایش و رفاه بیشتر و بهتری برای آنها فراهم آورد، درحالیکه پایداری نظام طبیعی نیز پا برجا می ماند. مهر، دوستی، و شفقت اصلی ترین این اصول فلسفه حقوق طبیعی می باشند. انسانها در می یابند که نه تنها فصل نوینی در طبیعت آغاز شده است که با توشه انباشته شده آنان را در ادامه حیات یاری می سازد، شروع نوینی در زندگی خواهد بود که با آن طبیعت نیز مورد احترام و نگهبانی قرار می گیرد. این فصل آغازی بر تجدید دوستی ها، محبت ها، دستگیری از یکدیگر، فرازی نوین در استمرار دوستی می باشد.
رهیافت آیینی (مذهبی) سومین نگرش را برای توضیح چرایی بزرگداشت مهرگان فراهم می آورد. خدای مهر فراخوانی بود به نیکی و شفقت در نبردی با نیروهای پلیدی که در پی فساد و تباهی در جامعه بودند. در پیوندی عمیق با نظریه های حقوق طبیعی، این نظریه که در سراسر ایران باستانی، هند و نیز امپراطوری رم تا سواحل دانوب، و اسپانیا رواج یافته بود، به دو قانون جاودانه در جهان دلالت داشت سامان بخشی امر طبیعی جامعه را در لباس پارسایی آراسته و به عنوان فضیلتی برای مردمان در برابر بی خردی و خودکامگی قرار می داد. این فضیلت اجتماعی که پایه های رفتار انسانی و پارسایی را شکل می بخشید، با نور خورشید نمایان می شد، و مردمان را بر می انگیخت تا به ستایش خدای خورشید برخیزند. به همین دلیل هم بود که مهرپرستی خورشید را مرکز آفرینش دانسته و پرستش آنرا سمبل خردمندی می دانستند. خردمندان مهر (میترا) اشرف فرشتگان است که با خود دوستی، مهر، و شفقت را در نزد مردمان می آورد .
خدای اهورامزدا از مردم می خواهد که به این قانون عدالت توجه داشته و بدانیم که این عدالت به عنوان قانون اصلی طبیعی در همه جهان، از کوچکترین اجرای آن یعنی اتم، تا کهکشان جاری است. از همین روی منش و هویت انسانی نیز تنها در راستای تحقق این عدالت شکل می گیرد. از این زاویه دید، عدالت یعنی وفاداری به میثاق اولیه و به عبارت بهتر دریافت نور از طریق پاک ساختن روح خویش در جهت احترام به خداوند و مخلوقات اوست. در این دیدگاه آیینی، عدالت خواهی همانند ویژگی مردمانی است که در دفاع از حق و عدالت همواره می کوشند و لحظهای از آن غافل نمیشوند تا بتوانند خدای خورشید همراه شوند. به همین دلیل است که در ادبیات اسطوره خود داستان سیاوش را مشاهده می کنیم که برای اثبات بی گناهی خویش گام در آتش می دهد و با آرامش خاطر از آن می گذرد و این داستانی است از لطافت روح سالم و پاک برخاسته و او را از درون سختیها عبور می دهد و تا هنگام مرگ او را همراهی میکند.
در آیین مهرپرستی، این باورهای اعتقادی نه تنها مهر (میترا) را به عنوان نگاهبان فضایل اجتماعی، بلکه به منزله راهنمای عادلی می دانند که حقیقت را از باطل در برابر انتخاب انسان ها قرار داده، و در حقیقت، همانند دادگری است که بر باور و اندیشه مردمان عدالت خواهی را می گستراند. به همین دلیل در دوران پیش از زرتشت، مهر با مفهوم حقیقت جویی و یا عدالت خواهی[3] و اراده لازم برای آنها در مقابله با باطل[4] همراه بود. اراده خوب برای عدالت جویی نیز مفهومی از آیین زرتشت است که در مرکز این نظریه قرار می گیرد[5]. این اراده در برگیرنده حقیقت، عدالت، و کار درست است و در نقطه مقابل مفهوم اوستایی فریب و دروغ قرار می گیرد. از همین روی می توان این مفهوم متعالی را مایه قوام و دوام پیوستگی جامعه انسانها دانست.
مهر به منزله آیین عشق و دوستی
اهمیت آیین مهر پرستی که در دوران پیش از زرتشت در سراسر جهان آن زمان توسعه یافته بود. پیش از جدایی نژاد پارسی از نژاد هندی هر دو گروه از مردمان آیین مهرپرستی را دنبال می کردند به همین دلیل مفاهیم باورها و شیوه های ستایش خدای مهر نیز در نزد ایرانیان و هندیان تفاوت هایی دارد. اما آنچه که مهم است این است که این آیین در غرب نیز توسعه یافته بود.[6] در حقیقت تا پیش از توسعه دیانت مسیح حکام و مردمان سرزمین امپراطوری روم مهر پرستی را به عنوان آیین خود بر گزیده بودند.
مارتین لوتر کینگ در مقاله ای با عنوان “مطالعه ای درباب مهرپرستی” بطور مفصل چگونگی توسعه یافتگی این آیین را بر سرزمین امپراطوری روم توضیح داده است.[7] به نظر او مشابهت های فراوانی میان میان این آیین و مسیحیت وجود دارد که برای پژوهشگران امروزین شناخته شده نیست. در حقیقت مهرپرستی از طریق آیین زرتشت به امپراتوری روم رسید و از این طریق توانست راه را برای توسعه مسیحیت به دلیل مشابهت هایی که داشت هموار سازد. قدیسانی مانند سنت جان و سنت پل دیدگاه های ادیان مختلفی مانند مهرپرستی را در ضمیر ناخودآگاه خود یافته و آنچه را که نوشتند بطور عمده تحت تاثیر این ادیان بود. به این ترتیب، تاثیر پذیری مسیحیت از مهرپرستی نه فقط امری طبیعی بلکه انتخابی گریز ناپذیر بود که با شرایط آن جامعه انطباق یافته بود.
در خصوص توسعه مهرپرستی به امپراتوری روم نیز فرضیه های متفاوتی ارائه شده است که هر کدام به نوعی سعی در توضیح چرایی این آیین در سرزمین های غربی امروز دارند. به عنوان مثال یک نظریه توضیح می دهد هنگامی که رومی ها مردمی را از سرزمین های تسخیر شده به کار گرفتند تا به خدمات در امپراتوری روم بپردازند از طریق آنان عقیده مهرپرستی به سرعت در میان رومیان توسعه یافت. نظریه دیگر معتقد است که برده هایی که از آسیای صغیر به ایتالیا گسیل و در آنجا بکار گمارده شدند، آیین مهرپرستی را در در آن سرزمین که مرکز امپراتوری ربود معرفی کردند. در نهایت نظریه دیگر میگوید که این بازرگانان سوری بودند که از طریق تجارت خود در بخش هایی از جهان غرب آن زمان با خود مهرپرستی را به عنوان آیینی به آن سرزمین ها کشاندند. در اثر اینگونه تعاملات مقامات رومی نیز به این آیین گرویده و به آن ایمان آوردند.
به لحاظ تاریخی، در چهار قرن پیش از میلاد مسیح نام میترا (مهر) در اسنادی یافته شده در ویرانه های باقی مانده از امپراطوری هیتی[8]، در خوشا، پایتخت این امپراطوری پیدا شدند. این امپراتوری در آسیای صغیر امروزین قرار داشت و مردمان آن به دلیل مهارت در استفاده از ارابه و ساختمان های پیشرفته توانستند امپراطوری بزرگی را به وجود آورند. این نوشته ها که خیلی پیش تر از جدایی نژادی هندی و ایرانی به وجود آمدند می توانند، ریشه های و سوابق تاریخی شکل گیری مهرپرستی را نشان دهند. با جدایی دو نژاد هندی و ایرانی، مهر به اشکال متفاوتی در آیین مهرپرستی تبلور یافت. در وداها، مجموعه چهار جلدی کتاب آریاییان هندوستان که به زبان سانسکریت نگاشته شده است، میترا همان خدای کائنات و نور بود.[9] ولی در نگرش ایرانی مهر (میترا) همانا ملک اعظم ای است که اهورامزدا او را به وجود آورد ولی آن را در مقامی بالاتر از همه فرشتگان قرار داد.[10] او در بالاترین مقام میان همه آنانی بود که خداوند را در حفظ جریان نظم جهانی کمک کرده و نیروهای اهریمن و شیطانی را فرو می نشانند. آنها نور خورشید را جمع کرده و بر روی زمین می ریزند و به همین دلیل میترا فرشته مهر و دوستی است. کمک آنها در کمک به انسان برای تطهیر و اعتلای خود ضروری است. آنها به انسان می آموزند که چگونه شیاطین را از میان برده و خود را از عذاب های آینده رها سازند. در اینصورت است که مردم مورد لطف و سعادت قرار می گیرند.
فرشته مهر (میترا) صفات نیک و اخلاق زیادی دارد که مهمترین آنها حقیقت جویی و همه خوبی هاست. او نابغه ای است از جنس نور آسمانی که صبح هنگام از قله های سنگی کوههای شرقی بیرون می آید و با چهار اسب سفید از آسمان می گذرد و هنگامی که شب فرا می رسد هنوز نور آن زمین را روشن می سازد. این فرشته مهر همواره در حال حرکت است چرا که وظیفه سنگین مراقبت از جهان و انسانها از سوی خدای اهورامزدا بر عهده او گذاشته شده است. او خورشید یا ماه و یا ستاره نیست بلکه نوری است که همیشه بیدار است و با یک صد چشم در انجام مأموریت رهایی بخشی خود و دفاع از انسان ها بیدار می ماند. او همه را می بیند همه چیز را می شود و هیچ کس نمی تواند او را فریب دهد. در عین حال او مبارزی علیه همه چیز های پلید و تلخ است به همین دلیل نیرو های اهریمنی همواره دشمن او هستند. ولی در نهایت مبارزه او با اهریمن با پیروزی نور و روشنایی همراه می شود. به همین دلیل میبایست فرشته مهر را منبع اصلی تنها لطف، مهرورزی، و دوستی، بلکه مایه بنیادین انسجام و همبستگی میان انسانهای روشنگر و با طبیعت پاک دانست.[11]
بنابراین بی دلیل نبود که این مضامین عالی انسانی به روح آیین مسیحیت راه یافت و به دلیل مشابهت های خود با مسیحیت درآمیخت. راجر بک[12] و لوتر کینگ پاره ای از این آمیختگی را در آداب و باورهای دو آیین را اینگونه شرح می دهند. مطالعه اینگونه ویژگی های مشترک، در عین حال می تواند دیدگاه های سمبلیک مشابهی را با آیین های بومیان قاره امریکا و بویژه تمدن مایا[13] در مکزیک و یا تمدن گورانی[14] در بخش هایی از پاراگوئه، برزیل، و آرژانتین امروزین به اشتراک بگذارد. همه این آیین ها سمبل های خود را بر بنای الهام هایی از خورشی می گیرند. حال مناسب است به مشابهات میان آیین مهرپرستی و دیانت مسیحی داشته باشیم تا بتوانیم علل عمده تاثیرات مهرپرستی بر فرهنگ غرب باستان را توضیح دهیم.
- هر دو آیین نگرشی درون گرایانه و سمبولیک به جهان و مفاهیم آن ونیز باورها و اعتقادات دارند. اما در گذر زمان، و به تدریج، با شرایط محیطی خود انطباق یافته و اعمال و آداب آیینی خاصی خود را به وجود آورده اند.
- این سیستم سمبل ها بهره هایی از مهرپرستی و آیین زرتشت، افسانه ها و دائرة المعارف یونانی و رومی، ستاره شناسی و نجوم که نظام فکری یونان و روم را شکل می بخشید، گرفت و راه را برای مضامین مسیحی هموار نمود.
- اعتقاد به جاودانگی و رابطه ای که عیسی مسیح میان بندگان و خداوند برقرار می سازد همانند همان رابطه ای که میترا میان خداوند و انسانها دارد.
- عیسی مسیح با مشقت راه خود را به سوی خداوند باز کرد و خدا پدر او شد. در این راز این واقعیت نهفته است که مردم نیز میتوانند با الگو قرار دادن پیامبر به این هدف متعالی دست یابند. نگاه کنید به مشابهت ها با آیین مهرپرستی و نقش خداگونه میترا
- در هر دو آیین روزهای یکشنبه روز مقدس است و بنابراین به عنوان روز ستایش خداوند انتخاب شده است.
- غسل تعمید و نیز طعامی که به نشانه شکر گزاری در میان گروه توزیع میشود از مشابهات دیگر در این اعتقادات و آداب دینی است.
- در مبارزه میان خیر و نیکی با اهریمن و نیروهای شیطانی، در نهایت حق بر باطل پیروز می شود و راه را برای رهایی مردم از ظلم ستم هموار می سازد.[15]
مهرورزی و حقوق بشر
برای بررسی و توضیح تاثیرات مهرورزی بر اجرای موثر و نیز پیشبرد گفتمان حقوق بشر، به مطالعه ای عمیقتر نیاز می باشد. با اینحال و به عنوان نقطه شروعی بر این بحث، به اختصار توضیحات ساده و مقدماتی از این تاثیرات توضیح داده می شود.
گفتمان جاری حقوق بشر و به ویژه حقوق بشر بینالمللی اساس توجهی به مهرورزی و شفقت نداشتند. دلیل این امر هم این است که این گفتمان و نهادهای اجرایی و نظارتی آن و نیز ساز و کارهای حقوقی متناسب برای اجرا و پیشبرد حقوق بشر، همگی بر مبنای حقوق قراردادی به وجود آمدهاند. این مقوله شکل گیری حقوق قراردادی، شکلی از قانونمندی است که از درون رضایت اجماعی دولت ها سرچشمه می گیرد. از نقطه نظر معرفتشناسی نیز این شکل حقوقی مدافع بشر فقط بر ساختار های متعارف استوار است. یعنی واقعیت هایی را که قابل لمس، مشاهده، و آزمایش می باشد به عنوان موضوعات حقوقی قانونمندی آنها مورد توجه قرار می گیرند. علاوه بر این، نظام حقوقی بین الملل و محتوای آن یعنی رابطه میان دولت-ملت ها با یکدیگر بر اساس منافع ملی کشورها و موضوعات حاکمیتی تعریف شدهاند. طبیعی است که در این شرایط نمیتواند هیچ جایگاهی برای توجه به اهمیت مهرورزی در جهت اجرا موثرتر و یا پیشبرد حقوق بشر داشته باشد. باید این نکته را نیز یادآوری کرد که ابعاد اسطوره ای آیین مهرورزی هنوز فاصله زیادی با مضمامین نظریه پردازی مدرن دارد. تحقیقی کوتاه هم نشان می دهد که ادبیات موجود سیاسی و حقوقی، بویژه در زبان فارسی، هیچ کوششی برای نظریه سازی این مفاهیم متعالی از درون آیین مهرورزی انجام نداده است. قوانین حقوق بشر بین المللی نیز، فقط در مواردی و به طور بسیار ساده و کم اهمیت، موضوع مهرورزی را در حد نوعی آرزو و آرمان ذکر کرده است. در زیر به بخشی از این اشارات ارجاع داده می شود.
- مقاوله نام بین المللی حقوق کودک[16] مصوب سال 1990 مجمع عمومی در بند ششم مقدمه اشاره کوتاهی به مهرورزی داشته دارد: “برای رشد کامل و هماهنگ شخصیت خود، کودک باید در یک محیط خانوادگی، در فضایی از شادی، محبت و تفاهم بزرگ شود”. البته این اشاره ساده نیز بعد از اولویت ها و اهداف دیگری که در پنج بند پیشین ذکر شده اند، انجام گرفته است. این اشاره، تنها و تنها موردی است که حقوق بشر بین المللی ضرورت مهرورزی را ذکر کرده است.
- اعلامیه جهانی حقوق بشر در بند اول مقدمه با تاکید بر ایمان به حرمت ذاتی انسان به عنوان شرط ضروری برقراری عدالت و صلح در جهان، بطور تلویحی توجهات را به مهرورزی به عنوان لازمه احترام به حرمت ذاتی انسان بر شمرده است. البته این اعتقاد به تفسیری موثق و دقیق در باره این بند در مقدمه اعلامیه بستگی دارد.
- میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی[17] مصوب سال 1966 مجمع عمومی ملل متحد، در بند اول مقدمه اشاره ای غیر مستقیم به اهمیت خانواده داشته و ” کرامت ذاتی و حقوق مساوی و مسلم همه اعضای خانواده بشری پایه و اساس آزادی ، عدالت و صلح در جهان” می داند. هرچند که در این بند اشاره ای مستقیم به مهرورزی و اهمیت آن برای اجرا و پیشبرد حقوق بشر نداشته است، اما تایید حفاظت از کرامت ذاتی انسان نمی تواند بدون مهرورزی معنایی را از نظر اجرایی به اذهان متبادر سازد.
- میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی[18] سال 1966 نیز همان متن بند اول مقاوله نامه پیشین را در بند اول خود مورد تاکید قرار داده است.
- مقاوله نامه بین المللی حذف همه اشکال تبعیض علیه زنان، مقاوله نامه بین المللی بر علیه شکنجه، و مقاوله نامه بین المللی بر علیه تبعیض نژادی، نیز اشارات غیر مستقیمی به موضوع مهروزی و دوست داشتن انسانها داشته اند که همه آنها در چارچوبه تفاسیر مضیق حقوقی از نظرها دور شده اند.
شاید تنها اشاره به اهمیت مهرورزی برای حفاظت از خانواده بشری را بتوان در سخنانی که کمیساریای عالی حقوق بشر ملل متحد در سال 2015 و در جریان افتتاح موزه هلوکاست صورت گرفت، را بتوان نقطه امیدی برای آینده توجه به مهرورزی و حقوقی سازی آن در نظر گرفت.
انسانیت وجود دارد برای این که مهربانی و عشق وجود دارد؛ برای این که مرزها برای عبور مردم بدون وجود اجازه نامه {دارد آرام آرام} باز میشود؛ و برای اینکه بشریت ظلم ها ،جنگ ها، نسل کشی ها، و سرکوب ها را تجربه کرده است. قانون نوشته و حقوقی وجود دارد ولی اجرا نمی شود. ما به افراد نیاز داریم که مهربان هستند؛ مردمی که تحصیل کرده اند اما احساس انسانی دارند. کسانی که احساس شادی و سخاوتمندی، و سرشار از عشق {به انسانها} هستند. اینها ارزش هایی است که برای زندگی در آزادی و عزت ضروری می باشد. ما به افرادی نیاز داریم که دارای تعهد اخلاقی عمیق هستند. باید به آنها آموزش داده شود تا احساس اخلاقی عشق و مهرورزی را در درون خود تقویت نمایند. باید در اعماق ابعاد قراردادی حقوق بشر لایه هایی را پیدا کنیم که در آن احساس عشق ورزیدن و محبت نمایان باشند.
همانگونه که پیشتر توضیح داده شد، گفتمان حقوق بشر و نیز قوانین حقوق بشر بین المللی به دلیل ماهیت قراردادی خود هرگز نتوانسته اند اهمیت مرکزی مهر ورزیدن و عشق به انسانها را عنوان چارچوب های برای پیشبرد حقوق بشر مورد توجه قرار دهند. این در حالی است که ابعاد عمیق انساندوستانه مهرورزی، دوستی، و شفقت که از درون فرهنگ عمیق فارسی سرچشمه می گیرد، می تواند راهنمایی برای کسانی باشد که تلاش می کنند رابطه ای متقابلاً پیش برنده میان پیامهای مهرگان و گفتمان حقوق بشر را تعریف کنند. این مقدمه ای است بر مهرورزی و حقوق بشر و تلاشی که باید با تعهد دنبال شود.
[1] https://amordadnews.com/13602/
[2] John Locke (1689/2004). Two Treaties of Government. Barnes and Noble Publishing Inc.
[3] Righteousness
[4] Falsehood
[5] Etymologically, Asha comes from Sanskrit आशा, meaning wish”, desire, hope.
[6] Abolghasem Khameneipur (2015). Zarathustra: Myth, Message, History. Friesen Press.
[7] Martin Luther King (1949). A Study of Mithraism. See: https://kinginstitute.stanford.edu/publications/papers-martin-luther-king-jr-volume-i-called-serve-january-1929-june-1951
[8] Hittite: An Indo-European people dominating an area west of Euphrates River between 2000 and 1000 BC.
[9] Varuna, in the Vedic phase of Hindu mythology, the god-sovereign, the personification of divine authority. He is the ruler of the sky realm and the upholder of cosmic and moral law (rita), a duty shared with the group of gods known as the Adityas (see Aditi), of whom he was the chief.
[10] Yazatas. See: http://www.avesta.org/angels.html
[11] لوتر کینگ، همان منبع
[12] Roger Beck (2006). The Religion Mithras Cult in the Roman Empire: Mysteries of Unquestioned Sun. Oxford University Press.
[13] The Maya civilization was one of the most dominant Indigenous societies of Mesoamerica (a term used to describe Mexico and Central America before the 16th century.
[14] The aboriginal Guaraní
[15] همان منبع
[16] Convention on the Rights of the Child
[17] International Covenant on Civil and Political Rights
[18] International Covenant on Economic, Social and Cultural Rights