ابیزاده در این نوشته به این مسئله میپردازد که چگونه اخلاق خودمحورانهی یونانی که مبتنی بر خیر شخصی بود به اخلاق مدرن گذر کرد. او استدلال میکند که رفتهرفته گذاری از اخلاق مبتنی بر خیر شخصی به اخلاق مبتنی بر خیر مشترک شکل گرفت. در مسیر عبور از اخلاق یونانی به اخلاق مدرن، خیر شخصی در میانهی یک خیر مشترک قرار میگیرد؛ در این رویکرد به اخلاق، در نهایت، این خیر مشترک است که برسازندهی خیر شخصی است، حتی اگر نیاز باشد که در سازگاری با آن خیر شخصی زیر پا گذاشته شود. در دورهی مدرن هابس قدمی فراتر میگذارد و بیان میکند که اصلاً ممکن است خیر مشترک در تضاد با خیر شخصی قرار داشته باشد. برای همین هابس روی دو مفهوم الزام/obligation و قرارداد/ contract تأکید کرد که به موجب آنها ما در برابر یکدیگر مسئول و پاسخگو هستیم. هابس وضعیت طبیعی را وضعیتی میداند که در آن ما در برابر یکدیگر الزامی نداریم و در صورتیکه کسی مرتکب خطایی شود کسی مسئولیتی برای ملزمکردن او بر عهده ندارد، هرچند میتواند او را نقد یا سرزنش کند و یا از خودش در برابر او دفاع کند. در مقابل، او قرارداد را پلی میداند به ملزمشدن و مسئولیتپذیرشدن دیگران در برابر یکدیگر، چنانچه که اگر کسی نقض قرارداد کند، دیگران به موجب همان قرارداد مسئول و ملزماند که شخص ناقض را سرزنش و مجازات کنند. تصویر جلد کتاب ابیزاده نیز بیانگر این نگرش دوسویه به اخلاق است. در سمت راست پرودنتیا قرار دارد که شخصاً در برابر دیگران مسئول است و تصویر سمت راست جاستیتیا است که قانوناً در برابر دیگران مسئولیت دارد. ابیزاده توضیح میدهد که همانند تصویر جلد کتاب که پرودنتیا و جاستیتیا به آغوش یکدیگر در آمدهاند این دو چهرهی اخلاق نیز در نهایت یکدیگر را به آغوش گرفتند.