با ورود اندیشههای دیوبندی از شبه قاره هند به بلوچستان به مرور پیروان این مکتب تفکرات دیوبندی را در بلوچستان ترویج کردند. ابتدا در صدد حذف دراویش و صوفیان خراسانی در بلوچستان برآمدند و سپس با صدور فتوای جهاد، بر علیه انگلیسیها اقدام کردند. در تلاطم دین خویی اولین قربانیان نفوذ دیوبندی ها در بلوچستان پیروان «ذکری» بودند. سپس به سراغ هنرمندان و صنعت گران بومی رفتند و پس از آنان بود که با قرائت مردسالارانه از قرآن و سنت نوبت به زنان بلوچ رسید. بدین ترتیب زنان بلوچ را از حضور در حیات اجتماعی محروم و به ماندن در اندرونی ها محکوم کردند. سپس با تحریم
هنرمندان و صنعت گران بومی آنان را مجبور به مهاجرت به شهرهای بزرگ کردند. پس از چندی با وقوع انقلاب در ایران میدان سیاست در بلوچستان دچار خلاء قدرتی شد که این امر خود سبب شد تا جریان مذهبی پیرو مکتب دیوبندی به ساحت سیاسی نیز به طور جد ورود کنند. آنها با همیاری حکومت اسلامی به حذف جریان چپ بلوچی در بلوچستان اقدام کردند.
به مرور در تضاد فقهی با رقیبان جدیدی همچون «جماعت تبلیغی» و «اخوان المسلمین» که بهطور عمده دارای اندیشههای سلفی و وهابی بودند، دیوبندیها وارد تقابلی اساسی با این گروههای اخیر شدند. این تقابل، در نهایت، به توفق بی چون و چرای دیوبندیها در جامعه بلوچی انجامید. اقصد و هدف روحانیون اهل سنت در بلوچستان مبارزه با تصوف و عرفان، ذکری ها، لودی ها یا هنرمندان بومی، زنان، چپها و اذیت و آزار آنان بود.
این مقاله قصد دارد تا میدان عمل مذهب در بلوچستان را به شکلی کلی ترسیم نماید. همچنین نویسنده در تلاش است به مسئله نفوذ جریان مذهبی بویژه مکتب دیوبندی در بلوچستان بپردازد و نقش آنان را در اجتماع بلوچی به تصویر بکشد. در ادامه به تشریح چگونگی ورود جریان مذهبی به ساحت سیاسی در بلوچستان ایران میپردازم و در پایان به چرایی استیلای آن در جامعه بلوچی اشاره میکنم.