چکیده
این مقاله استدلال میکند که رپرتوارها و «زندگیِ پس از تولید»ِ هایده و گوگوش چونان آرشیفهای قابلحمل عمل میکنند که از طریق آنها حافظهٔ جمعیِ ایرانی در میان نسلهای دیاسپورا حفظ، منتقل و بازخوانی میشود. با قرار دادن این دو بهعنوان اثرگذارترین خوانندگان زنِ موسیقی پاپِ معاصر ایران، نشان میدهم که هایده الگوی آواییِ ریشهدار در /سُنّتی» را نمایهگذاری میکند که در عین تطبیق با تنظیمهای هیبریدی دههٔ ۱۳۵۰ ش. دعویِ «اصالت» خود را حفظ میکند، و گوگوش حاملِ زیباشناسیِ استودیوییِ جهانوطنیِ همان دهه است که در دریافت مخاطبان، رپرتوارش «کلاسیکسازی» شده و به میراث بدل گشته است. از نظر روشی، مقاله تحلیل متنیِ ترانههای برگزیده را با مطالعهٔ دریافت و گردشهای رسانهایِ فراملی (بازپخشها، فهرستهای رأیمحور، دراماتورژیِ کنسرت، پلیلیستها و صفحات ادای احترام) تلفیق میکند و از یادداشتهای میدانیِ نویسنده بهره میبرد. قرار دادن بحث در زمینهٔ تاریخیِ پیش و پس از ۱۳۵۷، تهرانجلس را بهمثابهٔ کانونی نشان میدهد که در آن صدا، تصویر و حافظه بههم میرسند. در این خوانش، هایده و گوگوش «ایرانیّت» را بهعنوان مقولهای برساخته در ساحتِ دریافت، از رهگذرِ رنگصوت، ارجاعِ مُدال/دستگاهی، بنمایههای شعری و تصویر ستارهای صورتبندی میکنند و این امر به جوامع پراکنده امکان میدهد نوستالژی، اصالت و احساس سیاسی را روایت کنند.