چکیده
ظهور مدرنیته و برخورد دول خاورمیانه با آن باعث بازخوانیِ نوین و تغییر در هویت افراد و گروههای قومی و مذهبی شد، بطوری که ملتها بدنبال تعمیق تفاوتهای فرهنگی، ملی و زبانی برآمدند. برخورد ایران با مدرنیته در انقلاب مشروطه که آن را میتوان نقطه آغاز گفتمانهای مدرن در ایران دانست، باعث شکلگیری هویت ملی در کنار هویت دینی شد. شیفتگی تجدد در بین روشنفکران ایرانی که مشروطه توان تحقق آن را نداشت، منجر به کنار گذاشتن آرمانهای مشروطه که اکثر ملتهای ایرانی به آن تعلق خاطر داشتند و ظهور دیکتاتوری منور در راستای پیادهکردن تجدد حتی به زور شد.
دیکتاتوری شکلگرفته با کمک روشنفکران و با توسل به ایدئولوژی ناسیونالیسم ایرانی در راستای حذف و انکار هویت و زبان دیگریها از جمله کردها، با استفاده از آموزش و سرکوب قدم برداشت. این انکار بعد از انقلاب ۵۷ در چهارچوب ایدئولوژی ملی مذهبی نیز تداوم پیدا کرد و کردها اینبار، هم به دلیل مذهب متفاوت، هم به دلیل ملتی متفاوت به حاشیه رانده شدند.
در این پژوهش بدنبال آن هستیم که بررسی کنیم سیاستها و گفتمانهای حاکمیت و روشنفکران مرکز و انکار سوژگی کردها از طرف مرکزگرایان تا چه اندازه در بیگانگی کردها با هویت ایرانی موثر بوده است؟ و باعث شد که کوردها بدنبال خوانش و هویت متفاوت از مرکز برآیند تا سوژگی و عاملیت خود را بازیابند.
همچین بررسی خواهم کرد عدم تقسیم عادلانه امکانات اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و ورزشی در صد ساله گذشه چه در دولتهای پهلوی اول و دوم و چه بعد از انقلاب ۵۷ و عدم مشارکت کردها در سیاستگذاری و اداره دولت و حتی شهرهای خود، چگونه این دو قطبیشدن مرکز و پیرامون را تشدید کرده و کردها را به این اقناع نزدیک کرده است که در ایران از جایگاه شهروندی برخوردار نیستند و برای تحقق حقوق اولیه و برخورداری از امکانات و حفظ هویت خود، راهی بجز رهایی از مرکز را نمیتوانند متصور شوند.