پرسش مطروحه: رابطه و نسبت مفهوم زندگی خوب با حقوق بشر چیست؟
برای توضیح این موضوع که رابطه میان مفهوم زندگی خوب با حقوق بشر چیست و اساسا چرا باید به چنین رابطه ای توجه داشت، باید در ابتدا باید این پرسش را فرا روی خود قرار داد: منظور از خوب بودن چیست و چه چیزی زندگی را خوب می سازد؟ به عبارت دیگر، چه چیزی زیست انسانی را قابل زندگی کردن می سازد؟
ریشه های مفهوم زندگی خوب را باید در تحولات عصر مدرن و بویژه از زمانی که نهضت اصلاحات در جهان مسیحیت شروع شد، جستجو کرد. از زمانی که مارتین لوتر اعتراضیه نود و پنج ماده ای خود را با عنوان جدالی بر سر بهشت فروشی کلیسای کاتولیک بر سر در “کلیسای مقدسان” در شهر ویتنبرگ[1] نصب کرد، عصری شروع شد که در آن حاکمیت مطلق کلیسا بر زندگی و حیات مردم به چالش کشیده شده، و فرد انسانی به عنوان عالمی عقلایی و دارای اراده آزاد بر جای آن نشست. در این اعتراض لوتر ادعا می كرد كه توبه برای آمرزش گناهان، فقط باید ابعادی درونی داشته باشد. بنابراین تسلیم به آداب و رسوم کلیسایی ضروری نيست. وی استدلال می كرد كه افراط و تفریط در دستگاه کلیسا باعث شده است تا مسیحیان از توبه واقعی و پشیمانی از گناه خودداری كنند. این امر مومنان مسیحی را از کمک به فقرا و دیگر اقدامات جوانمردانه دلسرد کرده و یا به بی تفاوتی و در نهایت درویی و تظاهر می کشاند. بنابراین باید به روح پیام مسیح بازگشت و به مردم اجازه داد تا این پیام ها را با قوه عقلایی خود درک کنند. این اعتراضیه که به سرعت در جامعه آن عصر آلمان انتشار یافت، خشم کلیسا را برانگیخت و لوتر را به ارتداد متهم نمود. لوتر سه جوابیه در برابر این اتهام نوشت: اشرافیت مسیحیت ملت آلمان[2] در ١۸آگوست ١٥٢٠؛ مقدمه ای در باب اسارت بابلی کلیسا[3] در ششم اکتبر همان سال؛ و در باره آزادی مسیحی[4] در اوایل نوامبر همان سال ١٥٢٠. دراین نوشته آخر لوتر از آزادی کامل اندیشه به عنوان موهبتی که خداوند برای انسان به ارمغان آورده است یاد می کند. “من هیچ قانون ثابتی برای تفسیر کلام خداوند را تایید نمی کنم، زیرا کلام خدا که آزادی را در همه امور دیگر می آموزد نمی تواند الزام آور باشد” (لوتر، ١٥٢٠، ص ۶). بنابراین یک باورمند به مسیح در باورهای خود آزاد است و نمی تواند به عقیده هیچکس دیگری تسلیم باشد. یک باورمند به مسیح همواره عادل، آزاد، و وارسته می باشد. به این طریق نام “لوتر” به آغازگر عصر اندیشه آزاد به معنای مدرن کلمه تبدیل شده است. در واقع این آزادی چیزی نیست مگر رها شدن از اقتدار کلیسا (و هر نوع اقتدار مذهبی دیگر) و به رسمیت شناختن کرامت ذاتی و برابری همه آدمیان بدور از تفاسیر مذهبی و یا آیین های دیگر. این انسان است که اصل بوده و خود نیز به آن آگاهی دارد.
یکی از ابعاد مفهوم آزادی در اندیشه های اولیه نهضت اصلاحات، موضوع “فراخوان” خداوند است. به موجب این فراخوان که به سرعت به آیینی اجتماعی تبدیل شد، انسانها به جرم گناه اولیه نمی بایست تا آخر عمر خویش در این جهان تلاش کنند تا نتایج آن نصیب ساختارهای مذهبی و صاحبان آن شود. بلکه خدواند همه را فرا می خواند تا با اتکا به اراده آزاد خویش و با سخت کوشی از همین منزلت دنیایی حداکثر بهره را برای خود و خانواده ببرند. پاسخ به فراخوان خداوند برای تولید و باز تولید برای خود و خانواده عصاره نظامی اخلاقی را شکل می دهد که در پی ایجاد زندگی خوب است. بنابراین برخلاف آیین کاتولیک، مومنان مسیحی، که همگی مخلوقاتی آزاد می باشند، می بایست همواره برای بهبود شرایط زندگی خود بکوشند. کلیسا (نهاد مذهب) در هیچ مقامی نیست که بتواند انسان را در ارتباط با خداوندی که او را آزاد آفریده است، نگه دارد. موجودیت و هویت انسان دیگر نمی تواند به منجی . پیروان رسمی سازمانی او یعنی دستگاه کلیسا وابسته باشد. دیگر نمی توان به دلیل قرار داشتن در نظمی گسترده ای که عالم تقدس نامیده می شد، مردمان را در خدمت نهاد مذهب نگاه داشت. هر آنچه از دیانت باید باقی بماند همانا فقط اعتقادی شخصی و قلبی به خداوند است (تیلور، ص ٢١٧). این نگرش متفاوت از جزمی گرایی مذهبی، اعتقاد به زندگی عادی و بریده شده از متن مقدسی را نوید داد که به سرعت توانست به منزله سرآغازی بر تصدیق و شناسایی رسمی آزادی وجدان، اعتقاد، و اندیشه انسانها باشد. البته در سنت یهودی – مسیحایی و نیز اسلامی خداوند اینگونه نگرش به حیات را تصدیق کرده است و از مخلوقات خود می خواهد تا در آبادی عالم خلقت با او همکاری داشته باشند (ص ٢١۸). بنابراین ظهور اخلاق زندگی عادی[5] (غیر مقدس) آدمیان را به بهره برداری از مواهب حیات بر می انگیزد. این توانایی و حق انسان برای بهروزی و سعادت خویش موجب برکت خداوند نیز می شود.
این آرمانهای رهایی بخش انسانها را به مفهوم زندگی خوب فرا می خواند. هنگامی که انسان این فرصت ممتاز را در می یابد تا معنای آزادی اراده خویش و مسئولیت برای زندگی کردن را در کنترل کامل اراده خود گیرد، شرایط حیات او با استقلال عقلایی ذاتی که از آن برخوردار است، سامان می یابد. این نگرش که ابعاد و ویژگی های روشنگری خود را در نظریه های فلاسفه عصر مدرن، بویژه جان لاک، ژان ژاک روسو، و امانوئل کانت امتداد می دهد، این فرمان را می دهد که “انسانیت خودش یک ارزش بی نهایت (کرامت) است” (کانت، پاراگراف ۴۶۲). بر اساس این ارزش بی نهایت انسان است که آزادی و حقوق ذاتی تبیین می شود. یعنی اینکه به دلیل همان ارزش انسانی، آدمیان خردمند می توانند با اراده آزاد خویش استقلال عقلایی خود را به نمایش گذاشته و تصمیم بگیرند چه کسی می خواهد باشند، چه مفهومی از حیات را می خواهند برای خود تعریف، و چگونه می خواهد زندگی کنند. این نگاه جدید به مفهوم حیات است که می تواند زندگی را با معنا و با ارزش، و به عبارتی شایسته خوب بودن سازد. در حقیقت پیش زمینه ها و مضامین فلسفی است که می تواند ضرورت برقراری ارتباط میان مفهوم زندگی خوب و حقوق بشر را توضیح دهد. تنها ارزش و حیثیت ذاتی انسان می تواند پایه های مفاهیم حقوق بنیادین و آزادی های اساسی را شکل بخشیده و به منزله منبع الهام برای مفهوم زندگی خوب به حساب آید.
این دگرگونی های عمیق در جهان بینی ها، معیارهای نوینی را که حقوق بشر بین المللی تعریف و توسط جامعه بین المللی به گونه ای اجماعی به تصویب رسانده است، شکل بخشید. بنابراین، همه انسانها به دلیل همان ارزش ذاتی که عصاره انسانی آنان را تشکیل می دهد، می بایست این فرصت و یا توانایی را داشته باشند تا با تکیه بر حقوق و آزادی های اساسی خود از مواهب زندگی برخوردار باشند. از همه مهمتر حقوق بشر بین المللی بایسته ای اخلاقی[6] را فرمان می دهد که بدون سازگاری هر نوع آیینی با کرامت انسان هیچگاه نمی توان مفهوم زندگی خوب را تعریف کرد. برای تثبیت حقوق بشر به عنوان منبع الهام مفهوم زندگی خوب، بخش هایی از این بایسته ها در حقوق بشر معاصر به اختصار معرفی می شوند.
منشور بین المللی حقوق بشر مهمترین منبع ارجاع برای دریافت اهمیت مفهوم زندگی خوب می باشد. اعلامیه جهانی حقوق بشر که مهمترین سند بین المللی حقوق بشر است، شان و حیثیت انسان را به عنوان تنها معیار زندگی خوب مورد توجه قرار داده است. حیثیت و شان یعنی اینکه انسانها دارای آنچنان منزلت و ارزش والایی هستند که هرگز انکار پذیر نمی باشند. دقیقا به همین دلیل است که آنها باید از حق تصمیم گیری در باره نحوه زندگی خویش برخوردار باشند. اهمیت شان انسانی آنچنان است که حتی بر مفاهیم حق و آزادی پیشی می گیرد. “حيثيت و كرامت ذاتی تمام اعضای خانواده بشری و حقوق برابر و سلب ناپذیر آنان اساس آزادی ، عدالت و صلح در جهان است”. با دریافت اهمیت مرکزی شان انسانی، اعلامیه جهانی این مفهوم را سنگ بنا و شرط ضروری و غیر قابل اجتناب مفهوم خوب بودن زندگی دانسته است. از این شان انسانی است که آرمان هایی مانند برابری ، حقوق ذاتی، آزادی عقیده، حق حیات آزادانه، حق داشتن امنیت انسانی، و دیگر حقوق سرچشمه می گیرند. هرگاه این آرمانها فراموش شوند زندگی ارزش و معنای انسانی خود را از دست می دهد. به همین دلیل اعلامیه بعد از مقدمه، مجددا در بند یک تاکید می کند که ” تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حيثيت و كرامت و حقوق با هم برابر هستند”. به همین دلیل، حیثیت و ارزش مطلق انسان به فقط ذاتی هویت انسان، بلکه ضرورتی برای اعاده و حفاظت از حقوق و آزادی های اساسی می باشند. در حقیقت، زیربنای فلسفه عملی مفهوم حیثیت انسانی به عنوان عصاره زندگی خوب، در اعلامیه جهانی به شرطی ضروری و اجتناب ناپذیر برای تحقق حقوق بشر تبدیل و از این جهت با مفهوم زندگی خوب ارتباط یافته است.
البته واژه کرامت و یا شان سردرگمی هایی را نیز با خود به همراه آورده است. اساسا وقتی سخن از شان انسانی به میان می آید، باورمندان به مذهب طبق آرای دینی خود آنرا به خدواند ارتباط می دهند. اندیشه گران مذهبی نیز همه تلاش خود را بکار می گیرند تا متون مقدس را به عنوان منبع شان و ارزش انسانی معرفی نمایند. نظر به تفارق نظرگاه های مذهبی همین موضوع در تدوین پیش نویس اعلامیه جهانی حقوق بشر محل اختلافات هایی بود. در نهایت مضامین مذهبی از مفهوم شان انسانی حذف و مفهومی از واژه مورد توجه تهیه کنندگان اعلامیه قرار گرفت که از واقعیت ها و نیازها سرچشمه می گرفت. علاوه براین ذاتی بودن ارزش انسان از معنی طبیعی آن به نوعی مفهوم استعلایی تفسیر شد تا همه انسانها را صرف نظر از دیدگاههای دینی و آیینی خود، به احترام به حقوق بشر متعهد و آزادی های اساسی نگه دارد. ژاک ماریتین، عالم الهی و فیلسوف کاتولیک که از تهیه کننده گان پیش نویس اعلامیه جهانی بود، حضور هر نوع نگرش و یا انگیزش مذهبی در خصوص شان انسانی و یا حقوق بشر در تدوین اعلامیه را انکار می کند. به باور وی دست یافتن به چنین دستاورد مهمی برای دفاع از حقوق انسانها از زاویه دیدی فلسفی و یا مذهبی غیر قابل امکان بود. آنچه بوجود آمد فقط توافقی بود میان نمایندگانی که در مورد نتیجه گیری عملی درباره تاسیس نظام اخلاق نوینی توافق داشتند. “می توان یک فرمول مشترک از چنین نتیجه گیری های عملی ، یا به عبارت دیگر، از حقوق مختلفی که در خصوص انسان وجود دارد، ایجاد کرد” (۱۹۵۱، ص ۷۶). این نتیجه گیری عملی، یعنی پرهیز از تکیه به هر نوع نگرش مذهبی و یا فلسفی خاص، معادل همان عقل عملی در اندیشه های کانت است که به شناسایی و احترام به حیثیت ذاتی همه انسانها فرمان می دهد.
جان همفری، حقوقدان کانادایی که مهمترین نقش را در تدوین اعلامیه جهانی داشت، نیز توضیح می دهد که انسانها دارای یک کرامت غیرقابل انکار هستند که شامل حق زندگی ، احترام ، تعیین سرنوشت و غیره است. همه انسانهای منطقی این شان ذاتی را بدون هیچ نوع توجیه مذهبی و یا فلسفی درک می کنند. در هیچ کجای این اعلامیه تعریف مشخصی ار اینکه انسان چگونه تعریف می شود، و یا اینکه کرامت چیست، ارائه نشده است. اعلامیه هیچ توضیح روشنی نمی دهد که اساس رابطه میان این دو مفهوم انسان و کرامت او چیست. ولی چنین رابطه ای هم در اعلامیه و هم به طور كلی در گفتمان سیاسی امروز بدیهی و ضروری تلقی می شود. همه مردم می توانند درک کنند که احترام به حقوق و آزادی های دیگران غیر قابل انکار است، مگر اینکه ملاحظات مذهبی و یا آیینی مانع از این فهم و ادراک بشوند (همفری، ۱۹۸۴).
بر اساس این توضیحات به خوبی روشن است که بدون برخورداری از حقوق ذاتی و آزادی های اساسی نمی توان از مفهوم زندگی خوب سخن به میان آورد. به همین دلیل در اعلامیه سه مرحله مشخص برای دستیابی به زندگی خوب ضروری شده است: اول شناسایی حيثيت و كرامت ذاتی تمام اعضای خانواده بشری به عنوان یک اصل مسلم و غیرقابل تردید؛ دوم تصدیق حقوق برابر و سلب ناپذیر همه مردم؛ و سوم آزادی ، عدالت و صلح به عنوان شرایط ضروری برای دست یابی به زندگی خود. در حقیقت روح حاکم بر اعلامیه جهانی در ابتدا اصل و پایه های محکمی را بنا نهاده، سپس موضوعیت آزادی و حق را به عنوان نوعی استحقاق قانونی به رسمیت می شناسد، و بعد از این مرحله ویژگی های زندگی خوب را توضیح می دهد. بنابر این الزامات قانونی کرامت انسانی، و به واسطه آن حقوق بشر، را می بایست اصل مسلم و انکار ناپذیر دست یابی به زندگی خوب دانست. هرگاه این ارزش والای انسانی فراموش و یا به تفاسیر مذهبی و نیروهای فوق بشری کشیده شود، جامعه گرفتار خصوصیاتی مانند طبقه ، جنسیت ، مذهب و فرقه گرایی شده و در نتیجه نابرابری، تبعیض، و سرکوب انسانیت در آن امری عادی، و همانگونه که از نظام اسلامی ایران بر می آید، نوعی فضیلت خود ساخته تلقی خواهد شد. در این شرایط، ستایشگران قدرت منابع و مواهب جامعه را در اختیار خور می گیرند، و مابقی مردم به دامان سیاستهای حذفی فرو افتاده و یا تحت فشار قرار می گیرند. واقعیت های ایران امروز به خوبی نشان می دهد که به دلیل انکار ارزش ذاتی مردم توسط حاکمیت مذهبی، و نیز مقید ساختن حقوق مردم به آیین جزمی حاکم، اساسا مفهوم زندگی خوب از جامعه رخت بر بسته، و جای خود را به تملق گویی، جهل، جور، و فساد و تباهی داده است. درحالی که گروه های به اصطلاح ممتاز به نوعی اشرافیت نو ظهور رسیده اند، کل جامعه به طور قابل توجهی آسیب دیده است و این چرخه فلاکت هر روز عمیقتر و بحرانی تر می شود.
علی رغم همه اهمیتی که احترام به ارزش و حقوق انسان برای شکل گیری زندگی خوب دارد، اعلامیه جهانی نتوانست کشورهای عضو ملل متحد را به این حقوق متعهد نگه دارد زیرا که این سند به لحاظ حقوق نمی توانست الزام آور باشد. در حقیقت، اعلامیه جهانی چیزی بیش از یک اعلان و فراخوان جهانی برای احترام به حقوق بنیادین بشر نبود. سیاست های دوران جنگ سرد نیز که به دنبال صدور اعلامیه به وجود آمده و جامعه بشری را به رویارویی میان دو قطب جهان آزاد و رقیب کمونیست تقسیم کرد، خود به مانعی جدی در برابر احترام به حقوق بشر تبدیل شد. با همه این معضلات، دیپلماسی ملل متحد توانست حقوق بشر را به حیطه قراردادی کشانده و در نتیجه کشورهای ملل متحد را نسبت به آن متعهد نگه دارد. مقاوله نامه حقوق مدنی و سیاسی مصوب سال ١٩٦٦ مجمع عمومی ملل متحد، در مقدمه همان مفهوم کرامت و حیثیت ذاتی که در اعلامیه جهانی به عنوان شرط برخورداری از حقوق بش و به واسطه آن زندگی خوب بود، دوباره تکرار شد: “شناسائی حیثیت ذاتی و حقوق برابر و غیر قابل انتقال کلیه اعضاء خانواده بشر، مبنای آزادی، عدالت و صلح در جهان است،”. مقاوله نامه حقوق اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی ملل متحد هم که در همان سال توسط مجمع عمومی به تصویب رسید بار دیگر بر احترام به شان والای انسانی به عنوان تنها شرط رسیدن به زندگی خوب مورد تصریح قرار گرفت. مقاوله نامه بین المللی مقابله با شکنجه (١٩۸٥) در مقدمه خود عنوان کرده است که “به رسمیت شناختن حقوق برابر و مسلم همه اعضای خانواده انسانی پایه و اساس آزادی، عدالت و صلح در جهان است” ، و ادامه می دهد که “این حقوق از شرافت و ارزش ذاتی شخص انسان سرچشمه می گیرد”. اسناد دیگر حقوق بشر بین المللی نیز همواره کرامت و حیثیت را مبنای اعتقادات خود برای حقوق انسان قرار دادند. در نهایت، اعلامیه وین در کنفرانس جهانی حقوق بشر در سال ١٩٩٣ در مقدمه خود نگاهی دقیقتر تر به موضع داشته و اعلام کرد که “کلیه حقوق بشر از حیثیت و ارزش ذاتی انسان سرچشمه می گیرد”. این اسناد اجماعی حقوق بشر بین المللی، همه یادآور همان اصل اجتناب ناپذیر کرامت ذاتی انسان به عنوان نوعی توافق جهانی برای تعریف زندگی خوب می باشد.
Kant, I. (1993). Groundwork of the Metaphysics of Morals. Gregor, M. (Trans). Indianapolis: Hackett Publishing Company, Inc.
Luther, M. (1999, c1957). Vol. 31: Luther’s works, vol. 31: Career of the Reformer I (J. J. Pelikan, H. C. Oswald & H. T. Lehmann, Ed.). Luther’s Works (31). Philadelphia: Fortress Press.
Maritain, J. (1951). Man, and the State. Chicago: University of Chicago Press.
Taylor, C. (1989). Sources of the Self: The Making of the Modern Identity. Cambridge: Cambridge University Press.
[1] All Saints’ Church, Wittenberg, Germany
[2] To the Christian Nobility of the German Nation
[3] The Babylonian Captivity of the Church
[4] On the Freedom of a Christian
[5] The ethics of ordinary life.
[6] Categorical imperative