جنسیت، هنر و تحول فرهنگی در دوران قاجار و اوایل پهلوی (پنل)

جنسیت، هنر و تحول فرهنگی در دوران قاجار و اوایل پهلوی (پنل)

جمعه 23, آگوست 2024
این رویداد پایان یافته است

زبان ارائه: فارسی

سومین کنفرانس بین‌المللی ایران‌پژوهی معاصر

برگزارکننده: دانشگاه ایران آکادمیا

تاریخ برگزاری: ۲۲ و ۲۳ اوت ۲۰۲۴

مکان ارائه: دانشگاه گوته، فرانکفورت، آلمان

سخنرانی
189 محتوا
کنفرانس ۲۰۲۴
سومین کنفرانس دوزبانه بین‌المللی ایران‌پژوهی معاصر ۲۰۲۴
75 محتوا

نام‌ها

Play Video

فاطمه زهتاب

بازنمایی ناموس در نقاشی‌ مکتب کمال‌الملک

بهروز سهیلی اصفهانی

تحلیل گفتمانِ نسبت صنایع‌دستی با «عشق و امر جنسی» در دورۀ قاجار باتاکیدبر مفهوم «مرحلۀ آیینگی»

گرداننده: سبا معمار

چکیده‌ها

فاطمه زهتاب

بازنمایی ناموس در نقاشی‌ مکتب کمال‌الملک

عواطف ملی‌گرایانه و وطن‌دوستانه‌‌ی ایرانیان در آستانه مدرنیته ناگزیر در رویه‌ای جبرانی و نظمی فالیک ‏در مناسبات استعماری با غرب پیشرفته قرار می‌گرفت که شمایی سکسیستی به ناسیونالیسم ایرانی ‏می‌بخشید. ابداع ترکیب مام میهن در گفتمان ناسیونالیستی منتهی به استقرار مشروطه که وطن را مادری ‏محتضر و نیازمند غیرت و همت فرزندان تصویر می‌کند مؤید این نظر است.

مدرنیته جنسیت در بستر این ‏ناسیونالیسم سکسیستی، به تثبیت میل دگرجنس خواهانه و زنانه کردن ابژه میل جنسی و عشق ‏رمانتیک ‌انجامید و دگرگونی‌هایی در الگوهای روابط زن و مرد، و حضور و مشارکت اجتماعی زنان ایجاد کرد. ‏ناموس‌پرستی و غیرت‌مندی در مقابل زنان قوم و قبیله نیز در هم‌نوایی با عواطف وطن‌پرستانه و میهن‌دوستانه ‏طنین رساتری ‌یافت.

به موازات این تحولات اجتماعی، در عرصه هنر و تصویر نیز نوجویی‌هایی در حال انجام ‏بود که در مکتب نقاشی کمال‌الملک تثبیت شد. کمال‌الملک که در مدرسه دارالفنون تحصیل هنر کرده بود و ‏در دربار شاهان قاجار نقاش‌باشی بود، در غرب الگویی از نقاشی‌ کلاسیک قرن نوزدهمی برداشته بود که به ‏شاگردان خود منتقل میکرد.

این نقاشی‌ها اولین نقاشی‌های بازنمایانه‌ ایرانی بودند و امکان بیشتری برای نمایش ‏واقعیت عینی در اختیار هنرمند قرار می‌دادند. کاوش در شیوه‌های بازنمایی زن در این نقاشی‌ها تناظری جالب ‏توجه با تحولات عرصه زنان و جنسیت به نمایش میگذارد.

شمار بازنمایی زنان در آثار نسل اول شاگردان ‏کما‌ل‌الملک به انگشتان یک دست نمی‌رسد. در این میان اما در آثار یکی دو تن از هنرمندان فعال در دوره ‏پهلوی دوم بازنمایی‌هایی از زنان خویشاوند به چشم می‌خورد که در نوع خود نادر و کم‌نظیر است. در این ‏مقاله قصد دارم از خلال ردگیری انگاره‌های ناموس و ناموس‌پرستی در فرهنگ ایرانی به تحلیل این آثار ‏بپردازم.

پرسش آنکه معنای رایج ناموس به مثابه ابژه‌ زنانه که وظیفه حفظ آن بر عهده مردان خویشاوند است ‏چه نسبتی با ناسیونالیسم و مدرنیزاسیون ایرانی می‌یابد و در هنر عصر جدید ایران چگونه بازتاب می‌کند؟

با ‏تحلیل نقاشی‌ها تعارضی را آشکار میکنم که خود را از یکسو در تجددگرایی و گشودگی در به‌نمایش گذاشتن ‏زنان خویشاوند و از سوی دیگر در ایده‌های ناموس‌پرستی و غیرت‌مندی نشان می‌دهد.

مردان نقاش در این ‏نقاشی‌ها برای بهره‌مندی توأمان از مواهب تمایز فرهنگی و در امان ماندن از اتهام بی‌ناموسی تمهیداتی ‏می‌اندیشند که در مقاله به آنها خواهم پرداخت.

بهروز سهیلی اصفهانی

تحلیل گفتمانِ نسبت صنایع‌دستی با «عشق و امر جنسی» در دورۀ قاجار باتاکیدبر مفهوم «مرحلۀ آیینگی»

این مقاله قصد دارد به هدف شناسایی کارکردِ گفتمانیِ صنایع‌دستی در دورۀ قاجار، چگونگی بازنماییِ گسسته‌شدن مفهوم عشق و امر جنسی در این دوره را در بستر صنایع‌دستی واکاوی نماید و به این پرسش‌ پاسخ دهد که چگونه صنایع‌دستی به مثابه یک ابزار در مفصل‌بندیِ این مضامینِ گفتمان تجدد، در خرده‌گفتمان عامّه وارد عمل می‌شود؟

مقاله به روش تحلیل گفتمان و بر اساس آراء میشل فوکو انجام شده و از مفهوم «مرحلۀ آیینگی» که ژاک لکان در خلال امر خیالی مطرح ساخته، در تبیین موضوعِ مورد پژوهش مدد می‌جوید.

در این روش‌، ضمن پرداختن به تمامی شکل‌های گفتگو و متن‌های پیرامون موضوع، نحوۀ تولید و مصرفِ متن‌ها و شیوۀ بازگویی‌شان، نهادها و رویّه‌های مرتبط، بر ساخت ابژه‌ها و سوژه‌ها و چگونگیِ شکل‌گیری خودپندارۀ سوژه (هویت) نیز به‌خوبی مد نظر قرار می‌گیرد.

طی سدۀ نوزدهم، با تغییراتی که در مفهوم عشق و امر جنسی در نسبت با گفتمان تجدد در ایران پدیدار شد و عشق میان دو مرد (همجنس‌خواهیِ مردانه)، جای خود را به عشق میان مرد و زن (دگرجنس‌دوستی) داد، بازنماییِ این مفهوم و امر جنسیِ مابین‌شان نیز مورد گسست واقع شد.

این تغییر رویکرد در صنایع‌دستیِ این دوره نیز قابل مشاهده است و آثاری برجای مانده که در آن‌ها درمعرض‌گذاریِ بدن و رابطۀ جنسی به شکلی اروپایی، نگاهِ خیره به مخاطبِ بیرون از کادر، حالت نمایشیِ فیگورها و به‌طور خلاصه گذار از نگرشِ «امرِ خصوصی به رابطۀ جنسی» به «امرِ عام و بیرونی» به چشم‌می‌خورد.

نگارنده معتقد است که این هنرمندانِ ایرانی با نگاه در آینۀ غرب (به‌منزلۀ «دیگری» در مفهومِ لکانی) کوشیده‌اند تا خود را با تصویر درونِ آینه (فرهنگ غربی) هماهنگ سازند تا عدم تمایز خود را با آن‌ها به نمایش بگذارند.

از طرفِ دیگر، از آنجا که این آثار در رسانۀ صنایع‌دستی تولید شده‌اند که واجدِ خصلتِ کاربردی بود و به طور گسترده‌تری توسط تودۀ مردم مورد استفاده قرار می‌گرفت، در مفصل‌بندی و به‌جریان‌انداختنِ این رویکردِ تازه به عشق و رابطۀ جنسی می‌توانست کارکرد موثرتری داشته باشد و در حذفِ سکشوالیته‌هایی که تابعِ مدلِ فرنگیِ آن نبود، کمک رساند.

به دیگر سخن، جنبۀ کاربردیِ این ابژه‌ها، آن‌ها را به جنبه‌های کارکردی و تبدیل‌کردن‌شان به ابژه‌های تحتِ گفتمان سوق می‌داد. تحلیل تبارشناسیِ این گسستِ گفتمانی، امری است که در این پژوهش بدان پرداخته خواهد شود.

پیشنهاد ما

خبرها

رویدادها