از زمان پیدایش دولت-ملت مدرن در دوران رضاشاه، زبان فارسی به عنوان پایهایترین بنیاد ملیگرایی و تلاشش برای یکدستسازی مطرح بوده است. ملیگرایی غربی قصد داشت تا هویتهای قومی را به نفع پارسیگرایی از بین ببرد. در دوران حکومت اسلامی، اسلامگرایی/ملیگرایی به دنبال از میان بردن هویتهای غیرشیعی بود. آرزوهای اقلیتهای دینی و قومی برای بهدست آوردن حقوق شهروندی کامل، بهدلیل تبعیضهای گسترده، امنیتیسازی و شیعیسازی که مانع از تکمیل پروژه دولت-ملت شده است، از بین رفته است.
انقلاب جاری در ایران که با زنان در خط مقدم آغاز شد و به گروههای اجتماعی مختلف، قومیتها، جنسیتها و ادیان گوناگون در سرتاسر کشور گسترش یافت، این الگوی قدرت را به چالش کشیده است. این حرکت انقلابی، خواستار جدایی دین از دولت شده و به ظهور تعریفی نو و فراگیر از هویت ایرانی منجر شده است. همچنین، این انقلاب به پیدایش آگاهی از منظر درهمتنیدگی (تقاطعی) منجر شده که بر اساس آن دموکراسی، آزادی و عدالت اجتماعی به شدت با برابری جنسیتی، قومی، مذهبی، جنسی و طبقاتی در هم تنیدهاند.
مؤثرترین روش برای مقابله با تلاشهایی که کنش بالقوه جمعی غافل را نادیده میگیرند، قرار دادن حاشیهنشینان در مرکز توجهات است.