«آنچه من دربارهی آلمانیها در سر دارم [چنین است]: ایشان از پریروزند و از پسفردا و هنوز امروزی ندارند.»
نیچه. ملتها و میهنها. از فراسویِ نیک و بد
چکیده
متن گفتار در روشِ دکارت طی سالهای ۱۲۴۱ (۱۸۶۳) تا ۱۳۱۰ (۱۹۳۲) سه مرتبه در سه دورهی متفاوت تاریخی و با سه انگیزهی متفاوت به فارسی ترجمه شده است. این متن امروز در میانِ موضوعاتِ مورد توجه جریاناتِ فکری ایران در حکم پیشتاریخِ ورودِ فلسفهی جدیدِ اروپایی به زبانِ فارسیست. و در واقع کتابِ سیرِ حکمت در اروپا، که یکی از مهمترین منابعِ آشنایی فارسیزبانان با فلسفهی اروپایی در قرن چهاردهم بوده است، ثمرهی آخرین ترجمهی کتابِ دکارت است. این کتاب نقشی تعیینکننده در تعیینِ خطِ مشیِ ادبیاتِ ترجمه، معادلگذاریها و نحوهیِ معرفیِ ایدههای غربی ایفا کرد. در رابطه با دکارت و پروژهی «تاسیس» میتوان مشاهده کرد اندیشهی خودِ محمدعلیفروغی دربارهی دکارت طی مجلداتِ بعدی کتاب رفته رفته متحول میشود. از این رو، با ردگیری نظرگاهی که به اندیشهی دکارت و خصوصاً کتابِ گفتار در روش وجود داشت میتوان مسیری برای تکاملِ آگاهیِ فکرِ متجدد در ایران تشخیص داد. بازاندیشیِ انتقادیِ این مسیرِ آگاهی، با محوریتِ آنچه پروژهی «تاسیسِ» علم یا «ترویجِ اساسِ حکمت» نزد روشنفکری ایران مینامیم، میتواند جنبههایی از آن تصورِ خیالی را آشکار کند که امروز هم در بسیاری از جناحهای محافظهکار یا ارتجاعی در رابطه با «تاسیسِ تمدن» یا «تولید علوم» قابل تشخیص است. در نتیجه این امکان فراهم میشود که درکی بهتر از این گرایشها و الگوهای ایدئولوژیکِ آنها فراهم شود. وظیفهی اندیشهی انتقادی در چنین موقعیتی فراهم آوردن استدلالهای انتقادی در مقابل تمام این فرمهای ایدئولوژیکِ پروژهی «تاسیس» و کنار زدن موانعِ فکری برای بالیدنِ جامعهی مدنی از خلالِ درکی تاریخی از منابعِ عینی و ذهنیِ آن ایدئولوژیهاست. بهترین نمونه از این پروژه در میانِ روشنفکرانِ اولیهی متجدد را میتوان نزد محمدعلی فروغی و کتابِ سیرِ حکمت مشاهده کرد که از این ویژگی برخوردار است که با جلو رفتنِ کتاب افکار نویسنده نیز پیشرفت میکند. پس از جنگ جهانی دوم و تضعیفِ تصویرِ اروپای مترقی، پروژهی تاسیس شکل دیگری به خود گرفت و تاکیدش را از اندیشههای مدرنِ غربی به سویِ ایدههای بومی و شرقی معطوف کرد.