چکیده
امروزه و خاصه در جامعه ایران، عرصه عمومی به محل نزاعی ما بین گروههای سیاسی و مردمی و دولتی بدل شده و به زبانی دیگر یک میدان ایدههای وسیع شکل گرفته است، این امر که خود از پیامدهای فراگیر شدن سیاست و خیزشهای پیاپی مردمی در سالهای گذشته است، موجب میلی عمومی به «آگاهی» در میان اقشار گوناگون جامعه گشته است.
اما این میل از کدام «آگاهی» حرف میزند؟ طبیعتا آنچه «مردم» میخوانیم، کلیت یکدست و وحدت یافتهای همچون اجزای یک ارگان زنده (همان رویای دیرین فاشیسم) نیست و به واسطه طبقه، جنسیت، ملیت و نژاد و میانجیهایی از این دست همواره از قبل تکهپاره و متکثر بوده و تنها به میانجی «سیاست» به دالی به نام «مردم» متصل شدهاند و در نتیجه مراد هرکدام از مفاهیمی چون «آگاهی» متفاوت است. حال در این میان خود طبقات حاکم نیز به واسطه آپارتوسهای ایدئولوژیک دولت و به خصوص در دوران ما رسانهها و شبکههای اجتماعی در کار تولید و بازتولید دائمی یک «آگاهی کاذب» هستند. از سویی دیگر و در بخشی از رسانههای اپوزیسیون «آگاهی» همواره به «افشاگری» تقلیل داده میشود و در همه این موارد آنچه غایب است گسست رابطه «آگاهی» و «خردورزی» به معنی خروج از صغارت است، تعبیری از کانت که در «روشنگری چیست؟» به رابطه خرد و عرصه عمومی میپردازد. این مقاله با بررسی این رساله و این رابطه در تلاش است تا به این پرسش پاسخ دهد که آیا با میراث روشنگری میتوان به بسط اندیشه انتقادی در عرصه عمومی و ایران امروز کمک کرد؟ و حفظ و گسترش عرصه عمومی از این طریق چه کمکی به ظهور دموکراسی (شرط رشد تفکر انتقادی) و حذف و کنار زدن استبداد میکند؟