چکیده
کارهای پژوهشی پرشماری در ایران و خارج از کشور به موضوع جنبشهای اجتماعی در قرن چهاردهم خورشیدی میپردازند. اما کمتر میتوان به نوشتههایی برخورد که رابطه جنبشهای اجتماعی را با روشنفکران مورد بررسی قرار داده باشند. مسئله بر سر نوع مشارکت، جایگاه و نقش روشنفکران در جنبشهای اصلی اجتماعی قرن است.
شماری از پژوهشهای علوم اجتماعی هم به موضوع چند و چون تاثیر گفتمان روشنفکری در جنبشهای اجتماعی کشورهای مختلف پرداختهاند. الگوهای این گونه تحلیلها از جمله تجربه انقلاب فرانسه است و نقشی که آرا و نوشتههای روسو و ولتر و برخی دیگر از چهرههای اصلی دوره روشنگری در این رویداد تاریخی بازی کردند. مثال دیگر انقلاب اکتبر روسیه و تاثیر افکار مارکس، انگلس، لنین و تروتسکی و سایر روشنفکران در آن است. همین پرسش را درباره انقلاب چین و نقش مائوتسه تونگ و یا انقلاب کوبا و نقش کاسترو یا چه گورا میتوان به میان کشید. فقط در سه دهه اخیر است که بخشی از پژوهشهای دانشگاهی به دگرگون شدن رابطه روشنفکران با جنبشهای اجتماعی یا به گفته رژیس دوبره کاهش نفوذ گفتمانهای دورنگر و بلندپروازانه اشاره دارند.[1]
[1] Winock, Le siècle des Intellectuels. Debray, I. F. [Intellectuel Français], suite et fin, 54.